فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸صبح قشنگتون گلبارون
🌸روزتـون پراز موفقیت
🌸حـال امـروزتــون زیبــا
🌸 دلاتون پراز عشق و محبت
🌸تنتون سالم و روزتـون قشنگ
🌸روز خـوبی داشته باشید
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 آیا میدانستید؟
در زمان ناصرالدین شاه اولین تلگرافخانه تأسیس شد اما مردم استقبال نکردندو کسی باور نمیکرد که پیامش با سیم به شهر دیگری برود.
به همین دلیل ناصرالدین شاه دستور داد به مدت یک ماه مردم مجانی هر چه میخواهند تلگراف بزنند، چون مفت شد همه هجوم آوردند و وقتی دیدن پیامهایشان به مقصد میرسد تلگرافخانه روز به روز شلوغتر شد.
ناصرالدین شاه که مطمئن شد مردم ارزش تلگراف را فهمیدند، دستور داد سر در تلگراف خانه تابلویی بزنند که: «بفرموده شاه از امروز حرف مفت زدن ممنوع!» و اصطلاح حرف مفت زدن از آن زمان به یادگار مانده است...!
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
10.09M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مدیریت تعارض منافع
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
مردی نابینا درون قلعهای گرفتار شده بود و نومیدانه میکوشید خودش را نجات دهد.
چاره را در این دید که با لمسکردن دیوارها دری برای رهایی پیدا کند.
پس گرداگرد قلعه را میگشت و با دقت به تمام دیوارها دست میکشید.
همچنان که پیش میرفت با چندین در بسته روبرو شد اما به تلاش و جستجو ادامه داد.
ناگهان برای لحظهای دست از دیوار برداشت تا دست دیگرش را که احساس خارش میکرد لمس کند، درست در همان زمان کوتاه، مرد نابینا از کنار دری گذشت که قفل نشده بود و چه بسا میتوانست رهاییاش را به ارمغان آورد، پس به جستجویی بی سر انجامش ادامه داد.
بسیاری از ما در تکاپوی دستیابی به آزادی و خوشبختی هستیم، متاسفانه گاه تلنگری شبیه خارش دست، لذتهای گذرا یا چیزهایی از این دست، ما را از جستجو و دستیابی به دری گشوده به سوی رهایی و رستگاری محروم میکند.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 دعا کردن و حالِ خوب
دکتر_انوشه
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شکرگذاریکنیمازخدایمهربانبرای
همه ی نعمتهای بیکرانش...🙏
🍃🌸
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
مرد بسیار ثروتمندی که ازحکیمی دل خوشی نداشت
با خدمتکارانش در بیرون شهر با حکیم
و تعدادی از شاگردانش روبه رو شد.
مرد ثروتمند با حالتی پر از غرور و تکبر به حکیم گفت :
تصمیم گرفته ام پول خودم را هدر دهم
و برایت سنگ قبری گران قیمت تهیه کنم .
بگو جنس این سنگ از چه باشد
و روی آن چه بنویسم
تا هر کس بالای آن قبر بایستد
و برای تو آرامش طلب کند شاد شود و خنده اش بگیرد!
حکیم خنده ای کرد و پاسخ داد :
اگرخودت هم بالای سنگ قبرمی ایستی .
سنگ قبر مرا از جنس آیینه انتخاب
کن و روی آن هیچ چیز ننویس!
بگذار مردمی که بالای آن می ایستند
تصویر خودشان را ببینند
و اگر هم آمرزشی طلب می کنند
نصیب خودشان شود.
مرد ثروتمند که حسابی جا خورده بود
برای اینکه جلوی اطرافیانش
کم نیاورد با تمسخر گفت :
اما همه که برای دعای آمرزش
بالای سنگ قبر نمی ایستند ؟
و حکیم با همان تبسم گرم و
صمیمانه همیشگی اش گفت :
آنها آیینه ای بیش نخواهند دید.
نکته
آیینه چو نقش تو بنمود راست
خودشکن آیینه شکستن خطاست
#آیینه_چونقش_توبنمودراست_خودشکن_آیینه_شکستن_خطاست
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 نیش زنبور کشنده تر است یا نیش مار؟!
روزى زنبور و مار با هم بحثشان شد. مار میگفت: آدمها از ترس ظاهر ترسناک من میمیرند، نه بخاطر نیش زدنم! اما زنبور قبول نمىکرد. مار برای اثبات حرفش، به چوپانى که زیر درختى خوابیده بود نزدیک شد و رو به زنبور گفت: من چوپان را نیش مىزنم و مخفى میشوم؛ تو بالاى سرش سر و صدا و خودنمایى کن!
مار چوپان را نیش زد و زنبور شروع کرد به پرواز بالاى سر چوپان. چوپان از خواب پرید و گفت: اى زنبور لعنتى! و شروع به مکیدن جاى نیش و تخلیه زهر کرد. مقدارى دارو بر روى زخمش گذاشت و بعد از چند روز خوب شد. سپس دوباره مشغول استراحت شد که مار و زنبور نقشه دیگری کشیدند: این بار زنبور نیش زد و مار خودنمایى کرد!
چوپان از خواب پرید و همین که مار را دید، از ترس پا به فرار گذاشت! او بخاطر وحشت از مار، دیگر زهر را تخلیه نکرد و ضمادى هم استفاده نکرد… چند روز بعد، چوپان به خاطر ترس از مار و نیش زنبور مرد!
نتیجه گیری: بسیاری ازبیمارىها و مشکلات اینچنین هستند و آدمها فقط بخاطر ترس از آنها، نابود میشوند. پس همه چىز به برداشت ما از زندگى و شرایطى که در آن هستیم بر میگردد. برای همین بهتر است دیدگاهمان را به همه چیز خوب و مثبت کنیم. “مواظب تلقینهای زندگی خود باشید…!”
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 دباغ در بازار عطر فروشان
روزی مردی از بازار عطرفروشان میگذشت، ناگهان بر زمین افتاد و بیهوش شد. مردم دور او جمع شدند و هر کسی چیزی میگفت، همه برای درمان او تلاش میکردند. یکی نبض او را میگرفت، یکی دستش را میمالید، یکی کاه گِلِ تر جلو بینی او میگرفت، یکی لباس او را در میآورد تا حالش بهتر شود. دیگری گلاب بر صورت آن مرد بیهوش میپاشید و یکی دیگر عود و عنبر میسوزاند. اما این درمانها هیچ سودی نداشت.
مردم همچنان جمع بودند. هرکسی چیزی میگفت. یکی دهانش را بو میکرد تا ببیند آیا او شراب یا بنگ یا حشیش خورده است؟ حال مرد بدتر و بدتر میشد و تا ظهر او بیهوش افتاده بود. همه درمانده بودند. تا اینکه خانوادهاش باخبر شدند، آن مرد برادر دانا و زیرکی داشت او فهمید که چرا برادرش در بازار عطاران بیهوش شده است، با خود گفت: من درد او را میدانم، برادرم دباغ است و کارش پاک کردن پوست حیوانات از مدفوع و کثافات است. او به بوی بد عادت کرده و لایههای مغزش پر از بوی سرگین و مدفوع است.
کمی سرگین بدبوی سگ برداشت و در آستینش پنهان کرد و با عجله به بازار آمد. مردم را کنار زد، و کنار برادرش نشست و سرش را کنار گوش او آورد بگونهای که میخواهد رازی با برادرش بگوید. و با زیرکی طوری که مردم نبینند آن مدفوع بد بوی را جلو بینی برادر گرفت. زیرا داروی مغز بدبوی او همین بود. چند لحظه گذشت و مرد دباغ بهوش آمد. مردم تعجب کردند و گفتند این مرد جادوگر است. در گوش این مریض افسونی خواند و او را درمان کرد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
📚داستان کوتاه
پلیکانی در زمستان سرد و برفی برای جوجه هایش غذا گیر نمی آورد. ناچار با منقارش از گوشت تنش می کَند و توی دهان جوجه هایش می گذاشت. آنقدر این کار را کرد تا ضعیف شد و مُرد.
یکی از جوجه ها گفت:
آخیش! راحت شدیم از بس غذای تکراری خوردیم.
وقتی فداکاری می کنیم، انتظار داریم در مقابلش ناسپاسی نبینیم اما بیشتر اوقات می بینیم. مرز میان ناسپاسی و خودخواهی باریک است. هر دو جزو صفت های بد به شمار می روند اما هر آدمی حق دارد زندگی کند. حق دارد خودخواه باشد. کسی برای فداکاری بی اندازه هم مدال نمی دهد.
👈🏻عموماً آدم های خیلی فداکار در تنهایی شان گله می کنند از ناسپاسی اما ترجیح می دهند فداکار شناخته شوند تا آدمی که به فکر خودش است.
گاهی به فکر خودتان باشید. از زندگی تان لذت ببرید. اینطور در گذر زمان کمتر پشیمان می شوید. کسی برای فداکاری بی اندازه به آدم مدال نمی دهد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel
🔴 آیا میدانستید؟
ویلیام فلپس، شخصی بود که قوانین ترافیک را وضع کرد. علامت ايست، خط عابر پیاده، دایره ی ترافیک.... را طراحی کرد اما هیچ گاه نتوانست رانندگی کردن را یاد بگیرد.
═ೋ❅🖋☕️❅ೋ═
❥↬ @bohlool_aghel