eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
190 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
466 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
🔮می بینید رفقا انقدر نقش والد بودن مهم و با ارزشه که امامان ما هم به فکر ما بودن و برای بالا بردن کیفیت کارمون راهناییمون کردن😎❤️❤️
هدایت شده از مغز خاکستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 هدف زن زندگی آزادی دخترهای پانزده ساله است! 🔹‌ شاهین نجفی کثیف هستن که غیرمستقیم داره میگه عاقا من پدوفیلی دارم، عشق رابطه با دخترای پونزده ساله رو دارم 🔹‌ الانم هیچ پاکی در جنبش زن زندگی آزادی وجود نداره 🔹‌ حالا این که خودش معلوم الحاله اما بیچاره اونایی که چشم بسته دنبال اینا راه افتادن 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
هدایت شده از مغز خاکستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔞 اعتراض مجری آمریکایی به آموزش‌های مستهجن در مدارس دانش‌آموزان چینی در مدرسه فیزیک کوانتومی یاد می‌گیرند. دانش‌آموزان ما هم از درگ کوئین‌ها رقص با*ن می‌آموزند این قرار نیست پایان خوبی داشته باشه 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
هدایت شده از مغز خاکستری
7.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥🔞 ویدئویی دلخراش در حاشیه شهر ریاض در عربستان سعودی و نوزاد بی گناهی که به سطل زباله انداخته شده است 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
هدایت شده از مغز خاکستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📍این خانم میخواد با مرد مسلمان دست بده 🔹اما جواب جالب این آقا در مورد جایگاه زن در اسلام 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
زندگی خوش... زندگی خوش، آن زندگی است که [زن و شوهر] هر دو خوش اخلاق باشند. این‌ها عمر طولانی هم می‌کنند. این تجربه‌ی عمر من است. حدیث هم دارد که: «من حَسُنَ بِرُّهُ بِأهلِ بَیته، زادَ الله فی عُمرِهِ»؛ «کسی که با اهل بیتش خوبی می‌کند، خوش اخلاقی می‌کند، عمر طولانی می‌کند». ... [آقایی] نود سالش است، با عیالش به مسجد می‌آمدند. عیالش می‌گفت: «حاج آقا، نیفتی!» او می‌گفت: «حاج خانوم، دستت را بده به من لیز نخوری!» در نود سالگی با هم ماه عسل رفتند. این‌ها چون با هم خوب بودند، عمر طولانی کردند، ولی کسانی که بد اخلاق هستند ... 📚 بررسی گناهان کبیره کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
"اگر همه عالم را بگردید، خسته ‏تر از من نمی ‏توانید پیدا کنید، لکن خدمت به اسلام و مسلمین از همه چیز مهمتر است" 📚مجله پاسدار اسلام – ش ۴۵، ص ۳۰ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
جمعی به محضر امام صادق علیه‌السلام آمدند. حضرت با کمال گرمی از ایشان استقبال کردند و دستور دادند بارهای آن‌ها را بر زمین بگذارند و در آن چند روزی که در بیت امام بودند، به احسن ضیافت‌ها از آن‌ها پذیرایی کامل کردند. وقتی عزم بازگشت کردند، امام به خدمتکاران فرمودند: «بگذارید خودشان بارشان را بردارند و به آن‌ها در رفتن کمک نکنید.» مهمانان احساس کردند که شاید امام از آنان ناخشنود شده‌اند و ناراضی هستند که در هنگام ورود و در طول این چند روز به‌گرمی از آنان پذیرایی کردند اما اکنون بستن زاد رحیل را به‌عهدهٔ خودشان گذاشتند و با آن‌ها همراهی نکردند! هنگام حرکت، علت را از امام جویا شدند. ایشان فرمودند: « دأب (شیوه) ما اهل‌بیت علیهم‌السلام این است که از محبان و مشتاقانمان استقبال می‌کنیم ولی کمک نمی‌کنیم که کسی از پیش ما برود.» خیلی تعبیر لطیفی است! حضرت فرمودند: از شما ناراحت نیستیم اما بنای ما بر این نیست که کمک کنیم برای رفتن از پیش ما و دور شدن را تسهیل نمی‌کنیم. 📚 ادب عاشقی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
📌بانی بحران جمعیت ایران‌، مهمان امروز شبکه سلامت... 👈 شبکه سلامت به چه حقی به این آقا تریبون می دهد؟! کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۷۱۵ من متولد سال ۷۴ هستم. تا قبل ۱۸ سالگیم، هیچ کس جرئت معرفی خواستگار یا پیش کشیدن حرفش رو نداشت، چون با تندی پدرم مواجه می‌شد. اما از ۱۸ سالگیم دیگه کم کم حرف و حدیثای خواستگاری ها جدی شد. اینقدر زیاد که بلاخره بابام اجازه داد بیان خونه. هفته ای یکبار حداقل مهمون داشتیم اما من نمیخواستم ازدواج کنم و رو هرکدوم یه عیب الکی می‌ذاشتم و رد میکردم. یکیو میگفتم اسمش زشته. یکی کارش رو دوست ندارم، یکی ابروهاش زیاد کلفت بود، یکی دیگه دیپلم داره نمیخوام و الی آخر. همینقدر الکی و بی‌خود. دیگه خسته شده بودیم. همین شد که تا یه مدت کسی رو قبول نکردن تو خونه و قرار شد اگه کسی میخواد بیاد خواستگاری بیاد دم دانشگاه یا بیرون همو ببینیم. که همشون هم رد میشدن به همون دلایل الکی! تا اینکه یک روز شنبه اواخر ماه رمضان امتحان طراحی الگوریتم داشتم و خیلی امتحانم بد بود و روحیه داغووووون. عمه ام اومد دنبالم که برم خونه اونا، حالم عوض شه، نگو یه خواستگار دیگه است😁 یکم بعد از اینکه رفته بودم اونجا یه خانم با دخترش و یه آقایی که من اول فکر کردم شوهر دخترشه و نگو آقای داماده اومدن تو. لاغر اندام با قد بلند و چهار شونه. مادر و خواهر آقا داماد بعد یه احوال پرسی کوتاه، رفتن یکم دور تر تا منو آقای داماد صحبت کنیم. تو دلم گفتم اینم مثل بقیه و دنبال عیب بودم ردش کنم. اما نه صورتش عیب خاصی داشت نه تحصیلاتش نه شغلش و نه هیچی دیگه. هیچی نداشتم بگم گفتم زشته، نمیخوام. اما این یکی به دل همه نشسته بود. دو هفته تمام همه تلاشمو کردم اما بقیه هم همه تلاششون میکردن منو راضی کنن. حتی بعضی ها گفتن اینو قبول نکنم دیگه بهتر از این نیست و ترشیده میشم😂خلاصه زورم نرسید و اومدن خواستگاری و بله برون و یه ماه بعدشم مراسم عقد. سال ۹۴ عقد کردیم. تصورم از ازدواج روز های همیشه شاد و عاشقانه و قرار های دونفره و از این جور چیزای فانتزی که توی فیلم ها دیده بودم و توی رمان ها خونده بودم اما واقعیت اینقدر فانتزی نبود. همیشه شنیده بودم دوران عقد شیرین ترین دوران هاست اما اصلا اینجوری نبود. خداروشکر خانواده های دو طرف واقعا عالی بودن و کسی دخالت و چیزی نداشت. اما عمده مشکل من با همسرم بود. یک سالی که عقد بودیم زهر بود برام. اصلا شبیه فانتزی ذهنیم نبود، جوری که همش میخواستم تمومش کنم اما پدرم همیشه میگفت تحمل کنم خوب میشه. بعد یکسال عروسی گرفتیم. اوضاع بهتر شد اما بازم با فانتزی ذهنیم دنیایی فرق داشت. اینا رو گفتم که بگم اوایل زندگی اصلا مثل فیلم و قصه ها رمانتیک و عاشقانه نیست. دو نفر آدم با تفکر های متفاوت، عقیده های متفاوت، رفتار متفاوت حالا اومدن کنار هم و مطمئنا تنش های خیلی زیادی خواهند داشت. اما به مرور که با هم زندگی کردیم، زندگی آروم و خوب شد. اخلاق هم دستمون اومد. لج بازی ها کم شد و الان بعد از ۸ سال زندگی جونمم میدم براش و اونم ثابت کرده همه جوره پای منو زندگی هست. من ترم شش دانشگاه بودم که عروسی گرفتیم. من حداقل تا بعد دانشگاه بچه نمیخواستم اما همسرم میگفت نمیخواد فاصله سنیش با بچه زیاد بشه. یک ماه بعد عروسی که مثلا خواستیم بریم ماه عسل فهمیدم حامله ام!! اصلا نمیخواستم. شنیده بودم زعفران سریع اثر میکنه برای همین دور از چشم شوهرم زعفران و از اینجور دوا ها که بوش به بعضی میرسه سقط میکنن دم میدادم و میخوردم بدون اینکه شوهرم بفهمه. اما بعد از یک هفته دیدم خبری نشد دیگه کاری نکردم و به شوهرم گفتم باردارم! اما خیلی گریه کردم اصلا دلم نمیخواست با اون اوضاع برم دانشگاه. از برخورد بقیه هم میترسیدم هم خجالت میکشیدم کما اینکه کلی حرف هم از همکلاسی هام شنیدم! با اساتید صحبت کردم و قبول کردن دو ترم آخرم رو فقط امتحانا برم. محمد صدرا اسفند ماه ۹۵ دنیا اومد. پایان نامه هم واقعا استاد باهام همکاری کرد و خیلی سخت نگرفت بهم. خلاصه خیلی همه لطف داشتن بهم و کمکم کردن. 👈 ادامه در پست بعدی کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075