هدایت شده از عرشیان نور
🍃 مغازه داری، روی درب شیشه مغازه اش، حدیثی از #حجاب را نصب کرده بود تا تلنگری برای #پوشش_نامناسب برخی مشتریان باشد.
🍂 روزی شاگرد نوجوانش از او پرسید: "نصب این #حدیث چه فایده ای دارد؟ پوشش چند خانم با دیدن این حدیث #تغییر میکند؟"
🍃 مرد مغازه دار به سبدی که مقداری لباس در آن بود اشاره کرد و گفت: "این سبد را بردار و با آن برایم آب بیاور".
🍂 شاگرد گفت: "غیرممکن است که آب در سبد باقی بماند".
🍃 مغازه دار گفت: "امتحان کن پسرم".
🍂 پسر سبد را خالی کرد و به طرف آب رفت. سبد را زیر شیر آب برد و به سرعت به طرف مغازه دار دوید؛ ولی همه آبها از سبد ریخت و آبی باقی نماند.
🍃 مغازه دار لبخندی زد و گفت: "دوباره امتحان کن پسرم".
🍂 پسر دوباره امتحان کرد؛ ولی موفق نشد که آبی بیاورد. برای بار سوم و چهارم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و با عصبانیت گفت: "غیرممکن است..."
🍃 مغازه دار به شاگردش گفت: "سبد قبلاً چطور بود؟"
🍂 پسر متوجه شد، سبد که به دلیل سفید بودن و استفاده طولانی در مغازه کدر شده بود، الان #تمیز شده است.
🍃 مغازه دار گفت: "مشتری این #حدیث را میبیند و میبیند و آنقدر #تکرار میشود که همچون #قطره ای بر روی باورهایش میچکد و با تکرار مشاهدۀ این قبیل احادیث در #اماکن_مختلف، زمینۀ ورود آن به قلبش #هموار و هموارتر میشود و ممکن است روزی به #حجاب و پذیرش آن #فکر کند.
🌺این حداقل کاری است که این حدیث میتواند انجام دهد".