#شب_یلدا
حق: یلدا نام پیرزنی است اهل ابیانهی کاشان، همسن حوا و آشنا با کوچهپسکوچههای بهشت که در آخرین شب پاییز، هوس بهار کرده، هوس اردیبهشت، هوس شکوفههای سبز و سرخ روسری سفیدش، هوس دامنی پر از شقایق بهوسعت دشتعباس، هوس شرحهشرحه شرهانی، هوس هور، هوس جبهههای نزدیک و دور، هوس سحر، هوس نسیم، هوس وضو با آب هورالعظیم، هوس چند رکعت عاشقی، هوس جنون، هوس خون، هوس خوندل، هوس جگرگوشهاش مجید که هنوز اروند پیکرش را پس نداده، هوس سورمهایترین بادگیر در خندانترین عکس پسر شهیدش، هوس سیاهترین سرمه بر لیلاترین چشم؛ وای که چه برقی داشت نگاه مجید! آخرین روز پاییز، شال و کلاه کرد و در طولانیترین شب سال، مادرش را سپرد به ماه و راهی جنوب شد! حالا سالهاست که شب یلدا برای پیرزن، قرنها طولانیتر از شبهای دیگر است! مغرب و عشایش را که بخواند، مینشیند روی صندلی کنار پنجره و آنقدر زل میزند به ستارهها تا مجید را ببیند! شما فکر میکنید پس خدا برای چه به ستارهها نور داده؟! یک بار که هنوز جنگ تمام نشده بود، زیر موشکباران، پیرزن در آسمان تاریک شب یلدا، شماری از شهدا را به شهود دیده بود که گرداگرد ماه نشستهاند و حافظ میخوانند و از پیرزن میخواهند قصه تعریف کند! خودش بود! مجید بود! مجید بود که از مادر میخواست قصهی شب یلدا را برای ستارهها تعریف کند! مثلا قصهی آن مشهدی که پیرزن، مجید را در صحن انقلاب گم کرد و دلش شد آشوب! تازه رفته بود مدرسه! یکجا بند نمیشد! شیطان شده بود! یک آن فکر کرد که شاید رفته پیش کبوترها! رفته بود پیش کبوترها! رفته بود پیش کبوترها و داشت دانه و گندم میپاشید و داد و بیداد میکرد و آتش میسوزاند! هیچ معلوم است کجایی پسر؟! میدانی چند صحن را دنبالت زیرورو کردم؟! چرا هیچجا بند نمیشوی؟! چقدر اذیت میکنی؟! دلم میشکندها! همهاش انتظار! همهاش کارم شده نور تو را از ستارهها بو بکشم! هنوز عطرت یادم هست! تن صدای قشنگت! سروصدای بازیهایت! حالا که از قاب آسمان بیرون زدهای، بیا و از این دانههای انار بخور! خودم برایت عصری دان کردم! گلپر هم دارد! ببین چه سرخ قشنگی شده! به دوستانت هم بده! زیاد است! به همهی شهدای والفجر میرسد! چای هم تازهدم است! ببینم! تو هنوز هم چای را پررنگ و در استکان کمرباریک میخوری یا آسمان، عوض کرده عادتهایت را؟! من اما همان زمینگیر پنجرهفولادم! همان مادر چشمانتظار همیشگی که گریهکنان از#حضرت_رضا خواسته بودم زودتر پیدایت کنم! بچه بودی، فقط چند ساعت گم میشدی ولی الان چند سال است که هر شب برایم شب یلداست...
حسین قدیانی