پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه. نگهبان سردخانه می گفت: یکی شان آمد به خوابم و گفت: ((جنازه ی من رو فعلاً تحویل خانواده ام ندید !)) از خواب بیدار شدم. هر چه فکر می کردم کدام یک از این دو نفر بوده ، نفهمیدم ؛ گفتم ولش کن ، خواب بوده دیگه و فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت .این بار فوراً اسمش رو پرسیدم. گفت: امیر ناصر سلیمانی. از خواب پریدم ، رفتم سراغ جنازه ها. روی سینه ی یکی شان نوشته بود ((شهید امیر ناصر سلیمانی)).
بعد ها متوجه شدم توی اون تاریخ، خانواده اش در تدارک مراسم ازدوج پسرشان بوده اند ؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخورد.
خاطره ای از #شهید_ناصر_سلیمانی
🌹شادی روح همه شهدا مخصوصا این شهید عزیز صلوات اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹
#هیئت_محبین_الزهرا_سلام_الله_علیها_یادگاران_شهداء #اراک
🇮🇷
🇮🇷 بقعه رسانه مذهبی استان مرکزی، #بقعه
〰️〰️〰️〰️
🇮🇷در ایتا دنبال کنید👇
https://eitaa.com/joinchat/2992439322C285493b84c
🇮🇷درباره ما👇
🇮🇷 zil.ink/boghe_ir