eitaa logo
بهلول عاقل | داستان کوتاه
38.4هزار دنبال‌کننده
13.9هزار عکس
6.7هزار ویدیو
70 فایل
📚حڪایات شیرین بهلول عاقل و داستانهاے آموزنده 😊 . . .کپی بنرهای کانال شرعا حرام است . . تبلیغات ثامن برندینگ💚👇 https://eitaa.com/joinchat/2308702596Cce98270c04 👈محتوای تبلیغات تایید و یا رد نمیشود🌹 همراهی شما باعث افتخار ماست ♥️😍
مشاهده در ایتا
دانلود
‌ ❤️تقدیم به ترک زبانان کانال بهلول عاقل 📚ولی نین تایی عاشق اولوز بعید است اردبیلی باشی و اسم میرزا ولی عدسچی را نشنیده باشی. بیش از دویست سال قبل٬ زمانی که سواد داشتن فقط مختص کارمندان دیوانی بود٬ میرزا ولی که بنکدار عمده ی عدس در بازار اردبیل بود از معدود افرادی بود که علاوه بر مرغوبیت کالا، به درسخواندگی و ادب دانی مشهور بود. میرزا ولی به توصیه و مدد عمویش حاج جعفر آقا، که روحانی روشنفکری بود به مسکو رفته بود و در فاکولته ی مسکو مهندسی کشاورزی را تمام کرده بود.همین بود که موفق به پرورش نوعی عدس ریز شده بود که علاوه بر اردبیل در تمام ایران و اروپا خریدار وطرفدار داشت... ولی دلیل اشتهار میرزا نه عدس هایش بود و نه دانش بی حد و حصر و طبع شعر بی مانندش. ولی در زمان تحصیل در مسکو دلباخته ی همکلاسی گرجی اش شده بود که زنی بلند بالا و بسیار زیبا به نام تاینی بود و این عشق به ازدواجی شورانگیز و مثال زدنی ختم شده بود.تصورش را بکنید در اردبیل آن دوران که زنان محدودیت فراوان داشتند و چیزی به نام عشق در محاق محافظه کاری فرو رفته بود، میرزا ولی مرتب برای همسرش هدایای رنگ به رنگ تهیه می کرد و با گل و شعر و بوسه ستایشش می کرد. دیگر ولی نین تایی عاشیق اولماق(مثل ولی عاشق شدن) ورد زبان جوانها بخصوص دختران شده بود و عشق داشت از حصر در می آمد. در جنگ نفرت؛ این همیشه عشق است که زخمی می شود. زمستان سردی بود.ولی با باری از عدس به گرجستان سفر کرده بود تا هم همسرش را -که به دیدار خانواده رفته بود - بازگرداند و هم عدس های محبوبش را بفروشد غافل از اینکه حالا که به موجب قرارداد گلستان، گرجستان دیگر جزو ایران نبود مقامات آن سامان اجازه نمی دهند تاینی، که شهروند گرجستان محسوب می شود به ایران برگردد.. میرزا ولی خواهش ها کرد اما ماموران مست مرزبانی نه تنها اجازه ندادند بلکه نگاه های چندش آوری هم به تاینی می انداختند و قهقهه می زدند. ناگهان خون به چشمان ولی دوید و با ساطوری که همراه داشت سه مامور را یکی بعد از دیگری به درک فرستاد. اما گلوله های داغ سربازهای دیگر قلبش را درید و خون گرمش عدس ها و برف ها و گل ها را سرخ کرد.. ولی شهید راه عشق شد.چهاردهم فوریه ی ۱۸۱۴... بیش از دو قرن گذشته اما هنوز هم روز بیست وپنجم بهمن هر سال، مردم اردبیل خوراکی از عدس قرمز، که اصطلاحا «مرجمک» نامیده می شود تهیه می کنند و به یاد عشق ولی و تاینی از عشق می گویند. البته این مراسم بعدها از گرجستان به بقیه ی اروپا گسترش پیدا کرد و بعضی اعتقاد دارند که ولنتاین مخفف همان« ولی نین تایی عاشیق اولماق» است... بعضی هم باور دارند که آمیزه ای از ولی اینن تاینی(ولی و تاینی) است. هر چه که باشد ولی با بود و نبود شدنش سنتی عاشقانه به تقویم جهان اضافه کرد. عدس های خون آلوده ی سرخ, نماد عشق و وفاداری و همراهی شده اند. امروز عده ای از نوادگان ولی و تاینی، که بیاد پدربزرگ و عدس هایش فامیلی «مرجمکی» را انتخاب کرده اند هر جای دنیا که باشند, با عشق و لبخند و "مرجمک شورباسی" یاد عشق بزرگ نیای خود را گرامی می دارند.. ولی نین تایی عاشق اولوز (مثل ولی عاشق بشید)❤️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
13.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎞حکایت تصویری 🔴 حضرت آدم چطور خلق شد ؟؟؟ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
خانه‌های دیروز عجب صبری دارند... روزهای تیره و روشن زیادی داشته‌اند عروسی و عزا و خنده و دعوا و گریه و عشق زیاد دیده‌اند و هنوز هم قرص و محکم بایک دنیا راز بر زمین ایستاده‌اند... شاید معرفتشان به ساکنانشان شبیه است...! به نظرم خانه‌ها آدم‌های درونشان را بزرگ می‌کنند پیر می‌کنند، و در خود خاک می‌کنند... و اینجا عجیب بو داشت حس داشت جان داشت حرف داشت و پر از راز بود...🍃 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
هدایت شده از امام زمان و ظهور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 کانادایی ها روز ملی خود را این گونه جشن میگیرند به پویش "پرچم افتخار" بپیوندید ➥ @zohur_media | ‌اینڪ آخرالزمان
🇮🇷 وَقُل جَاءَ الحَقُّ وَزَهَقَ البَاطِلُ إِنَّ البَاطِلَ کانَ زَهُوقاً.. بگو حق آمد و باطل نابود شد.. حقا که باطل نابود شدنی است 🌺 عیـد انـقـلابــــ مبـارکــــــــ 🌺 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
روباه در حادثه‌ای دمش را از دست داد. روباه‌های گله از او پرسیدند دم‌ات چه شد؟ روباه دم‌بریده با حیله‌گری گفت که خودم قطع‌اش کردم! همه با تعجب پرسیدند چرا؟ دم نداشتن بسیار بد است و اکنون زیباییت را از دست دادی. روباه گفت: خیر! حالا آزادم و سبک. احساس راحتی می‌کنم! وقتی راه می‌روم فکر می‌کنم که دارم پرواز می‌کنم. یک روباه دیگر که بسیار ساده بود، رفت و دم خود را قطع کرد. چون درد شدیدی داشت و نمی‌توانست تحمل کند، نزد روباه دم‌بریده رفت و گفت: تو که گفته بودی سبک شده‌ام و احساس راحتی می‌کنم. من‌که بسیار درد دارم! دم‌بریده گفت: صدایش را درنیاور! اگر نه تمام روز روباه‌های دیگر به ما می‌خندند! هرلحظه ابراز خشنودی کن و افتخار کن تا تعداد ما زیاد شود؛ والا تمام عمر مورد تمسخر دیگران قرار خواهیم گرفت... همان بود که تعداد دم‌بریده‌ها آن‌قدر زیاد شد که بعداً به روباه‌های دم‌دار می‌خندیدند و این حکایتی بسیار آشناست... وقتی در یک جامعه افراد مفسد، دزدها اختلاس‌گر ها و خلافکارها زیاد میشوند آنگاه به افراد باشرف و باعزت می‌خندند. گاهی هم آن‌ها را دیوانه می‌دانند. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸دل من خواب پروانه شدن می بیند ⭐و ندایی که به من می گوید 🌸گر چه شب تاریک است ⭐دل قوی داری سحر نزدیک است 🌸این جمله دل قوی دار سحر نزدیک است ، ⭐واقعا حس خوبی میده ، 🌸انگار یه جایی در اعماق قلب آدم ، ⭐حسی از اطمینان و آرامش ایجاد میکنه ، 🌸رفقای خوب، دلتون قرص باشه به قدرت لایزال 🌙خدای مهربون، امید به اینکه فردا را 🌸پر از تلاش و امید آغاز کنیم 🦋شبتون سرشار از آرامش🦋 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح بوی طراوت 🍃بوی دوباره نوشدن 🌸بوی دوست داشتن و 🍃بوی عشق میدهد الـهی🌾 🌸زندگیتون مثل صبح پراز طراوت وعشق باشد♥️ 🌸سلام صبحتون بخیر آدینه تون پر از عشق و مهربانی♥️ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 روزي امام علی علیه‌السلام به مسجد رفتند. در مسجد شخصی ايستاده بود؛ حضرت دهنه اسب را به او سپرد تا به مسجد برود و برگردد. هنگام خارج شدن از مسجد حضرت دو دينار در دست گرفت تا به عنوان مزد به آن مرد بدهد؛ اما وقتی برگشت، ديد آنمرد دهنه اسب را دزديده و رفته است! حضرت دو دينار را به قنبر داد و فرمود: به بازار برو و يك دهنه اسب خريداری كن. قنبر به بازار رفت،‌ اتفاقاً به آن شخص دزد برخورد و ديد يك دهنه اسب در معرض فروش گذاشته است. قنبر فرمود: چند می‌فروشی؟ آن شخص گفت: دو دينار. قنبر دو دنيار را داد و افسار را خريد. وقتي برگشت حضرت فرمود: اين افسار دزديده شده است، به چند دينار خريدی؟ قنبر گفت: دو دينار. حضرت فرمود: ببين كه اين شخص چگونه رزق حلال خود را كه برايش تعيين شده بود، حرام كرد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
زندگی همیشه پر از فراز و نشیبه... پراز روزهای خوب و روزهای بد و حتی خیلی بد...اما چیزی که مهمِ اینه که بدونی تمومش میگذرن.... لحظه های خوب میگذرن و خاطره ش میمونه و لحظه های بد هم میگذرن و تجربه ش میمونه چیزی که تموم این سالها فهمیدم اینه که موضوعی که الان به خاطرش غصه میخورم دو سال دیگه برام خنده داره و هیچ اهمیتی نداره میگذره...همه چی میگذره...فقط نباید کم آورد خدای مهربون و صدا کن و دستت رو بذار تو دستش و پرقدرت ادامه بده زندگیتون سرشار از موفقیت و خوشبختی 🌸 ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
داستان زنبور🐝 و مار🐍 روزى زنبوری و ماری با هم بحث می‌کردند. مار ميگفت: آدمها از ترسِ ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نيشم! مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زير درختى خوابيده بود؛ نزديک شد و به زنبور گفت: من چوپان را نيش مى‌زنم اما تو بالاى سرش سر و صدا کن! مار چوپان را نيش زد و زنبور بالای سرش پرواز کرد.چوپان گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکيدن جاى نيش و تخليه زهر کرد و خوب شد. مار و زنبور نقشه ديگه اى کشيدند: اين بار زنبور نيش زد و مار خودنمايى کرد! چوپان از خواب پريد و همين که مار را ديد، از ترس پا به فرار گذاشت! از ضمادی استفاده نکرد و چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نيش زنبور مرد! این داستان زندگی ماست... خيلى از مشكلات هم همينگونه هستند؛ و آدم‌ها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود ميشوند. همه چیز بر میگردد به برداشت ما از زندگى. مواظب تلقین های زندگیمان باشیم... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
روزی پادشاهی به وزیر خود گفت:ای وزیر برای اینکه به من ثابت شود که تو وزیربالیاقتی هستی از تو جواب سه سوال را میخواهم.. خداوند چه می‌پوشد چه میخورد وچه کارمیکند؟؟ وزیر نمی‌دانست چه بکند وبه فکر فرو رفت به خصوص که پادشاه گفته بود اگر جواب را نیافتی اعدام خواهی شد .خلاصه وزیر شب و روزبه دنبال جواب بود .دیگرمهلتش تمام شده بود اما جواب را نیافته بود .سردرگم و کلافه در اتاق نشسته بود که غلامش احوال را جویا شد وزیر گفت چه فایده ای دارد که به تو بگویم من که وزیر این مملکت هستم نمیدانم آنوقت تومیدانی!! خلاصه ماجرا رو براش تعریف کرد وغلام هم به دو سوال آن جواب داد: خداگناهان بنده هایش را می‌پوشاند ،وغصه آنها را میخورد. وزیر که شگفت زده شده بود گفت خب خب جواب آخر راهم بگو اما غلام گفت برای نجات جانت همین دو کافیست .فردا صبح وزیر به نزد شاه رفت و جوابها را به او‌گفت پادشاه که خوشحال شده بودازاینکه وزیربالیاقتی دارد گفت جواب اخر؟؟ اما وزیرگفت :قربان هنوز پیدانکرده ام واین دو را نیز غلاممم می‌دانست پادشاه سریع دستور داد که غلام رانزد اوبیاورند . شاه به غلام گفت ای غلام من میخواهم به خاطر دانش خاصی که داری تو را وزیر کنم و به این ترتیب او وزیر شد و وزیر غلام گردید . روزی پادشاه از وزیر جدیدش پرسید ::خب بگو ببینم جواب سوال آخر را بلدی (خدا چه کار می‌کند) گفت بله قربان کارخدا اینست که (خدا در یک لحظه وزیری راغلام میکند وغلامی را وزیر) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
غرقه در امواج شادی گشته آن دریای نور زمزمی یا کوثری را در بغل دارد رضا(ع) جان هر جانانه را بگرفته در دامن رضا (ع ) دلبر هر دلبری را در بغل دارد رضا( ع ) 🌹🌹 ‌ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
🍁 اگر باور داری خداوند همه کارهایت را خودکار انجام می دهد، همان خواهد شد. 🍁اگر باور داری خداوند خیلی راحت روزیت را میرساند، همان خواهد شد. 🍁 اگر باور داری خداوند زندگیت را به نحو احسن مدیریت می کند، همان خواهد شد. 🍁 اگر باور داری خداوند نگهبان و حفاظت کننده، جسم و جان و فرزند و همسر و زندگی و کار و مال و خانواده همه چیزهای توست، همان خواهد شد. 🍁 بیائیم زیرکی کنیم و هر چه باور عالی و خوب است نسبت به خداوند مهربان داشته باشیم. باور کنید همان خواهد شد. 🍁 خداوند به اندازه درک و باورهای تو، به تو جهانش را نشانت می دهد. از هر نظر خیالت راحت باشد. تمام زندگیت را به خداوند بسپار و هر لحظه مانند یک پدر و فرزند با هم صحبت کنید. 🍁 شکرگزارش باش. راحت خواسته ات را با زبان ساده بهش بگو... بعد منتظر نتايج عالی باش. تو تنها نیستی.... خدا را داری.. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚داستان کوتاه روزی حضرت سلیمان(ع) در کنار دریا نشسته بود، نگاهش به مورچه‌ای افتاد که دانه‌ گندمی را با خود به طرف دریا حمل می‌کرد. سلیمان(ع) همچنان به او نگاه می‌کرد که در همان لحظه قورباغه‌ای سرش را از آب دریا بیرون آورد و دهانش را گشود، مورچه به داخل دهان او وارد شد و قورباغه به درون آب رفت. سلیمان(ع) مدتی به فکر فرو رفت و شگفت‌زده شد، ناگاه دید قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود، آن مورچه از دهان او بیرون آمد ولی دانه گندم را همراه نداشت. سلیمان(ع) آن مورچه را طلبید، و سرگذاشت او را پرسید. مورچه گفت: «ای پیامبرخدا در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می‌کند که نمی‌تواند از آنجا خارج شود و من روزی او را حمل می‌کنم و خداوند این قورباغه را مامور کرده مرا نزد آن کرم ببرد. قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می‌برد، و دهانش را به درگاه آن سوراخ می‌گذارد، من از دهان او بیرون آمده و خود را به آن کرم می رسانم و دانه‌ گندم را نزد او می‌گذارم و سپس باز می‌گردم به دهان قورباغه، سپس در آب شنا کرده و مرا به بیرون از آب دریا می‌آورد و دهانش را باز می‌کند و من از دهان او خارج می شوم.» سلیمان(ع) به مورچه گفت: وقتی که دانه گندم را برای آن کرم می‌بری، آیا سخنی از او شنیده‌ای؟ مورچه گفت: آری او می‌گوید «یا من لا ینسانی فی جوف هذه الصخره تحت هذه اللجه برزقک، لا تنس عبادک المومنین برحمتک» ای خدایی که رزق و روزی مرا در درون این سنگ در قعر دریا فراموش نمی‌کنی، رحمتت را نسبت به بندگان با ایمانت فراموش نکن. ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶بـــاور تــوانــسـتــن 🔶هشت سخن که هر روز شما را با انگیزه نگه میدارد: 1⃣ هیچ کس شما را به جلو هل نمی دهد الا خودتان 2⃣همیشه باور داشته باشید که اتفاق فوق العاده ای رخ خواهد داد. 3⃣هیچ چیز در دنیا دائمی نیست؛ حتی مشکلاتمان. 4⃣امیدتان را از دست ندهید. شما هرگز نمیدانید که فردا ممکن است چه چیزی به همراه داشته باشد. 5⃣زندگی سرسخت است اما شما هم همین طور. 6⃣از فکر کردن به اتفاقات ناگوار دست کشیده و به اتفاقات خوب فکر کنید. 7⃣در سکوت به سختی کار کنید. بگذارید موفقیت، صدای شما باشد. 8⃣رها کردن، آسان نیست اما ضروری است ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
در قیامت عابدی را دوزخش انداختند هرچه فریادش، جوابش را نمی پرداختند داد میزد خوانده‌ام هفتاد سال، هرشب نماز پس چه شد اینک ثواب ِآن همه راز ونیاز یک ندا آمد چرا تهمت زدی همسایه ات تا شود اینگونه حالت، این جهنم خانه ات گفت من در طول عمرم گر زدم یک تهمتی ظلم باشد زان بسوزم، ای خدا ڪن رحمتی آن ندا گفتا همان کس که زدی تهمت براو طفلکی هفتاد سال، جمع کرده بودش آبرو ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در این شب معنوی ✨ ان شاء الله بحق حضـــــرت جواد الائمه ع💚 و باب الحوائج کوچک حضـــــرت علی اصغر ع💚 همگی دوستان حاجت روا باشند🙏 عیدتون مبارک 🎉 🌹 التماس دعا 🙏 شب خوش ✨ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸 صبح و من و 💐 یک دسته گل یاسمن و ناز 🌸یک شاخ نبات 💐و غزل حافظ شیراز 🌸امــــــــروز 💐دعای غـزلم بدرقه تو 🌸زیبا بشــــــــود 💐روز تو ، از لحظه ی آغـاز 🌸ســـلام صبح بخیر 💐شنبه تون 🌸مملو از شادی و آرامش و مهر ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚 داستان کوتاه ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﻋﻠﻴﻪ ﺳﻼﻡ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﺍﻱ ﭘﺮﺳﻴﺪ : ﺩﺭ ﻣﺪﺕ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ﭼﻘﺪﺭ ﻣﻴﺨﻮﺭﻱ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﭘﺲ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻭ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﺍﻱ ﻛﺮﺩ .. ﻭ ﺳﻪ ﺩﺍﻧﻪ ﺑﻪ ﻫﻤﺮﺍﻫﺶ ﻧﻬﺎﺩ. ﺑﻌﺪﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻳﻚ ﺳﺎﻝ ... ﺣﻀﺮﺕ ﺳﻠﻴﻤﺎﻥ ﺟﻌﺒﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﻳﻚ ﻭﻧﻴﻢ ﺩﺍﻧﻪ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩﻩ !! ﭘﺲ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﺍﺯ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﭘﺮﺳﻴﺪ ﭼﺮﺍ ؟ ﻣﻮﺭﭼﻪ ﮔﻔﺖ : ﭼﻮﻥ ﻭﻗﺘﻴ ﻜﻪ ﻣﻦ ﺁﺯﺍﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﺍﻃﻤﻴﻨﺎﻥ داشتم ﺧﺪاوند ﺭﻭﺯﻱ ﻣﻦ ﺭﺍ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺩﺍﺩ ﻭ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻴﻜﻨﺪ ... ﻭﻟﻲ ﻭﻗﺘﻲ ﺗﻮ ﻣﺮﺍ ﺩﺭ ﺟﻌﺒﻪ ﻧﻬﺎﺩﻱ ، ﺑﻴﻢ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﻣﺮﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻛﻨﻲ،،ﭘﺲ ﺩﺭ ﺧﻮﺭﺩﻧﻢ ﺍﺣﺘﻴﺎﻁ ﻛﺮﺩﻡ ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﻢ ﻳﻜﺴﺎﻝ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﻛﻨﻢ " ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ می فرماید : ﻫﻴﭻ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺯﻧﺪﻩ ﺍﻱ ﺑﺮ ﺭﻭﻱ ﺯﻣﻴﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻣﮕﺮ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﺑﺮﺧﺪﺍست روزی آن. ماهيان از آشوب دريا به خدا شكايت بردند، دريا آرام شد و آنها صيد تور صيادان شدند. آشوبهاي زندگي حكمت خداست. ازخدا،دل آرام بخواهيم، نه درياي آرام. دلتان همیشه آرام... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
💎بافتن را از یک فامیل خیلی دور یاد گرفتم که نه اسمش خاطرم است نه قیافه اش، اما حرفش هیچوقت از یادم نمیرود، می گفت زندگی مثل یک کلاف کامواست، از دستت که در برود می شود کلاف سردر گم، گره می خورد، می پیچد به هم ، گره گره می شود، بعد باید صبوری کنی، گره را به وقتش با حوصله وا کنی، زیاد که کلنجار بروی ، گره بزرگتر می شود، کورتر می شود، یک جایی دیگر کاری نمی شود کرد، باید سر و ته کلاف را برید، یک گره ی ظریف کوچک زد، بعد آن گره را توی بافتنی یک جوری قایم کرد، محو کرد، یک جوری که معلوم نشود، یادت باشد، گره های توی کلاف همان دلخوری های کوچک و بزرگند، همان کینه های چند ساله، باید یک جایی تمامش کرد، سر و تهش را برید، زندگی به بندی بند است به نام “حرمت “ که اگر آن بند پاره شود کار زندگی تمام است… زنده یاد ((سیمین بهبهانی)) ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شخصی از خدا دو چیز خواست… یک گل و یک پروانه… اما چیزی که به دست آورد یک کاکتوس و یک کرم بود. غمگین شد. با خود اندیشید شاید خداوند من را دوست ندارد و به من توجهی ندارد. چند روز گذشت. از آن کاکتوس پر از خار گلی زیبا روییده شد و آن کرم تبدیل به پروانه ای زیباشد. اگر چیزی از خدا خواستید و چیز دیگری دریافت کردید به او اعتماد کنید. خارهای امروز گلهای فردایند ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
📚یک اشتباه بدبو ابتهاج تعریف میکرد: در مراسم کفن ودفن شخصی شرکت کردم، دیدم قبل از اینکه بذارنش تو قبر ، چیزی حدود یک وجب سرگین و فضولات تر گوسفند، توی کف قبر ریختن.ا از یک نفر که اینکار رو داشت انجام میداد، سوال کردم که : این چه رسمی ست که شما دارید؟ گفت: توی رساله نوشته که این کار برای فرد مسلمان مستحبه و ما مدت هاست برا مرده هامون اینکار رو انجام میدیم! میگفت که چون برام تعجب آور بود، سریع گشتم یه رساله پیدا کردم و رفتم سراغ طرف و بهش گفتم: کجاش نوشته؟ طرف هم میره تو بخش آیین کفن و دفن میت، آورد که بفرما دیدم نوشته کف قبر مسلمان، مستحب است یک وجب پهن تر باشد! ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
‌ 📚 جود و احسان معروف ترین لقب پیشوای نهم شیعیان جواد است. آن رهبر فرزانه را به خاطر جود و عطای فراوانش به این نام خوانده اند که برگرفته از نامهای زیبای پروردگار متعال است. در فرازی از دعای امام صادق علیه السلام می خوانیم: أَنتَ اللّهُ لا اله الاّ أنْتَ الجَوادُ الماجِدُ۱ و در فرازی از دعای روز بیست و ششم ماه مبارک رمضان، همنوا با امام زین العابدین علیه السلام می خوانیم: یا اللّهُ یا جَواداً لا یَبْخَلُ یا اللّهُ لَکَ اْلأسْماءُ الْحُسنی ۲؛ خداوندا! ای بخشنده ای که در او بخل راه ندارد. خداوندا! تو دارای نامهای زیبا هستی! نام جواد یادآور جود و بخشش و احسان پروردگار متعال است که در وجود مقدس حضرت امام محمدتقی علیه السلام تجسم یافته است و کرامت و احسان پدران بزرگوارش را در اذهان زنده می کند. علی بن مهزیار می گوید: حضرت امام محمدتقی علیه السلام را دیدم که نماز واجب و غیر واجب خود را در یک قبای خز طارونی به جا می آورد و برای من هم قبای خز دیگری بخشید و فرمود: این لباس را من در موقع انجام نماز پوشیده ام. و به من فرمود: این لباس اهدائی را در هنگام نماز خواندن بپوش.۳ 📚پی‌نوشت ۱. الکافی، ج ۲، ص ۵۸۳٫ ۲. اقبال الاعمال، ص ۲۲۵٫ ۳. من لایحضره الفقیه، ج ۱، ص ۲۶۲؛ وسائل الشیعه، ج ۴، ص ۳۵۹٫ ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‌ 🌾ﻟﻘﻤﺎﻥ ﺣﮑﯿﻢ ﮔﻮﯾﺪ : 💫 ﺭﻭﺯﯼ ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﮐﺸﺘﺰﺍﺭﯼ 🌾ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ بوﺩﻡ؛ 💫ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯾﯽ ﺍﺯﮔﻨﺪﻡ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ 🌾ﺗﮑﺒﺮ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ 💫ﻭ ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺩﯾﮕﺮﯼ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺭﻭﯼ 🌾ﺗﻮﺍﺿﻊ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، 💫ﻧﻈﺮﻡ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﯼ ﺧﻮﺩﺟﻠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻧﺪﻭ 🌾ﻫﻨﮕﺎﻣﯽ ﮐﻪ ﺁﻥ ﻫﺎ ﺭﺍ 💫ﻟﻤﺲ ﻧﻤﻮﺩﻡ، ﺑﺴﯿﺎﺭ ﺗﻌﺠﺐ ﻧﻤﻮﺩﻡ؛ 🌾 ﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﺮ ﺍﻓﺮﺍﺷﺘﻪ ﺭﺍ 💫ﺧﺎﻟﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻭﺧﻮﺷﻪ ﻫﺎﯼ ﺳﺮﺑﻪ ﺯﯾﺮ ﺭﺍ 🌾 ﭘﺮ ﺍﺯ ﺩﺍﻧﻪ ﻫﺎﯼ ﮔﻨﺪﻡ ﯾﺎﻓﺘﻢ . 💫ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﮔﻔﺘﻢ : 🌾ﺩﺭﮐﺸﺘﺰﺍﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻧﯿﺰ ﭼﻪ ﺑﺴﯿﺎﺭﻧﺪ 💫 ﺳﺮﻫﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺑﺎﻻ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﻧﺪ 🌾ﺍﻣﺎ ﺩﺭﺣﻘﯿﻘﺖ ﺧﺎﻟﯽ ﺍﻧﺪ... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
از پرفسور سمیعی پرسیدند تو چرا به خدا اعتقاد داری گفت کنار دریا مرغابی را دیدم که پایش شکسته پایش را داخل گلهای رس مالید بعد به پشت خوابید و پایش را به سمت نور خورشید گرفت تا گل خشک شود اینطوری پای خودش را گچ گرفت فهمیدم که نیرویی مافوق طبیعی وجود دارد که به او این آموزش را داده حالا اسم این نیرو را می توانید خــدا یا هر چیز دیگر بگذارید مغرور نشوید وقتی پرنده ای زنده است مورچه را میخورد وقتی می میرد مورچه او را می خورد شرایط با زمان تغییر می کند هیچ وقت کسی را تحقیر نکنید شاید امروز قدرتمند باشید اما زمان از شما قدرتمندتر است پس باشید هیچگاه فراموش نکنیم که هیچکس بر دیگری برتری ندارد مگر بـه " فهم و شعور " مگر بـه " درک و ادب ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مژده میدهم به تو که سختی هایت تمام میشوند و بهترین اتفاقات برایت رقم خواهد خورد این وعده اوست از سختی‌ها نترس... ═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═ ❥↬ @bohlool_aghel