فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💖 چیزی که دنیا بهش نیاز داره
بازگشت به "نجابت" و "مهربانیه" !...
💖 مهربانترینها
جایِ خاصی زندگی نمیکنند،
جنس خاصی هم ندارند،
اما نبضِ دنیایِمان
به حرمتِ آنهاست که میزند ..
💖 و درست است که
مهربان بودن دل بزرگ میخواهد
و مهربانی دیدن
لیاقت!...
💖 اما بازهم
مهربان باشیم!...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞حکایتی از بوستان سعدی
زِ خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک
حریص و جهانسوز و سرکَش مباش
زِ خاک آفریدندت، آتش مباش
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔈
🌺پروردگارا مهربانم
⭐️دستانم بــه سوی تـــوست
🌺نگاهم به مهربانی و کرم توست
⭐️با تــو غیر ممکنها ممکن میشود
🌺نا ممکنهای زندگیام را ممکن بفرما
⭐️که باخدای بیهمتایی چون تــــو
🌺معجزه زندگی جــان میگیرد
⭐️الــهــی آمـیـــن🙏🏻
🌹شب زیبایت بخیر و سرشار از آرامش الهی🌹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود و صد سلام بر تو ، روزت پر انرژی🌷
🌸دریافت انرژی الهی :
ﺧﺪﺍﻭﻧﺪﺍ به ﺭﺳﻢ ﺁﻥ ﭘﺮﺳﺘﻮﻫﺎﯼ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺧﻮﺭﺩﻩ ﺗﺎ بیکران در کوچ مرا هم مست باران کن ﻣﺮﺍ هم روشنایی بخش ...الهی چون اقاقیهای بی تاب شب باران مرا بی تاب خود گردان. خدایـا ﭼﻮﻥ ﺷﻘﺎﯾﻖ ﻫﺎ که از ﺷﺒﻨﻢ , ﻫﻮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﻣﯽﮔﯿﺮﻧﺪ ﻭ ﭼﻮﻥ ﮔﻠﻬﺎﯼ ﻧﯿﻠﻮﻓﺮ که ﺑﯽ ﭘﺮﻭﺍﻧﻪ ﻣﯽﻣﯿﺮﻧﺪ به ﻣﺎ ﻫﻢ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺁﻣﻮﺯ... ﺍﻟﻬﯽ ﭼﻮﻥ ﺷﺐ ﺑﺎﺭﺍﻥ که میشوید ﭘﺮ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﻋﺎﺷﻖ را , ﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺩﻝ ، ﺑﺸﻮﯼ ﺍﺯ ﺩﯾﺪﻩ از پندار از گفتار ، از کردار تمام آنچه نازیباست.الهی آمین🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
... در حالی که پرستار مشغول تزریق بود. ورونیکا دوباره پرسید : "چقدر وقت دارم؟"
"بیست و چهار ساعت، شاید کمتر"
ورونیکا سرش را پایین انداخت و لبش را گزید. اما توانست بر خودش غلبه کند.
" میخواهم دو خواهش بکنم. اول، دارویی به من بدهید تزریقی یا هر طور دیگر تا بتوانم بیدار بمانم واز هر لحظه باقی مانده زندگیام لذت ببرم. من خیلی خستهام اما نمیخواهم بخوابم. کارهای زیادی دارم کارهایی که همیشه در روزهایی که فکر میکردم زندگی تا ابد ادامه دارد به آینده موکول کردهام. کارهایی که وقتی به این فکر افتادم که زندگی ارزش زیستن ندارد، علاقهام را به آنها از دست دادم. " "و خواهش دوم چیست؟"
میخواهم اینجا را ترک کنم تا خارج از اینجا بمیرم. میخواهم قلعه لیوبلینا را ببینم. همیشه همان جا بوده و من هیچوقت کنجکاو نبودهام که بروم و از نزدیک ببینمش. میخواهم با زنی که در زمستان شاه بلوط و در تابستان گل میفروشد، صحبت کنم. بارها از کنار هم رد شدهایم، و هیچ وقت از او نپرسیدهام حالش چطور است. و میخواهم بدون بالاپوش بیرون بروم و در برف قدم بزنم میخواهم بفهمم سرمای بیش از حد یعنی چه؟!! من که همیشه گرم میپوشیدم، همیشه آنقدر از سرما خوردگی میترسیدم.
خلاصه دکتر، میخواهم باران را روی صورتم احساس کنم، به هر مردی که خوشم میآید لبخند بزنم، تمام قهوههایی را که ممکن است مردها برایم بخرند بپذیرم.
میخواهم مادرم را ببوسم بگویم دوستش دارم در دامنش گریه کنم بدون اینکه از نشان دادن احساسم خجالت بکشم. احساسات من همیشه بودهاند، فقط پنهانشان میکردم.
📚ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚#حڪـایــت
#مورچه و #سليمان_نبی(ع)
🐜روزي حضرت سليمان(ع) در كنار دريا نشسته بود، نگاهش به مورچه اي افتاد كه دانه گندمي را با خود به طرف دريا حمل مي كرد. سليمان همچنان به او نگاه مي كرد كه ديد او نزديك آب رسيد.
در همان لحظه قورباغه اي سرش را ازآب بيرون آورد و دهانش را گشود. مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه درون آب رفت. سليمان مدتي در اين مورد به فكر فرو رفت و شگفت زده فكر مي كرد. ناگاه ديد آن قورباغه سرش را از آب بيرون آورد و دهانش را گشود. آن مورچه از دهان او بيرون آمد ولي دانه گندم را همراه خود نداشت.
سليمان(ع) آن مورچه را طلبيد و سرگذشت او را پرسيد. مورچه گفت: «اي پيامبر خدا! در قعر اين دريا سنگي تو خالي وجود دارد و كرمي درون آن زندگي مي كند. خداوند آن را در آنجا آفريد. او نمي تواند از آنجا خارج شود و من روزي او را حمل مي كنم. خداوند اين قورباغه را مأمور كرده مرا درون آب دريا به سوي آن كرم حمل كرده و ببرد. اين قورباغه مرا به كنار سوراخي كه در آن سنگ است، مي برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ مي گذارد. من از دهان او بيرون آمده و خود را به آن كرم مي رسانم و دانه گندم را نزد او مي گذارم و سپس باز مي گردم و به دهان همان قورباغه كه در انتظار من است وارد مي شوم. او در ميان آب شنا كرده مرا به بيرون آب دريا مي آورد و دهانش را باز مي كند و من از دهان او خارج مي شوم.
سليمان به مورچه گفت: وقتي كه دانه گندم را براي آن كرم مي بري آيا سخني از او شنيده اي؟ مورچه گفت: آري. او مي گويد:
✨اي خدايي كه رزق و روزي مرا درون اين سنگ در قعر اين دريا فراموش نمي كني، رحمتت را نسبت به بندگان با ايمانت فراموش نكن.(۱)
✨« و چون انسان را نعمت بخشيم روي برتابد و خود را كنار كشد و چون آسيبي بدو رسد دست به دعاي فراوان بردارد.»(۲)✨
📚(۱) داستان انبیاء
📚(۲) سوره فصلت، آيه۵۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
پروانه به خرس گفت:
دوستت دارم...
خرس گفت:
الان ميخوام بخوابم
باشه بيدار شم حرف ميزنيم...
خرس به خواب زمستاني رفت
و هيچوقت نفهميد که
عمر پروانه فقط 3 روز است
همديگر را دوست داشته باشيم
شايد فردايي نباشد...
آدماي زنده به گل و محبت نياز دارن
ومرده ها به فاتحه
ولي ما گاهي برعکس عمل ميکنيم
به مرده ها سر ميزنيم
و گـل ميبريم بـراشون
ولي راحت فاتحه زندگی
بعضيارو ميخونيم
گاهي فرصت باهم بودن
کمتر از عمر شکوفه هاست
بيائيم ساده ترين چيز
رو ازهم دريغ نکنيم:
🌸 #محبت 🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
6.55M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞داستان پیرمردی که میخواست به شهری که هفت تا دروازه داشت بره
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
4_5863836609195018612.pdf
2.16M
📎 #_یک_تکه_کتاب
شما هرگز نباید فکر کنید که او خودکشی کرده. او خیلی بشاش و سرزنده بود. او… آه خدای من… پر از شور و نشاط جوانی بود! وقتی امروز بعد از ظهر با اتومبیلش از سرازیری تپه پایین می آمد درست مثل یک… یک… اوه نمی توانم وصفش کنم!
ولی همه به خوبی می دانستند که ورا چه می خواهد بگوید. آنتونی مارستون در اوج جوانی و برازندگی مثل یک موجود فناناپذیر بود. اما حالا بر روی زمین افتاده و در هم شکسته بود. دکتر آرمسترانگ گفت:
آیا جز خودکشی دلیل دیگری برای مرگ او به نظرتان نمی رسد؟
همه به آرامی سرشان را تکان دادند. هیچ دلیل دیگری برای مرگ آنتونی وجود نداشت...
📕 و سپس هیچکس نبود
✍🏻 #آگاتا_کریستی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
یک داستان یک پند
بیست سال پیش بود از تهران میآمدم...
سوار اتوبوس شدم تا به شهرستان بیایم.
دههزار تومان پول همراه داشتم...
اتوبوس در یک غذاخوری بینراهی برای صرف شام توقف کرد.
به یک مغازه ساندویچی که کنار غذاخوری بود رفتم، یک ساندویچ کالباس سفارش دادم.
در آخرهای لقمه بودم که دست در جیب کردم تا مبلغ ۲۰۰ تومان پول ساندویچ را پرداخت کنم.
دست در جیب پیراهن کردم پول نبود، ترس عجیبی مرا برداشت.
دست در جیب سمت راست کردم؛ خالی بود!
شهامت دست در جیب چپ کردن را نداشتم؛ چون اگر پولهایم در آن جیب هم نبود، نه پول ساندویچ را داشتم و نه پول رفتن به خانه از ترمینال.
وقتی دستم خالی از آخرین جیبم برگشت، عرق عجیبی پیشانی مرا گرفت.
مغازه ساندویچی شلوغ بود، جوانی بود و هزار غرور، نمیتوانستم به فروشنده نزدیک شده و در گوشش بگویم که پولی ندارم.
لقمه را آرام آرام میخوردم چون اگر تمام میشد، باید پول را میدادم.
میخواستم دیر تمام شود تا فکری به حال و آبروی خودم کرده باشم.
آرام در چهره چند نفری که ساندویچ میخوردند نگاه کردم تا از کسی کمک بگیرم ولی تیپ و قیافه و کیف سامسونت در دستم بعید میدانستم کسی باور کند واقعاً بیپولم.!
با شرم نزد مرد جوانی رفتم، کارت دانشجوییام را نشان دادم و آرام سرم را به نزد گوشش بردم و گفتم پولهایم گم شده است، در راه خدا ۲۰۰ تومان کمک کن.
مرد جوان تبسمی کرد و گفت: سامسونتات را بفروش اگر نداری.
خنجری بر قلبم زد.
سرم را نتوانستم بالا بیاورم ترسیده بودم چند نفر موضوع را بدانند.
مجبور شدم پشت یخچال رفته و با صدای آرام و لرزان به فروشنده گفتم: من ساندویچ خوردم ولی پولی ندارم، ساعتام را باز کردم که ۴ هزار تومان قیمت داشت به او بدهم.
مرد جوان دست مرا گرفت و گویی دزد پیدا کرده بود، با صدای بلند گفت: «من این مغازه شاگرد هستم باید پیش صاحب مغازه برویم.» عصبانی شدم و گفتم: «مرد حسابی من کجا میتوانم فرار کنم؟ تا وقتی که این اتوبوس هست من چطور میتوانم فرار کنم در وسط بیایان؟؟»
با او رفتیم، مردی جوان در داخل رستوران دور بخاری نشسته بود که چند نفر کنارش بودند.
مرد ساندویچی گفت: «بیا برویم تو.»
گفتم: «من بیرون هستم منتظرم برو نتیجه را بگو.»
مرد ساندویچی رفت و با صاحب مغازه بیرون آمد.
گفت: «اشکالی ندارد برو گذرت افتاد پول ما را میدهی.»
گفتم: «نه!گذر من شاید اینجا نیفتد اگر چنین بمیرم مدیون مردهام، یا ساعت را بگیر یا به من ۲۰۰ تومان را ببخش یا از صدقه حساب کن، که شهرم رسیدم ۲۰۰ به نیابت از شما صدقه میدهم.»
مرد جوان گفت: «بخشیدم»
آن روز یاد گرفتم که هرگز نیاز کسی را از ظاهرش تشخیص ندهم و به قول اللهتعالی، نیازمند واقعی چنان است که انسان نادان او را از نادانی ثروتمند میپندارد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
پنهانترین ویژگی اخلاقی آدمیزاد
«ظرفیت» هست
ظرفیت آدمها به مرور زمان مشخص میشه
وقتی صبر نداشته باشی برای شناخت آدمها
تو اندازه ظرفیتشون اشتباه میکنی
اون وقت به کسی که فقط ظرفیت نگاه داره،لبخند میزنی
اون وقت به کسی که فقط ظرفیت ترحم داره،محبت می کنی
اون وقت به کسی که فقط ظرفیت
یه سلام علیک داره،رفاقت میکنی و...
هر جای زندگی احساس کردید
کسی بیدلیل رفتارش با شما تغییر کرده
بدونید بیشتر از ظرفیتش باهاش رفتار کردید
بیشتر از چیزی که هست بهش بها دادید
یادتون باشه قبل از اینکه خودتون رو
احساستون رو،زندگیتون رو
برای کسی خرج کنید
اول ظرفیتش رو بشناسید!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel