فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷درود صبحبخیر امروزتون پر انرژی🌷
🌸بر صبح بگویید که امروز قشنگست
🌺وز لطف خدا هوای دل ما صاف و قشنگست
🌸گر لکه ابری به دل افتاده ز یاری
🌺بر گوی که این گنبد فیروزه قشنگست
🌸امروز شروع کن به لطف و ز سر مهر الهی
🌺فردای دگر عمر به فردا که امروز قشنگست
🌸یارب تو در این صبح طلایی نظری بر دل ما کن
🌺حیفست نبریم لذت ایام که امروز قشنگست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان زیبا
امام رضا (ع) به ساده برگزار کردن مهمانی تاکید داشتند؛برای همین،روزی به یاران خود روایتی گفتند:روزی مردی،امام علی (ع) را به خانهاش دعوت کرد؛امام (ع) فرمودند:اگر سه چیز را به من قول بدهی،دعوتت را میپذیرم
گفت:چه چیز آقاجان؟امیرالمومنین (ع) فرمودند:برای من چیزی از بیرون خانه تهیه نکنی همانی را بیاوری که در خانه داری خانوادهات را هم به زحمت نیندازی! مرد،شرطها رو قبول کرد،امام (ع) دعوتش را پذیرفت
📚بحارالانوار.ج ۷۲.ص ۴۵۱
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴لحظهورودحضرتزهرا(س)بهقیامت
روزی پیامبر خدا(ص) بر فاطمه(س) وارد شد و او را اندوهناک یافت. فرمود: دخترم! چرا اندوهگینی؟
فاطمه(س) پاسخ داد: پدر جان! یاد قیامت و برهنه محشور شدن مردم در آن روز، رنجم می دهد.
پیامبر(ص) فرمودند: آری دخترم! آن روز، روز بزرگی است؛ امّا جبرئیل از سوی خداوند برایم خبر آورد، من اوّلین کسی هستم که برانگیخته میشوم. سپس ابراهیم و آنگاه همسرت، علیّ بن ابی طالب. پس از آن، خداوند جبرئیل را همراه هفتاد هزار فرشته به سوی تو میفرستد. وی هفت گنبد از نور بر فراز آرامگاهت برقرار میسازد.
آنگاه اسرافیل لباسهای بهشتی برایت میآورد و تو آنها را میپوشی.
فرشته دیگری به نام زوقائیل مرکبی از نور برایت میآورد که مهارش از مروارید درخشان و جهازش از طلاست. تو بر آن مرکب سوار میشوی و زوقائیل آن را هدایت میکند.
در این حال، هفتاد هزار فرشته با پرچمهای تسبیح پیشاپیش تو راه میروند.
اندکی که رفتی، هفتاد هزار حورالعین، در حالی که شادند و دیدارت را به یکدیگر بشارت میدهند، به استقبالت میشتابند. به دست هر یک از حوریان منقلی از نور است که بوی عود از آن بر میخیزد ... آنها در طرف راستت قرار گرفته، همراهت حرکت میکنند.
فاطمه جان، هنگامی که به وسط جمعیّت حاضر در قیامت میرسی، کسی از زیر عرش پروردگار، به گونهای که تمام مردم صدایش را بشنوند، فریاد میزند: چشمها را فرو پوشانید و نظرها را پایین افکنید تا صدّیقه فاطمه، دختر پیامبر(ص) و همراهانش عبور کنند.
هنگامی که به همان اندازه از آرامگاهت دور شدی، مریم دختر عمران، همراه هفتاد هزار حورالعین به استقبالت میآید و بر تو سلام میگوید. آنها سمت چپت قرار میگیرند و همراهت حرکت می کنند.
آنگاه مادرت خدیجه، اوّلین زنی که به خدا و رسول او ایمان آورد، همراه هفتاد هزار فرشته که پرچمهای تکبیر در دست دارند، به استقبالت میآیند.
وقتی به جمع انسانها نزدیک شدی، حوّاء با هفتادهزار حورالعین به همراه آسیه نزدت میآید و با تو رهسپار میشود.
📚 بحارالأنوار، ج 43، ص 225.
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدایا کنارم باش...❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#قصهمامثلشد
#همشقندوعسلشد
🔴از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم
در زمانهای قدیم یک روستائی جل و پلاسش را برداشت و به ده همسایه رفت و مهمان دوستش شد. نه یک روز نه دو روز نه سه روز بلکه چند هفته ای آنجا ماند. یک روز زن صاحبخانه که از پذیرائی او خسته شده بود به شوهرش گفت:
بیا یک فکری کنیم شاید بتوانیم این مهمان سمج ر ا از اینجا بیرون کنیم. با همدیگر مشورت کردند دست آخر زن گفت امروز تو که از بیرون آمدی بنا کن به کتک زدن من و بگو چرا به کارهای خانه نمی رسی و هرچه میگویم گوش نمیکنیو من با گریه و زاری میروم پیش مهمان میگویم شما که چند هفته است منزل ما هستی و امروز هم میخواهی بروی آیا در این مدت از من بدی دیدی؟
شاید به این وسیله خجالت بکشد و برود.
مرد قبول کرد و روز بعد که از سرکار به خانه آمد بنا کرد با زنش اوقات تلخی کردن و دست به چوب برد و بنا کرد به کتک زدن زن. زن گفت چرا مرا میزنی؟
شوهر گفت نافرمانی میکنی. زن گریه کنان به مهمان پناه برد و گفت ای برادر تو که چند هفته است منزل ما هستی و امروز دیگر میخواهی بروی آیا از من نافرمانی دیده ای؟
مهمان با خونسردی گفت:
من چند هفته است اینجا هستم و چند هفته دیگه هم خواهم ماند، اما از چشمم بدی دیدم از شما ندیدم
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
#ضرب_المثل_های_قدیمی
ضرب المثل زاغ سیاه کسی را چوب زدن!
منظور از زاغ ، همان پرنده شبیه کلاغ نیست . زاغ (زاج) نوعی نمك است كه انواع گوناگون دارد: (سیاه، سبز، سفید و غیره )
زاغ سیاه بیشتر به مصرف رنگ نخ قالی ،پارچه و چرم میرسد . اگر هنرمندی ببیند كه نخ ، پارچه یا چرم همكارش بهتر از مال خودش است، در نهان سراغ ظرف زاغ همکارش می رود و چوبی در آن می گرداند و با دیدن و بوییدن ،تلاش می کند دریابد در آن زاغ چه چیزی افزوده اند یا نوع ، اندازه و نسبت تركیبش با آب یا چیز دیگر چگونه است .
این مثل وقتی به کار می رود که کسی کسی را می پاید و می خواهد ببیند او چه می کند و از چیزهایی پنهان و رازهایی آگاه شود که برایش سودمند است
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
💎راننده یکی از وزراء تعریف میکرد
روزی داشتیم با وزیر میرفتیم ...
وزیر بمن گفت : راست میگن اوضاع مملکت خرابه
گفتم : چطور جناب وزیر ؟
ایشان با لحن متفکرانه ای گفت :
وقتی تعمیرگاه ماشین بادمجان هم بفروشه دیگه فاتحه مملکت خوندس ...
خیلی به خودم فشار آوردم بفهمم که چی گفته
طاقت نیاوردم گفتم : از کجا فهمیدید قربان؟ ایشان با انگشت مبارکشان مغازه کنار جاده را نشان داد ...
روی درب تعمیرگاه نوشته شده بود .....
بادِ مجانی موجود است
تازه فهمیدم دکترای جعلی چه به روز مملکت آورده
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
10 راز از دکتر انوشه...☝️
هر روز اینو باید دید و گوش کرد
عــالــیــه👌
پیشنهاد میکنم حتما ببینید و
برای دوستانتان ارسال کنید🙏
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁در این شبهای زیبای پائیز یادتون نرود
⭐اینجـا کسـی هسـت که
🍁بـه انـدازه تمـام بـرگهـای پائیـز
⭐بـراتون آرزوهـای خـوب دارد
🍁دعـا میکنـم این شب های پاییزی
⭐سرآغـاز بهتـریـنها بـراتون باشــه
🍁و هر آنچـه از خوبیها
⭐که آرزو داریـد بدسـت بیاورید
🍁اميدوارم فصل برگريزان ،
⭐فصل غم ريزانتون باشه
🍁شب پائیزیتون بخیر
🌙و سرشار از آرامش الهی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💐من خانهام را پر از رنگ ميكنم
🌹پــر از عــطــر زنــدگــي ،
💐گل ميخرم , نان گرم ميكنم
🌹شعر مينويسم و بـــاور دارم
💐زنـدگــي يـعني همیـن
🌹بـهانـههای كوچـك خوشبختی
💐بــفرمــایــیــد صبـحانه😋🍳
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
در منزل دوستی که پسرش دانشآموز ابتدایی و داشت تکالیف درسی اش را انجام میداد بودم
زنگ منزل را زدند و پدر بزرگ خانواده از راه رسید.
پدربزرگ با لبخند، یک جعبه مداد رنگی به نوه اش داد و گفت: این هم جایزۀ نمرۀ بیست نقاشیات.
پسر ده ساله، جعبۀ مداد رنگی را گرفت و تشکر کرد
و چند لحظه بعد گفت:
بابا بزرگ
باز هم که از این جنسهای ارزون قیمت خریدی
الان مداد رنگیهای خارجی هست که ده برابر این کیفیت داره.
مادر بچه گفت:
میبینید آقاجون؟
بچههای این دوره و زمونه خیلی باهوش هستند.
اصلا نمیشه گولشونزد و سرشون کلاه گذاشت.
پدربزرگ چیزی نگفت.
برایشان توضیح دادم که این رفتار پسر بچه نشانۀ هوشمندی نیست،
همان طور که هدیۀ پدربزرگ برای گول زدن نوهاش نیست.
و این داستان را برایشان تعریف کردم
آن زمان که من دانشآموز ابتدایی بودم،
خانم بزرگ گاهی به دیدنمان میآمد و به بچههای فامیل هدیه میداد،
بیشتر وقتها هدیهاش تکههای کوچک قند بود.
بار اول که به من تکه قندی داد
یواشکی به پدرم گفتم: این تکه قند کوچک که هدیه نیست
پدرم اخم کرد و گفت: خانم بزرگ شما را دوست دارد
هر چه برایتان بیاورد هدیه است،
وقتی خانم بزرگ رفت،
پدر برایم توضیح داد که در روزگار کودکی او، قند خیلی کمیاب و گران بوده و بچهها آرزو میکردند که بتوانند یک تکه کوچک قند داشته باشند.
خانم بزرگ هنوز هم خیال میکند که قند، چیز خیلی مهمی است.
بعد گفت: ببین پسرم
قنددان خانه پر از قند است،
اما این تکه قند که مادرجان
داده با آنها فرق دارد،
چون نشانۀ مهربانی و علاقۀ او به شماست.
این تکه قند معنا دارد ،
آن قندهای توی قنددان فقط شیرین هستند
اما مهربان نیستند.
وقتی کسی به ما هدیه میدهد،
منظورش این نیست که ما نمیتوانیم، مانند آن هدیه را بخریم،
منظورش کمک کردن به ما هم نیست.
او میخواهد علاقهاش را به ما نشان بدهد
میخواهد بگوید که ما را دوست دارد
و این، خیلی با ارزش است.
این چیزی است که در هیچ بازاری نیست
و در هیچ مغازهای آن را نمیفروشند.
چهل سال از آن دوران گذشته است و من هر وقت به یاد خانم بزرگ و تکه قندهای مهربانش میافتم،
دهانم شیرین میشود،
کامم شیرین میشود،
جانم شیرین میشود ...
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﭘﻮﻟﺪﺍﺭ ﺷﻮﻧﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ "ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ "ﺷﻮﻧﺪ؛
ﭘﻮﻟﺪﺍﺭﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﻭ ﺑﺨﺸﻨﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﻣﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﺭﺱ ﺑﺨﻮﺍﻧﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ " ﻓﻬﻤﯿﺪﻩ " ﻧﻤﯽ ﺷﻮﻧﺪ؛ ﺑﺎﺳﻮﺍﺩﯼ ﯾﮏ ﻣﻬﺎﺭﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﻓﻬﻤﯿﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ
ﻫﻤﻪ ﯾﺎﺩ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﻧﺪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ ﺍﻣﺎ ﻫﻤﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻨﺪ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﻨﻨﺪ؛
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﯾﮏ ﻋﺎﺩﺗﻪ ﺍﻣﺎ ﺯﯾﺒﺎ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﯾﮏ ﻓﻀﯿﻠﺖ...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دل نشکنید...💔
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
دختر جوانی بر اثر سانحه ای
زیبایی خود را از دست داد.
چند ماه بعد ناباورانه نامزدش هم کور شد.
موعد عروسی فرا رسید؛ مردم می گفتند:
چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که
شوهرش هم نابینا باشد.
20 سال بعد از ازدواج
زن از دنیا رفت
مرد عصایش را کنار گذاشت
و چشمانش را باز کرد.
چون او هیچوقت نابینا نبود...
مرد بودن سخت هست...
ولی میشه مرد بود...
❣از اسب که بیوفتی...
اسیر سرزنش خاک خواهی شد...
❣این قانون، آدمهاست...
به دور آتشی میرقصند که تو در آن
میسوزی...
❣روزگار بدیست
درست وقتی در آتش میسوزی...
همه به بهانه آب آوردن میروند...
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
سامرا اى شهر ماتم هاى من
خوشه چین خرمن غمهاى من
مرغ دل از خاك تو پر مىكشد
جام كوچ سرخ را سر مىكشد
اینهمه غم كه دلم را پر نمود
قامت خورشید را خم كرده بود
گاه رنجور از اسارت مىشدم
شاهد صدها جسارت مىشدم
گاه مىشد از جفاى ناكسان
مىشدم همخانه با درّندگان
مانده خورشید توانم در شفق
نیست در عُمق نگاه من رمق
چار ساله كودكم با چشم زار
مىكشد در سجده هایش انتظار
او پرا ز احساس درد بى كسى است
اشك چشم او پراز دلواپسى است
ساقى یك جرعه آب زمزم است
زخم تشنه بودنم را مرهم است
مثل من كه خواندهام او را به بر
فاطمه خوانده است او را پشت در
بر غریبى على مؤمن شده
شاهد جان دادن محسن شده
او كتاب پر ز درد فاطمه است
یوسف صحرا نوردِ فاطمه است
انتقام فاطمه در خشم اوست
ذوالفقار مرتضا در چشم اوست
او بود احیاگر قرآن و حج
شیعیان اَلصّبر مِفْتاحُ الْفَرَج
شهادت امام حسن عسکری(ع) تسلیت باد
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚ماجرای پرداخت بدهی یار امام عسکری
(علیه السلام) به روش عجیب
یکی از اصحاب و دوستان امام حسن عسکری(ع) به نام ابوهاشم جعفری حکایت کرد: روزی امام(ع) سوار مرکب سواری خود شد و به سمت صحرا و بیابان حرکت کرد و من نیز همراه حضرت سوار شدم و به راه افتادم و حضرت جلوی من حرکت می کرد، چون مقداری راه رفتیم ناگهان به فکرم رسید که بدهی سنگینی دارم و بدون آنکه سخنی بگویم، در ذهن و فکر خود مشغول چاره اندیشی بودم.
در همین بین امام(ع) متوجه من شد و فرمود: ناراحت نباش، خداوند متعال آن را اداء خواهد کرد و سپس خم شد و با عصایی که در دست داشت، روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! پیاده شو و آن را بردار و ضمناً مواظب باش که این جریان را برای کسی بازگو نکنی، وقتی پیاده شدم، دیدم قطعه ای طلا داخل خاک ها افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین نهادم و سوار شدم و به همراه امام(ع) به راه خود ادامه دادم، باز مقدار مختصری که رفتیم، با خود گفتم: اگر این قطعه طلا به اندازه بدهی من باشد که خوب است، ولی من تهیدست هستم و توان تامین مخارج زندگی خود و خانواده ام را ندارم، مخصوصاً که فصل زمستان است و اهل منزل آذوقه و لباس مناسب ندارند، در همین لحظه بدون آنکه حرفی زده باشم، امام(ع) مجدداً نگاهی به من کرد و خم شد و با عصای خود روی زمین خطی کشید و فرمود: ای ابوهاشم! آن را بردار و این اسرار را به کسی نگو، پس چون پیاده شدم، دیدم قطعه ای نقره روی زمین افتاده است، آن را برداشتم و در خورجین کنار آن قطعه طلا گذاشتم و سپس سوار شدم و به راه خود ادامه دادیم، پس از اینکه مقداری دیگر راه رفتیم، به سوی منزل بازگشتیم و امام عسکری(ع) به منزل خود تشریف برد و من نیز رهسپار منزل خویش شدم.
بعد از چند روزی طلا را به بازار برده و قیمت کردم، به مقدار بدهی هایم بود -نه کم و نه زیاد- و آن قطعه نقره را نیز فروختم و نیازمندی های منزل و خانواده ام را تهیه و تأمین کردم.
📚منبع : چهل داستان و چهل حدیث از امام حسن عسکری(ع)، عبدالله صالحی
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچهای افتاد که دانه گندمی را با خود به طرف دریا حمل میکرد.
سلیمان(ع) همچنان به او نگاه میکرد که در همان لحظه قورباغهای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت.
سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفتزده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را همراه نداشت.
سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید.
مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی میکند که نمیتواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل میکنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد.
قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است میبرد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ میگذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او میگذارم و سپس باز میگردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا میآورد و دهانش را باز میکند و من از دهان او خارج می شوم.»
سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم میبری، آیا سخنی از او شنیدهای؟
مورچه گفت: آری او میگوید «یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک، لا تنس عبادک المومنین برحمتک» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمیکنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚امام حسن عسگری در میان درندگان
حضرت امام حسن عسگری علیه السلام از طرف حکومت عباسی به دست مأموری سپرده شده بود.
او از حکومت عباسی اجازه داشت امام را میان درندگان بیندازد.
همسرش به او گفت:« تقوای خداوند را پیشه کن. تو متوجه نیستی چه کسی در منزل توست؟»
آن گاه عبادت، پاکی و نیکوکاری امام را به شوهرش یادآور شد و گفت:« من برای تو می ترسم. میترسم حق او را رعایت نکنی و گرفتار عذاب بشوی.»
اما مرد زیر بار نرفت و امام حسن عسگری علیه السلام را میان درندگان انداخت. هیچ کس تردیدی نداشت که درندگان، امام را طعمه خود خواهند کرد. اما وقتی پس از مدتی برای تماشا آمدند، دیدند امام حسن عسگری علیه السلام ایستاده و در حال نماز است، و درندگان نیز دور او را گرفته اند.
با دیدن این منظره، امام را از میان درندگان خارج کردند.
منبع:
بحار الانوار، ج 50، ص 268،
❥↬ @bohlool_aghel
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
خدایا 🙏
بحرمت این شب معنوی ✨
و شهادت امام حسن عسکری(ع)🖤
✨هیچ خانه ایی غم دار
✨هیچ مادری داغ دیده
✨هیچ پدری شرمنده
✨هیچ محتاجی ستم دیده
✨هیچ بیماری درد دیده
✨هیچ چشمی اشکبار
✨هیچ دستی محتاج و
✨هیچ دلی شکسته نباشه
آمیـن🙏
شبتون در پناه خدا 🖤
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🌸🌺 آرزویم این است ؛
💜🌼 ڪہ دلت خوش باشد ...
🌸🌺 نرود لحظہاے از ...
💜🌼 صورتِ ماهت لبخند ...
🌸🌺 نشود غصّہ ...
💜🌼 ڪَمی نزدیڪت ...
🌸🌺 لحظہهایت ...
💜🌼 همہ زیبا و قشنگ ...
🌸🌺 از خـدا مےخواه...
💜🌼 ڪہ تو را ...
🌸🌺 سالم و ...
💜🌼 خوشبخت بدارد ...
🌸🌺 همہ عمر ...
💜🌼 و نباشی دلتنگ ...
🌸🌺 و بدانی ڪہ ...
💜🌼 ڪَسی هست هنوز ...
🌸🌺 ڪہ تو را یاد ڪند ...
🌹پـنـجشنبـهتـون گــلـبــارون عزیزان🌹
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
نیایش صبحگاهی🌸🍃
خــداونـدا 🙏
امروز را برای همه ما
به گونه ای ورق بزن که
لحظه لحظه آن
عشق باشد و امیـد
ای خدای مهربان
امروز ، صبروبردباری
فروتنی و تسلیم
لبخندو گذشت
صلح و آرامش
برکت و بخشش بسیار
نصیب همه ما بگردان آمین
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤امام زمان
روضه بخوانین...
🏴 ایام شهادت امام حسن عسکری علیه السلام بر مولا صاحب الزمان و دوستان و شیعیانشان تسلیت باد.
◍⃟🌴
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 ظهور امام زمان در کلام پدر...
🌕 به خط حضرت امام حسن عسکری علیه السلام دست نوشتهای یافت شد که در آن امام چنین نوشته بود: پناه میبرم به خدا از قومی که آیات خداوند رب الارباب را نادیده گرفتند و پیغمبر صلی الله علیه و آله و امیر المومنین علیه السلام ساقی کوثر در مواقف حساب را فراموش کردند و جهنم و قیامت و بهشت را از یاد بردند. ما اهل بیت عظیمترین بندگان خدا در بین مخلوقات او هستیم و مقام نبوت و ولایت و کرامت متعلق به ماست. و ما قلههای هدایت و دستگیره محکم ایمانیم و پیامبران گذشته از انوار و ارواح ما مدد و نورانیت میگرفتند و از آثار ما پیروی میکردند و به زودی مهدی عجل الله فرجه، با شمشیر کشیده برای اظهار حق قیام خواهد کرد.
📗بحار الانوار، ج ۲۶، ص ۲۶۳
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
┄┄┄┅═✧❁🌼❁✧═┅┄┄┄
🌻ای نعمت باطنی عالم مهدی
🌻وی نور دل نبی خاتم، مهدی
🌻تکمیل نموده رب به تو نعمت ها
🌻ای نعمت جاری دمادم ، مهدی
// 🎈سالروز آغاز امامت و ولایت گل سرسبد عالم هستی، تبریک و تهنیت 🎈//
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستانهای ائمه: امام مهدی (عج) معرفی امام مهدی (ع) در شب معراج
صدوق در امالى از ابن عباس روايت كرده كه پيغمبر اكرم صلّى اللَّه عليه و آله فرمود: چون در شب معراج مرا بآسمان هفتم و از آنجا بسدرة المنتهى و از آنجا بحجابهاى نور بردند، پروردگارم ندا كرد كه:
اى محمد! تو بنده من و من پروردگار توأم.
پس خود را در برابر من كوچك شمار و مرا پرستش كن و بر من توكل نما و بمن اعتماد داشته باش! زيرا من دوست دارم كه تو بنده و حبيب و رسول و پيغمبر من باشى، و برادرت على جانشين، و باب مدينه علم تو باشد او حجت من و پيشواى بندگان من است كه بوسيله او دوستان من از دشمنانم شناخته گردند و هم بوسيله او حزب شيطان از حزب اللَّه تميز داده مىشود. دين من بوجود او پايدار، و حدود آن محفوظ، و احكامش جارى ميگردد.بخاطر تو و او و امامان اولاد تو، بمرد و زن بندگانم ترحّم ميكنم.
و بوسيله قائم شما زمين خود را با تسبيح و تقديس و تهليل و تكبير و تمجيد ذات مقدسم، آباد كنم و از وجود دشمنان پاك گردانم و بدوستانم واگذار نمايم. با ظهور او سخنان بيدينان را پست و تعاليم خود را بلند گردانم، و شهرها و بندگانم را از علم خود با خبر كنم و گنج ها و اندوخته ها را آشكار سازم، و او را باسرار و ما في الضمير هر كس مطلع گردانم و با نيروى فرشتگانم مدد كنم، تا فرمان مرا اجرا كند و دينم را رواج دهد او ولى بحق من و مهدى حقيقى بندگان من است.
📚منبع مهدى موعود ( ترجمه جلد 51 بحار الأنوار)،مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى ، دوانى، تهران:1378 ش،ص274.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
✍ #حکایت
روزی گدایی به دیدن درویشی رفت و دید که او برروی تشکی مخملین در میان چادری زیبا که طناب هایش به گل میخ های طلایی گره خورده اند، نشسته است.
گدا وقتی اینها را دید فریاد کشید: «این چه وضعی است؟ درویش محترم! من تعریف های زیادی از زهد و وارستگی شما شنیدهام اما با دیدن این همه تجملات در اطراف شما، کاملا سرخورده شدم.»
درویش خنده ای کرد و گفت : «من آماده ام تا تمامی اینها را ترک کنم و با تو همراه شوم.»
با گفتن این حرف درویش بلند شد و به دنبال گدا به راه افتاد. او حتی درنگ هم نکرد تا دمپایی هایش را به پا کند.
بعد از مدت کوتاهی، گدا اظهار ناراحتی کرد و گفت: «من کاسه گداییام را در چادر تو جا گذاشتهام. من بدون کاسه گدایی چه کنم؟ لطفا کمی صبر کن تا من بروم و آن را بیاورم.»
درویش خندید و گفت: «دوست من، گل میخ های طلای چادر من در زمین فرو رفتهاند، نه در دل من، اما کاسه گدایی تو هنوز تو را تعقیب می کند.»
در دنیا بودن، وابستگی نیست.
وابستگی، حضور دنیا در ذهن است و وقتی دنیا در ذهن ناپدید میشود به آن وارستگی میگویند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎊خدایـا
💞در این شب زیبـای
🎊عیـد امامت حضرت مهدی
💞بهترین ها و زیباترینها
🎊را برای دوستان و عزیزانم
💞از درگاهت خواهـانـم
🎊خدایـا
💞قلبشـان را
🎊خوشحال و سرشار از
💞آرامش و خوشبختی کن
🎊شبتون شـاد شـاد
🌸عیـدتون مبارکــــ🌸
🌙 شب خوش ⭐️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹درود بر شما ، سلام سلام سلام صبح بخیر🌹
به امروز خوش آمدید
خوش به حال ما که در صبحی دیگر
پذیرای دل های با احساس شما هستیم
به قول تاگور فیلسوف و شاعر هندی
هر کودکی که به دنیا می آید
یعنی هنوز خدا از انسان نا امید نیست
امیدمان به روزیست که خدا
ما و اعمالمان را ببیند و دوباره بگوید
فتبارک الله احسن الخالقین.
به امید آن روز ...امروز هم با ما باشید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
حضرت موسی عليه السلام فقيری را ديد كه از شدت تهيدستی ، برهنه روی ريگ بيابان خوابيده است . چون نزديك آمد ، او عرض كرد : ای موسی ! دعا كن تا خداوند متعال معاش اندكی به من بدهد كه از بی تابی ، جانم به لب رسيده است .
موسی برای او دعا كرد و از آنجا (برای مناجات به كوه طور) رفت . چند روز بعد ، موسي عليه السلام از همان مسير باز می گشت ديد همان فقير را دستگير كرده اند و جمعيتی بسيار در گردش اجتماع نموده اند .
پرسيد : چه حادثه ای رخ داده است ؟
حاضران گفتند : تا به حال پولي نداشته تازه گي مالي بدست آورده و شراب خورده و عربده و جنگجويی نموده و شخصی را كشته است .
اكنون او را دستگير كرده اند تا به عنوان قصاص ، اعدام كنند !
خداوند در قرآن مي فرمايد :
اگر خدا رزق را براي بندگانش وسعت بخشد ، در زمين طغيان و ستم مي كنند.
ولو بسط الله الرزق لعباده في الارض (شوری-۲۷)
پس موسی عليه السلام به حكمت الهی اقرار كرد، و از جسارت و خواهش خود استغفار و توبه نمود.
📕 حکایت های گلستان
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚 #حکایتیبسیارزیباوخواندنی
شرط ازدواج
مرد جوانی در آرزوی ازدواج با دختر کشاورزی بود. کشاورز به او گفت: «برو در آن قطعه زمین بایست. من سه گاو نر را آزاد میکنم. اگر توانستی دم یکی از این گاوها را بگیری من دخترم را به تو خواهم داد.»
مرد قبول کرد. اولین در طویله که بزرگترین در هم بود باز شد. باور کردنی نبود، بزرگترین و خشمگینترین گاوی که در تمام عمرش دیده بود بیرون آمد. گاو با سم به زمین میکوبید و به طرف مرد جوان حمله برد. جوان خود را کنار کشید و گاو از مرتع گذشت. دومین در طویله که کوچکتر بود باز شد. گاو کوچکتر از قبلی بود اما با سرعت حرکت میکرد. جوان پیش خودش گفت: «منطق میگوید این را هم ول کنم چون گاو بعدی کوچکتر است و این ارزش جنگیدن ندارد.»
سومین در طویله هم باز شد و همانطور که فکر میکرد ضعیفترین و کوچکترین گاوی بود که در تمام عمرش دیده بود بیرون پرید. پس لبخندی زد و در موقع مناسب روی گاو پرید و دستش را دراز کرد تا دم گاو را بگیرد اما گاو دم نداشت!
زندگی پر از ارزشهای دست یافتنی است اما اگر به آنها اجازه رد شدن بدهیم ممکن است که دیگر هیچ وقت نصیبمان نشود. برای همین سعی کن که همیشه اولین شانس را دریابی.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدا هیچ دری رو نمیبنده ...❤️
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel