#طنز_سیـــاسی 😆📰
گفٺ وگوے سفیر
-آقا اجازہ!🤚🏻
+بلہ؟!
-ببخشید بخدا بار اولم بود ڪہ اغٺشاش ڪردم و ڪلے ذهن جوونا رو منحرف کردم و اون جوون هم ذهن خیلیا رو(با خودش میگه هدف اصلیمو که نمیگم)😁🙏🏻
-اغٺشاش ڪہ طبیعیه تو نکنی یڪی دیگہ اغٺشاش میکنہ(دسٺ میکشہ سرش) اشڪال ندارہ ما منافعمون مہم ٺرہ😏
#سفیر_انگیس هم آزاد شد تا واسہ اغٺشاش بعدے حواسش جمع ٺر باشہ خب تا یہ روز دیگہ و یہ اغٺشاش دیگہ خداحافظ☺️👋🏻
پ.ن نمیدونم چرا یاد سریال گاندو افتادم😶
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
6.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#واقع_بین_باشیم😊✌️🏻
از این زاویه هم می شود دید...
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
••『💗✨』••
#عاشقانه_های_مذهبی ••🌸🍃••
#رهبرانه••🎀💞••
#حاجحسینیڪتا🔻
در همایش خــانواده رضــوی:
یڪ نماز ظهر در خدمت آقا بودیـم.
نماز که تموم شد، آقا میخواستند بروند به من گُفتند: کارے ندارید؟
گفتم: آقا یه ناهار با شما آرزوست😊
آقا گفتند: ببخشید من ناهارم رو با
حاجخانم میـخورم...❤️🍃
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#طنز
اولین صداهای منتشر شده از پایگاه عین الاسد بعد از حمله موشکی 😂
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
#عاشقانه_های_مذهبی •|💍✨|•
#خاطرات_عاشقانه •|🦋☁️|•
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و سورپرایزڪردن بود.😍😍
نامــ💍ـزدی ما هم شیرینی خاصے داشٺ
۴ ماه دوسٺ داشتنے!!
دائماً حسینآقا سورپرایزم می ڪرد،مثلاً تماس مے گرفتم و با حالت دلتنگے مے پرسیدم «آخر هفته ٺهران میآیے ؟» میگفت: «باید ببینم چه میشود!» چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در مےآمد و حسینآقا پشت در ایستاده بود!😍📞
یادم هسٺ یڪ بار دیگر میخواستم براےخرید به بیرون بروم پول نداشتم هرچه فڪر ڪردم چه ڪنم، به نتیجهاے نرســ☹️ـیدم!
خجالت مےکشیدم از پدر و مادرم پــ💰ـول بخواهم. نشستم به مطالعه اما ٺمام فڪرم به خرید بود. مشغول ورق زدن ڪـ📗ــتابم بودم که دیدم ۳۰ هزار تومن پول لاے آن اسٺ😍
از پدر و مادرم سوال ڪردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟ گفتند نه!
مامان گفت :«احتمالاًڪار حسینآقاسـ😉ــت!»خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه ٺماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت. میگفٺ:«نمےدونم! من؟ من پول بگذارم؟»😂🤔
حتی این مدل ڪارها را برای خانوادهام هم انجام میداد عادتی ڪه بعدها هم ٺرک نشد.
💗شهید مدافع حرم #محمدحسین_حمزه💗
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
چــادرمـون عشقــــ❤️ــه
#پارت342 باصدای برخورد لیوان بامیز، سرم رابلندکردم و با دیدنش هول شدم و ازجایم بلند شدم. با نگران
#پارت343
نفسش را بیرون داد.
–مثل این که یه چیزیم بدهکار شدم. میتونستی همون روز جوابم رو بدی و قانعم کنی و تمومش کنی. بغض کردم.
–معلومه که بدهکاری، قضاوت کردی بدهکاری، با قضاوتت عصبیم کردی بدهکاری، برای کسی که توی ذهن خودش قضاوت می کنه چه جوابی باید داد. نمیخوام دیگه درمورد این چیزها حرف بزنیم. واقعا از عذاب دادن من لذت می بری؟ اگه دلت رو زدم بیتعارف بگو، چرابهانه میگیری؟ اون روز گفتی نگاهم رو میشناسی، میخوام بهت بگم، نه نگاهم رو میشناسی نه خودم رو. حرفهات توهین بزرگی بود. به خاطر توهین و تهمتت نمیبخشمت. نشستی جای خدا قضاوت میکنی. چرا فکر میکنی با این کارت به من لطف میکنی؟ من خودم بهتر از هر کسی میتونم برای زندگیم تصمیم بگیرم. بعد همانطور که به طرف کیفم میرفتم تا از روی میز بردارم ادامه دادم:
–نمیدونم چرا همه از صبوری من سواستفاده میکنن. چرا فکر نمیکنن منم ناراحت میشم و از کاراشون دلم میشکنه. به روبرویش رسیدم. اشکم جاری شد خواستم از در بگذرم که بازویم را گرفت.
–با چشمهای به خون نشسته نگاهم کرد. نگذاشتم حرفی بزند.
با گریه گفتم:
–فکر میکردم تو با بقیه فرق داری، همین فرقت من رو به طرفت کشید. فکر میکردم برای نظر دیگران ارزش قائلی. ولی انگار اشتباه کردم. روز خواستگاری یادته؟ گفتی سعی میکنی همیشه از روی انصاف رفتار کنی؟ انصافت این بود؟ می خواست حرفی بزند، ولی من دیگر نماندم. بازویم را از دستش کشیدم و به دو خودم را به آسانسور رساندم.
به خیابان که رسیدم بادیدن اولین ماشین سوارشدم. دیگر برایم مهم نبود تاکسی نیست. فقط میخواستم از آنجا دور شوم.
بعد ازچند دقیقه شمارهاش روی گوشی ام افتاد. شمارهی کسی بود که دلم را مانند یک گل پژمرده و بی رمق پرستاری کرد. آب داد. نور تاباند. دورش راحصارکشید تا آسیب نبیند. حالا که شکوفا شده حصارها را برداشته و می گوید برو.
چگونه بروم دل من درخاک سرزمین قلبت کیلومترها ریشه دوانده است. باید مرا از ریشه بزنی. میتوانی؟
نفس عمیقی کشیدم تا سدی شود برای مهاراسترسی که کمکم به تمام بدنم تزریق میشد.
–الو..
تارهای صوتیاش رعشه به جانم انداخت.
–راحیل کجایی؟
آب دهانم راقورت دادم و آرام گفتم:
–تو ماشینم. دارم میرم خونه.
مکثی کرد بعد با صدایی که سعی درکنترلش داشت پرسید:
–دلت نخواست با من بری؟ یعنی از اون راننده هم برات غریبهترم؟
کمی منعطف تر شده بود. آنقدرکه توانستم راحتتر حرفم را بزنم.
–اونقدر از دستت دلخورم که نتونستم.
–راحیل باید با هم حرف بزنیم.
–حرف بزنیم که دوباره یه سری حرفهای بی ربط بشنوم. برای این که بغضم جلوی راننده رها نشود گوشی راقطع کردم و روی سکوت گذاشتم.
راننده مدام نگاهش را به آینه و خیابان پاس می داد. بدبختانه آینهاش روی صورت من تنظیم شده بود.
برای رهایی از نگاههایش که معذبم می کرد، ترجیح دادم مثل همیشه با مترو بروم.
–آقا میشه همین ایستگاه مترو نگه دارید؟
✍#بهقلملیلافتحیپور
#ادامهدارد...
26.61M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#بدون_تعارف با سردار حاجی زاده
شهریور۹۶
_چند فرزند دارین؟
+۳تا
_شده تاحالا سفارششونو بکنین جایی؟
+اره ... یکیشون پدرمارو دراورد تا به عنوان مدافع حرم(سنی هم نداره ۱۶،۱۷ سالشه) کشت مارو تا بالاخره سفارشی یه ۱۵،۱۶ روز فرستادیمش رفت.😅
_پس آقازاده نیستن؟
+بنده زاده هستن...
#سردار_حاجی_زاده
#بصیرت
#ترور_شخصیت_های_انقلابی
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador
سالِ ۷۸
گفته بودی اگر عکسِ مرا پاره کردن عیبی نداره ...💔
سالِ ۸۸
گفتی جانِ ناقابلی دارم...😭
این جمعه چه روضه ای برایِ ما داری؟
#رهبرِمن...❤
#روضههایدهساله...
#کانال_چادرمون_عشقه💞
•┈┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈┈•
@blackchador