ناشناس فرضیه 1 😭😭😂 2 این ناشناس فرضیه بود گلم 😂 3اها پس گریه نمیکنی 4 اوکی 5 اخی🥺 6مثل منی 7عه 8😂😂

‌

دوستان به وحید رهبانی رای بدین تا رای ما بره بالا. بزارین به همه نشون بدیم رهبانی ها اتحادشون قوی تره💪😅

🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁🍁 🍁🍁🍁 🍁🍁 🍁 🍂رمان :#یک_وبیست🍂 🍂پارت :#بیست_پنجم🍂 رسول : یکم گذشت یک دختره با همون که اسمش کلارا بود روژان آوردن داخل بستن به صندلی و رفتن 😢 روژان: به خاطر دردی که دستم داشت سرم درد گرفته بود روی مچ دستم عکس پرچم اسرائیل بود😡😤لعنت بهش 😤 آخه این چه دردسری بود که روی دستم حک کرده 😤😡 صدای آقا رسول اومد رسول: روژان خانم حالتون خوبه 😖 روژان: اره خوبم ☺️ رسول: چکارتون داشتن 😬 روژان: هیچی برام خالکوبی زده😂 رسول: 😳😳😳 روژان: پرچم اسرائیل کشیده روی مچم😅 رسول: 😢نمیدونستم چه باید بگم فقط نگران بودم باید از اینجا بریم 💔😤 روژان : شما .....خوبید رسول: خو...بم ولی در اصل از بد هم بدتر بودم روژان: خداروشکر ارشام اونجا بود یک کمکی کرد😅 رسول : چه کرد🤨 روژان: نمیدونم چی شد یهو گفت بجایی میشل اجازه بده کلارا روی دستم خالکوبی کنه واقعا خیلی کمک خوبی بود😍😅 رسول : ازش تعریف کرد حس حسادتی به دست داد آروم با خودم گفتم غلط کرد 😏 روژان: چی ؟ رسول : چیزی نگفتم که روژان: کی غلط کرد رسول: بلند گفتم😬منظورم ارشام بود 😬 روژان: چرا بهم کمک کرده که رسول: میدونم ولی خب غلط کرد 🙁 روژان: از اینکه این قدر حسادت میکردم خنده ام گرفته بود😂😂😂 رسول : به چی میخندی 🤨 روژان: به شما رسول: دستتون درد نکنه حال و روز من واقعا هم خنده داره 🙁 روژان: 😂😂😂😂 رسول: اولش هیچی نگفتم ولی خوشم نمیومد به اینکه روش حساسم بخنده گفتم روژان خانم من دارم حرس میخورم شما میخندی روژان: اصلا نمیخوندم 🤷‍♀ اینو گفتم و رفتم توی فکر داوود دلم براش یک زره بود😭 برای مامان برای بابا 😭 حتی دلم برای بچه هایی سایت هم تنگ بود😭 رسول : سرم پایین بود بهش نگاه کردم دیدم داره گریه میکنه نکنه از دست من ناراحته😞😞 روژان خانم چرا گریه میکنی ☹️ روژان: دلم برای داوود و بقیه تنگ شده😭 رسول: دلم تاقت نداشت ناراحت باشه بهش گفتم اصلا من اشتباه کردم همون به من بخندید خیلی بهتره بخند من حرفی ندارم😅 روژان: با حرف هاش خنده ام گرفت باز 😂😅 رسول:😊😍 ________________ سپند: رفتم داخل میشل اومد جلوم میشل: باهاش سلام کردم ولی یک حسی بهم میگفت حرف زدنش هاش کمی لحجه داره 🤨 عباس تو از کی تا حالا لحجه داشتی🤨 سپند: بدون استرس گفتم خوب روی لحجه های مختلف دارم کار میکنم به نظرم خیلی بدرد میخوره میشل: اها پ.ن: نفهمه 😬 پ.ن: رسول و روژان بچه شدن ها🤦‍♀😂 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ کپی رمان به شدت ممنوع می باشد🚫 زیادمون کنید 🥀 نویسنده: هستی 🥀 ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

اینم پارت روژان و رسول 🙃💗 انرژی ✌️🏻💜 https://harfeto.timefriend.net/16576988734276

یک خط از پارت جدید😅❤️ من رفتم فردا میام پارت میدم 🖐🏻💜

یا ابولفضل

میگشمت این همه گفتم محمد کار نداشته باش

کی گفته کاری باهاش داشتم😂😐😐

داری عذابش میدی بیچاره بچم 😭