⭕️یک صبح جمعه پا میشی میبینی یه مرد پر ادعا با بی تدبیری و...، مملکت را به دامن تفرقه و آشوب انداخته
یه صبح جمعه دیگه هم پا میشی میبینی یه مرد بی ادعا با شهادتش موجب همدلی و وحدت یه ملت شده.
چقدر فرق است بین کسی که بندگی خدا را میکند و کسی که نوکری کدخدا
شادی روحش صلوات
ب آب می ر
فتم و به منطقه نگاه میکردم که شاید خواب حسین تعبیر شود و آب جنازه بچهها را بیاورد ولی خبری نمیشد، اواخر شب خسته و ناامید به سنگر برگشتم و خوابیدم. حوالی ساعت ۴ صبح با صدای زنگ تلفن صحرایی از خواب پریدم. اکبر بختیاری که آن شب نگهبان بود، مضطرب و شتابزده گفت: حاج حمید زود بیا اینجا، چیزی روی آب است و به این سمت میآید.
حاج اکبر (مسوول خط) و حسین هم لب آب ایستاده بودند. مدتی صبر کردیم. دیدیم جنازه شهید صادقی روی آب است. حسین جلو رفت و آن را از آب گرفت. شب سیزدهم هم حدود ساعت دو یا سه شب بود که موج های آب پیکر اکبر را به ساحل آورد و خواب حسین کاملا تعبیر شد.
یا مهدی:
شهیدی که حاج قاسم وصیت کرده بود کنار او آرام بگیرد کیست؟؟
شهید محمد حسین یوسف الهی سال ۱۳۴۰ در شهر «کرمان» متولد شد، پدرش فرهنگی بود و در آموزش و پرورش خدمت می کرد. محیط خانواده کاملا فرهنگی بود و همه فرزندان از همان کودکی با حضور در مساجد و جلسات مذهبی با اسلام و قرآن آشنا می شدند.
علاقه زیاد و ارتباط عمیق محمد حسین با نهج البلاغه نیز ریشه در همین دوران دارد. در روزهای انقلاب محمد حسین دبیرستانی بود و حضوری فعال در عرصه سیاست داشت و یکی از عاملان حرکتهای دانش آموزان در شهر کرمان بود.
آغاز جنگ عراق علیه ایران در لشکر ۴۱ ثارالله واحد اطلاعات و عملیات به فعالیت خود ادامه داد و بعدها به عنوان جانشین فرمانده این واحد انتخاب شد. در طول جنگ پنج مرتبه به سختی مجروح شد و بالاخره آخرین بار در عملیات والفجر هشت به دلیل مصدومیت حاصل از بمبهای شیمیایی در بیست و هفتم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در بیمارستان لبافی نژاد تهران به شهادت رسید.

جوانی که دستور «حاج قاسم سلیمانی» را اطاعت نکرد
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاج قاسم ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم.
«حسین یوسفاللهی» را همه بر و بچههای لشکر ۴۱ ثارالله مثل ستارهای میدانستند که درخشانتر از ستارههای کویر کرمان است. او جوانی است که در روزهای جنگ جانشین فرمانده واحد اطلاعات لشکر خودش بود و به خاطر پاکیاش،به صفای باطنی دست یافته و بعضی از راز و رمزهای پیرامون خود را کشف کرده بود. از زندگی این جوان بزرگ، کتابی با عنوان «پوتین های سوخته» منتشر شده است.

آن چه خواهید خواند، یکی از خاطرات این عارف جوان و مجاهد است که پس از تطبیق روایات چهار نفر از همرزمانش(حمید شفیعی، علی نجیب زاده، مرتضی حاجباقری و ابراهیم پسدست)، به این ترتیب ثبت شده.
در سال ۱۳۶۲ بعد از عملیات خیبر، «لشکر ثارالله» در محور «شلمچه» مستقر شد. بین مواضع رزمندگان اسلام و دشمن حدود چهار کیلومتر آب فاصله بود و رزمندگان برای شناسایی مواضع دشمن میبایست از آن عبور میکردند.
یک شب که با موساییپور و صادقی که هر دو لباس غواصی داشتند، به شناسایی رفته بودیم، آنها از ما جدا شدند و جلو رفتند. مدتی که تاخیر کردند، فکر کردیم کار شناساییشان طول کشیده، منتظرشان ماندیم. وقتی تاخیرشان طولانی شد فهمیدیم برایشان اتفاقی افتاده است.
با قایق جلو رفتیم، هر چه گشتیم اثری از آنها نبود. بالاخره کاملا از پیدا کردنشان ناامید شدیم و فرصت زیادی هم برای مراجعت نداشتیم. بناچار بدون آنها عقب برگشتیم. «حسین یوسفاللهی» با دیدن قایق ما جلو آمد. ماجرا را که تعریف کردیم، خیلی ناراحت شد. شهادت بچهها یک مصیبت بود و اسارتشان مصیبتی دیگر. و آن مصیبت این بود که منطقه با اسارت بچهها لو می رفت و دیگر امکان عملیات نبود. حسین سعی کرد هر طور شده خبری از بچه ها بگیرد. او ما را برای پیدا کردن بچه ها به اطراف فرستاد ولی همه دست خالی برگشتیم.
حسین به خاطر حساسیت موضوع، با «حاج قاسم سلیمانی» فرمانده لشکر تماس گرفت و او را در جریان این قضیه گذاشت. حاج قاسم، هم خودش را رساند و با حسین داخل سنگری رفت و مشغول صحبت شدند. وقتی بیرون آمدند، حسین را خیلی ناراحت دیدم. پرسیدم: چی شد؟
گفت: حاجی میگوید چون بچهها لباس غواصی داشتهاند، احتمال اسارتشان زیاد است. ما باید زود قرارگاه مرکزی را خبر کنیم.
پرسیدم: میخواهی چه کار کنی؟ گفت: هیچی! من الان به قرارگاه خبر نمیدهم. گفتم: حاجی ناراحت میشود. گفت: من امشب تکلیف لشکر و این دو نفر را روشن میکنم و فردا میگویم برای آنها چه اتفاقی افتاده است.
بعد از این که حاج قاسم رفت، باز بچهها با دوربین همه جا را نگاه کردند و تا جایی که امکان داشت جلو رفتند، ولی فایدهای نداشت. صبح روز بعد که در محوطه مقر بودیم، حسین را دیدم . با خوشحالی به من گفت: هم اکبر موسایی پور را دیدم و هم صادقی را.
پرسیدم: کجا هستند؟
گفت: جایی نیستند. دیشب آنها را خواب دیدم که هر دو آمدند، اکبر جلو بود و حسین پشت سر او.
بعد گفت: چهره اکبر خیلی نورانیتر بود. میدانی چرا؟
گفتم: نه.
گفت: اکبر اگر توی آب هم بود نماز شبش ترک نمیشد. ولی حسین اینطور نبود. نماز شب میخواند، ولی اگر خسته بود نمیخواند. دلیل دیگرش هم این بود که اکبر نامزد داشت و به تکلیفش که ازدواج بود عمل کرده بود. ولی صادقی مجرد مانده بود.
بعد گفت: دیشب اکبر توی خواب به من گفت: ناراحت نباشید عراقی ها ما را نگرفته اند. ما برمیگردیم.
پرسیدم: اگر اسیر نشدهاند چطور برمیگردند؟
گفت: احتمالا شهید شدهاند و جنازه های شان را آب میآورد.
پرسیدم: حالا کی میآیند؟ خیلی راحت گفت: یکی شب دوازدهم و آن یکی شب سیزدهم.

پرسیدم: مطمئن هستی؟ گفت: خاطرت جمع باشد.
👈شب دوازدهم،از اول مغرب،مرتب ل
عاقبت بخیری یعنی
پسری روستایی
بدون تحصیلات دانشگاهی
به جایی برسه که
منجی چند کشور باشد
جهان رو بترساند
داعش را واژگون کند
راه اربعین و کربلا رو امن کنه
زندگی سوریه ای ها رو سر و سامان بده
نشان ذوالفقار علی بگیره
بچه های خوب تربیت کنه
از امکانات دولتی به نفع خودش و خانواده ش استفاده نکنه
و بعد به آرزوش که شهادت بود برسه
جسدش بره کربلا و نجف و کاظمین
باعث بیدار خواب آلودهای عراق بشه و قیامتی در تشییع جنازه اش بوجود بیاد
در کشورش بعد از کلی ناامیدی و اختلاف ، اتحاد و همبستگی بوجود بیاره
جسدش از خاک خون آلود خوزستان ، به مشهد و قم بره
نمازش را ولی فقیه بخونه
(درهر شهری نمازی جداگانه براش خونده شد )
و آخر سر بره در کنار پدر و مادرش
و با این همه عظمت و شهرت
بگه
رو قبرم بنویسید سرباز قاسم سلیمانی
بدون هیچ بارگاهی و لقبی و ...
این فرد قطعا شب اول قبرش را در آغوش قمر بنی هاشم خواهد بود 😭😭😭😭😭
خوش به سعادتت سردار 😭😭
دمی با جسم خسته ات استراحت کن
که ظهور نزدیک است
خیلی زود باید برگردی و سرباز امام زمان شوی
برای ما دعا کن
که نمیدانیم چه هستیم و چه کنیم و کجا باشیم 😭
اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا ...
رهبرم سلام
نمازت قبول...
چه کردند بادلت که اینگونه اشک هایت میریزد
چه کردند که مابین نمازت مکث میکنی و بغض هایت را میخوری
چه کردند با مولایمان که اینگونه بالای سر علمدارش اشک میریزد
رهبرم مبادا دلت بلرزد باور کن اینها شعار نیست
ماهمه جانمان رابرایت خواهیم داد
سردارم بلند شو
بلند شو که رهبرم تنهاشد
سردارم بلندشو بااقتدار جلوی اقایمان بایست
بگذار هنوز هم دلش گرم نگاهت باشد
چه کرده ای سردار
ملتی را داغدار کرده ای
پاشو بادستهایت اشک های رهبرم راپاک کن
پاشو دور علی را حرامیان گرفته اند
بلند شو
جیگرمان اتش گرفته است
رهبرم اشک هایت راپاک کن
من به فدای بغض هایت مبادا احساس تنهایی کنی
رهبرم چه زیبا با معبودت درددل کردی
چه زیبا نمازی بر پیکر علمدارت خواندی
من به فدای اشک های سوزانت
گریه نکن مولایم ماهنوز تای پای جان کنارت ایستاده ایم
رهبرم نمازت قبول
برای تصلی دل رهبرم در حد توانت صلوات بفرست 😔
دل نوشته ای به سردار دل ها
دیشب به مناسبتی زندگی نامه سردار دلها را در اینترنت جستجو می کردم دلم گرفت .نوشته بود مدرک تحصیلی دیپلم
سردار به تو غبطه خوردم که تو با این عظمت و جایگاه هیچ وقت دنبال مدرک و دانشگاه و مدرک دکترا و ... نبودی
هرگز دنبال نام و عنوان نبودی
هرگز به فکر استراحت نبودی
مثل برخی ها سجاده آب کش هم نبودی
وسط نماز از یتیم شهید گل و برگ گل گرفتی و هرگز به خاطرت رسوخ نکرد که شاید نمازم باطل شده باشد شاید فکر کردی این نماز نزد حق محبوب تر است و بلافاصله بعد از نماز یتیمی را که به تو گل داده بود غرق بوسه کردی
سردار این قدر خاکی بودی که بجز در مراسم رسمی درجه هایت را نصب نمی کردی لباس سبزت یا تنت نبود یا اگر بود خاکی بود و گلی بود
خانه ات ساده بود وسایل خانه ات چقدر معمولی و حیاط منزلت چقدر ساده و خودمانی
و از همسرت خواستی که بر سنگ قبرت بنویسند سرباز قاسم سلیمانی بدون نام و عنوان
اگر به ما بود برایت مزاری درست می کردیم درجه یک با چندین گنبد و گلدسته در حد یک الگو و قهرمان
چه کنیم که خودت پیش دستی کردی و طور دیگری وصیت کردی شاید تو ما را بهتر شناخته بودی
سردار کرار همیشه در سفر سفر بخیر و سلامت
وقتی در سایت ها دنبال می گشتم و دیدم نوشته به جز تاریخ تولد و محل تولد اطلاعات بیشتری در دسترس نیست فهمیدم که ما واقعا تو را نمی شناختیم
تو از افلاک بودی نه در خط املاک
اهل همت بودی نه اهل صحبت
مرد عمل بودی و نه مرد شعار
دارای مقام بودی نه صاحب عنوان و مقام
خوشا بحالت که یار نظام بودی و نه مثل ماها بار نظام
تو سرباز ایران بودی نه سربار ایران
تو به انتظار ایستاده بودی نه به انتظار نشسته
تو سوار بر تانک بودی نه سرمایه دار بانک
نمی دانم تو چندمین بودی از 313 تن
تو یار مردم بودی و در مشکلات همیشه پشت مردم بودی
هر جا که عازم بودی حتما آن جا لازم بودی چه در اهواز چه حلب چه بغداد و چه دمشق و یا اربیل
و در آخر
در سرزمین کوفه به شهادت رسیدی
بدن مطهرت هم باز به زیارت رفت کربلا کاظمین نجف قم مشهد و آن وقت در خاک آرام خواهی گرفت تا بر افلاک قدم بگذاری
سردار شهادتت مبارک
سردار ما را ببخش که تو را نشناختیم والبته مهم هم نیست چون که صد البته آسمانیان تو را بهتر می شناسند
سردار ببخش که درجه ای نظامی بالاتر از سپهبد نداریم که بردوش و یا برسینه است بگذاریم .
سردار ما تا بحال فکر می کردیم که تو فتح الفتوح کردی ولی تشییع جنازه ات به ما فهماند که تو فتح القلوب کردی
صبح دیدیم که دوباره در اهواز سیل آمد اما این دفعه سیل جمعیت بود که با لطف خدا تبعات این سیل درخت ظلم و ستم را از ریشه برخواهد کند
به امید آن روز
سردار برای ما دعا کن که به دعایت سخت محتاجيم.
🔰 سردار امیرعلی حاجی زاده:
✅انتقام شهید سلیمانی با ۴ شلیک موشک و سقوط یک پایگاه حتی با کشتن ترامپ هم پایان نمی پذیرد
👊 یعنی این ها ارزش خون این شهید را ندارد و تنها چیزی که می تواند خونبهای شهید سلیمانی باشد ازاله کامل امریکا از منطقه است شر امریکا باید از سر ملت مظلوم منطقه کم شود.
🚨🚨اولین سخنرانی عمومی امام خامنهای پس از شهادت حاج قاسم و آغاز #انتقام_سخت
♦️فرمانده معظم کل قوا صبح امروز چهارشنبه ۱۸ دیماه به مناسبت سالروز قیام تاریخساز مردم قم در ۱۹ دی ۱۳۵۶ در جمع هزاران نفر از مردم قم در حسینیه امام خمینی(ره) سخنرانی خواهند کرد.
♦️پس از شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی و همچنین عملیات گسترده نظامی ایران و محور مقاومت علیه تروریستهای ارتش آمریکا، این اولین سخنرانی معظم له در یک جمع عمومی است که بسیار مهم ارزیابی میشود.
| حمله موشکی سپاه به «پایتخت آمریکا» در عراق/ سپاه به کدام پایگاه نظامی اشغالگران حمله کرد؟+مشخصات
🔹ساعتی قبل سپاه پاسداران دهها فروند موشک به سمت پایگاه عین الاسد که مقر آمریکاییها در عراق است، شیک کرد.
🔹پایگاه عین الاسد در عراق، یک فرودگاه نظامی با باند فرود به طول 4000 متر است.
این پایگاه در اختیار نیروهای اشغالگر آمریکایی قرار دارد و بزرگترین پایگاهی است که در اختیار آنهاست.
کار ساخت پایگاه هوایی عین الاسد، 7 سال طول کشید (1980-1987) و مهندسین یوگوسلاو در آن مشارکت داشتند. این پایگاه هوایی که پس از پایگاه هوایی البلد (نزدیک فرودگاه بغداد)، دومین پایگاه هوایی عراق است، 50 کیلومتر مربع مساحت و 30 کیلومتر محیط دارد و در آن امکاناتی نظیر واحد مسکونی، مسجد، مدرسه ابتدایی و راهنمایی هم بوده است. پس از اشغال آن از سوی امریکایی ها، این پایگاه همچون یک شهر در آمده است.