eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
190 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
466 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از صابرین نیــوز
▪️دنیا هنوز بچه‌های غزه را ندیده است؟ ـــــــــــــــــــــــ پایگاه خبری صابرین نیوز↙️ 🆘@sabreenS1_official
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
قرارداد ورود ۲ واکسن جدید به کشور رئیس مرکز مدیریت بیماری‌های واگیر وزارت بهداشت: 🔹قرارداد واردات واکسن‌های «روتا ویروس» و «پنوموکوک» برای تزریق در کودکان با کمپانی واردکننده منعقد شده است. 🔹طی چند سال گذشته، انستیتو پاستور و سایر تولیدکنندگان در جهت تولید این واکسن‌ها اقداماتی انجام داده‌اند و مجوز بالینی از سازمان غذا و دارو گرفته‌اند. 🔹سال آتی، درنظر داریم در جهت حذف هپاتیت‌ سی اقدام کنیم. مقدمات حذف هپاتیت سی انجام شده اما تشخیص و درمان این بیماری زمان‌بر است. کیت تشخیصی این بیماری وارداتی است. @TasnimNews
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۹۰۹ من متولد سال ۷۷ هستم. آبان ۱۴۰۰ عقد کردم با همسرم و تیر ۱۴۰۱ عروسی گرفتیم. الحمدالله که همسر بسیار مهربون و آقایی دارم. البته ‌ اختلافاتی بین ما هست همیشه اما خداروشکر همیشه ختم بخیر شدن و من وجود ایشون رو تو زندگیم لطف خدا می‌دونم. با اینکه خانواده ام زیاد موافق زود بچه دار شدن ما نبودن اما همسرم اصرار بر زود بچه دار شدن داشتن و معتقدند هرچه خدا مصلحت میدونه برامون، همون خواهد شد. منم قبول کردم. هرچند خیلی دختر مطیعی نیستم😜 اما در قبال حرف هایی که منطقیه و امر خداست کوتاه میام. آذر ماه سال ۱۴۰۱ باردار شدم، از ماه فروردین که ماه چهارمم میشد؛ متوجه شدم که باید سرکلاژ بشم و احتمال زایمان زودرس زیادی داشتم. اما به لطف پزشک خوبم سرکلاژ نشدم و اتفاقی هم نیفتاد برام. البته از سر کارم استعلاجی گرفتم و تو خونه غیر از غذا درست کردن، سعی می‌کردم کار دیگه ای انجام ندم و همسرم همراه بودن. خیلی وقتا خونه نامرتب بود و ایشون خودشون مرتب میکردن و گاها که نمیشد می‌گفت اشکال نداره. همسرم می گفتن من تو رو میشناسم و میدونم از یکجا نشستن و مدام دراز بودن بدت میاد و بیشتر خسته میشی از استراحت زیادی. پس اگر همینه پاشو کم کم کارای سبکت رو بکن و درست هم میگفتن. خلاصه که گذشت و گذشت و ما هر هفته بیمارستان بودیم و سونو میدادم تا هفته های ۳۶ که اواخر مرداد بود و دکتر گفتن دیگ از اینجا به بعد امنه و زایمانم کنی هیچ مشکلی نیست. همونجا، هم من، هم همسرم تو تب و تاب اربعین بودیم و من همش غم داشتم. غم بزرگ رو دلم سنگینی میکرد که اربعین امسال جا میمونم. دکتر هم منعم کرد از اربعین رفتن. سال قبلش با همسرم رفته بودم و زیباترین خاطراتمون تو اون اربعین بود. شب و روز نداشتم و به همسرم میگفتم منم میام کربلا. ایشون قرار بود با پدرشون برن و زود برگردن اما همش دوهفته موند بود به اربعین و واقعا بی قرار بودم. همسرمم داغونتر از من. دلش نمیومد بدون من بره، از طرفی من هرشب گریه میکردم میگفتم تو رو خدا منم ببر. این بنده خدا هم می‌گفت زن مومنم، من زن نه ماه باردارم رو کجا ببرم! تو اون شلوغی. تو همینجورش احتمال زایمان زودرس داشتی، دوتا پله بالا میرفتی و میومدی خونه تا شب میفتادی، چی میگی؟؟؟ خدا و ائمه هم راضی نیستن با این شرایط، اگه اونجا دردت بگیره من چیکار کنم؟ میگفتم اشکال نداره مگه این همه زن عرب اونجا زایمان میکنن چی شده؟ منم مثل اونا. همسرم می‌گفت تا همین ده روز پیش، می گفتی بریم بیمارستان خصوصی که خیالم راحت باشه. الان میگی اینجور... خدا منو ببخشه. چقدر استرس دادم بهش اون روزا،همسرمم دیونه شده بود. یه روز می‌گفت باشه میریم باهم، فرداش می‌گفت نمیشه... من کوله هامون بستم. گفتم یا امام حسین من همه چیمونو آماده کردم، ما رو با هم بطلب.. یک هفته گذشت و قرار بود هشتم راه بیوفتن که هی عقب افتاد بدلیل مریض شدن پدرشون... این وسط مادر همسرمم قرار شد بخاطر من بمونن ایران و مراقب من باشن که اگر چیزی شد ایشون منو ببرن بیمارستان و بعد خوانوادم خبر کنن که از شهرستان بیان و مادرشوهرمم حسابی دلش اونجا بود. دوشب به حرکت مادرشوهرم زنگم زد دیدم حسابی دوست داره بره کربلا و بخاطر اصرار همسرم قرار بمونن. یعنی همسرم رفته خونه مادرش و به پای مادرش افتاده بود که خواهش میکنم شما بمون پیش خانومم تا منو بابا بریم. دیگه مادرشوهرم طفلی این صحنه رو میبینه راضی میشه... دیگ به مادرشوهرم گفتم مامان اگر منو شما باهم باشیم و هردو بگیم باید مارو هم ببرین، قبول میکنن و ماهم میریم. طفلی کپ کرده بود، گفت چی میگی؟ تورو کجا ببریم؟ کلی باهاش حرف زدم دلش نرم شد گفت ببین اگر قسمت باشه و بطلبن میریم وگرنه همینحا میریم پیاده روی شاه عبدل العظیم حسنی...گفتم باشه. فرداشبش رفتیم خونه پدرشوهرم تا همسرم از مادرشون خداحافظی کنن. همونجا به مادرشوهر گفتم تو رو خدا بیا بگو ما هم میایم. مادرشوهرمم به همسرم گفت، اگر تو راضی باشی ما هم بیایم. همسرم سر تکون داد و رفت تو اتاق پیش پدرش و پدرشوهرمم که تا اون لحظه مخالف بود به همسرم میگه وقتی انقدر خانومت اصرار داره ببریمشون دیگه. همسرم اومد و گفت میرم بیرون کار دارم و زود میام. نگو آقا رفته با مادرم تماس گرفته بعد بیست دقیقه ایشون تماس گرفتن و گفتن همسرت میگه میخوای بری و.. جدی میگه؟ گفتم اره مامان، مادرشوهرم دارم راضی میکنم، اگر میای توام بیا. اینجوری قطعی همسرم راضی میشه. گفت نه من نمتونم بیام. اما من به همسرتم گفتم اگر امام حسین بطلبه به حرف من نیست و راهی میشه. هرچند ته دلم رضایت ندارم. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۹۰۹ اومدیم خونه و گفتم ای شیطون رفتی به مامانم زنگ زدی که نظرم برگردونه؟ خندید گفت نه زنگ زدم نظرش بدونم و بهش خبر بدم که میخوام خانومو با مامان و بابا ببرم کربلا. وای من انقدررر خوش حال بودم که حد نداشت. مادرشوهرمم کلی ذوق کرد اما بازم استرس داشت. پاسپورتای همه مون آماده بود‌، تا فردا صبحش ارز جور کردیم و راهی شدیم. انقدر آروم تو مسیر حرکت میکرد همسرم و انقدر توقف داشتیم که حدود ۲ نصف شب رسیدیم مرز... تا از رد شدن از گیت ها دلم هزار راه رفت ‌.چون اون همه ساعت تو مسیر بودن حسابی اذیم کرده بود. مسیر طولانی گیت های روهم که میدونید دیگههههه. همونجا با خودم میگفتم من قطعا تو راه نرسیده به نجف زایمان می‌کنم. انقدر که خسته بودم و درد داشتم اما چیزی نمی‌گفتم. خلاصه یه ماشین خوب دربست‌ گرفتیم برا نحف و فردا صبحش ساعتای ۹ بود رسیدیم نجف و اونجا هم‌گاری گرفتیم و رفتیم یه حسینیه که آدرس داده بودن. باورررم نمیشد که تو نجفم. نمیدونم واقعا په حس خاصی بود، ‌مدام با فرزند تو دلم حرف میزدم و میگفتم اینکه من اینجام بخاطر وجود نازنین تو هستش.. خلاصه تا عصر استراحت کردیم و تصميم گرفتیم نماز مغرب بریم حرم. می گفتن حرم خیلی شلوغه اما همسرم می گفت حیفه تا اینجا اومدی حرم نیای. بنده خدا ۳تا کوله رو دوشش بود البته مواقعی که گاری نمیگرفتیم. کوله من و خودش و مادرش. میگفت من نذر کردم که کوله هاتون حمل کنم. خیلی ۳تا کوله سنگین بودن😭 و دلم کباب بود براش اما هم من تو اون شرایط بودم هم مادر همسرم مریض. پدرشوهرمم که سرما خورده بود اما نمیذاشت کوله اش پسرش بگیره. رسیدیم حرم و نماز خوندیم و شب موندیم صحن حضرت زهرا س. صحن جضرت زهرا س محشر بود. انگار گنبد تو بغلته. کلی باهاشون حرف زدم و تشکر کردم. حضرت علی ع همیشه در حق من پدری کرده. ۳ ساله بودم از پدرم رو از دست دادم. ایشون واقعا پدرم هستن و خیلی جاها دستم رو گرفتن... اما امان از دل سیاه شیطون که اون شب باعث شد خستگی شدید به همسرم غلبه کنه و رفتم پایین آسانسورها که کوله ام رو ازش بگیرم.که یکهو با من دعوا کرد سر مساله ای که من مقصر نبودم واقعا. اصلا از همسرم بعید بود تو حرم آقا اونجور با من حرف بزنه. خیلی دلم شکست و خیلی داغون حالم بد شد از رفتار همسرم. حالا بنده خدا بعدش هرچی زنگ میزنه به من که عذرخواهی کنه، گوشیم آنتن نمیده ... اون شب فشار عصبی و استرس شدیدی بهم وارد شد و خستگی مسیر هنوز تو تنم بود و نشد بود از صبح که نجف بودیم درست استراحت کنم. این دو عامل مهم باعث شد کیسه آبم نشت کنه و مادرشوهرم که دید حالم خرابه، پیام داد به همسرم که به چه حقی با این دختر اینجور کردی که انقدر حالش خراب و... دیگه نماز صبح خوندم و به مادرشوهرم گفتم مامان فکر کنم کیسه آبم پاره شده. لطفا به خادمای اینجا بگو که اورژانس خبر کنن. من مطمئنم امروز زایمان میکنم. اون طفلی ترسید بود و هی میگفت وای من جواب بقیه رو چی بدم. نمیگن زن بی عقل چرا اینو بردی با بچه تو شکم. گفتم مامان استرس نده به من، حالم خوب نیست. حرف بقیه مگ مهمه؟ دیگ هلال احمر حرم که عرب بود ۵ صبح من با ویلچر برد درمانگاه هلال احمر حرم که همون نزدیک بود. نیروها ایرانی بودن همه، دکتری ک منو ویزیت کرد؛ از دکترای بود که میشناختمش و اسمش رو شنید بودم تو ایران تو همون بیمارستان بود که قرار بود برم برا زایمان اونجا... دیگه کلی دعوام کرد و منم عصبی که من الان تو شرایط نرمال نیستم، شما حق نداری تو این شرایط به من خرده بگیری، بجای اینکه به من آرامش بدین. دیگ منو ارجاع دادن بیمارستان امام علی نجف، بسیار تمیز و مرتب بود و کارکنان اونجا ۸۰ درصد ایرانی بودن. همه پرستارا و ماماها ماه بودن. انگار فرشته هایی بودن که حضرت علی ع فرستاده‌ بود بالا سرم، انقدر بهم آرامش میدادن. تا روز آخر بستری بودنم اونجا مثل پروانه دورم می چرخیدن. ادامه 👇 کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از مغز خاکستری
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️رابطه ای که امام زمان با مسلمین وشیعیان دارند صدها برابر بیشتر از رابطه پدر ومادر با بچه است استاد عالی انتشار حداکثری با شما ✅ 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
هدایت شده از مغز خاکستری
5.54M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
استاد شجاعی خانواده‌ات رو ببوس، گناهات آمرزیده میشن! انتشار حداکثری با شما ✅ 🇮🇷 اتحادیه عماریون 🔺همدلی 🔻انقلابی گری @khakestary_amar
💞ازدواج نصف دین را کامل می کند، به شرط این که... 💝کانال واحد خانواده موسسه مصاف ( قنداب ) 🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر
💠 فداکاران راه ظهور... 🌱 💝کانال واحد خانواده موسسه مصاف ( قنداب ) 🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر‍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پاسخ دندان شکن خانم تازه مسلمان 👏 خیلی عالی بود 💐 چرا این همه خانم مسلمان شدند؟ 💐 عضویت در کانال 💐
🍃🌸🍃🌺🍃🌸 ⚠️ پیری جمعیت، قابل علاج نیست! 👶 رهبرانقلاب: فرزندآوری یک مجاهدت بزرگ است. 🔹ما با خطاهائی که داشتیم، با عدم دقت‌هائی که از ماها سر زده، یک برهه‌ای در کشور ما متأسفانه این مسئله مورد غفلت قرار گرفت و ما امروز خطراتش را داریم میبینیم. 🔔 من بارها این را به مردم عرض کرده‌ام: پیر شدن کشور، کم شدن نسل جوان در چندین سال بعد، از همان چیزهائی است که اثرش بعداً ظاهر خواهد شد؛ 💠 وقتی هم اثرش ظاهر شد، آن روز دیگر قابل علاج نیست؛ اما امروز چرا، امروز قابل علاج است. ۱۳۹۲/۰۲/۱۱ @farzande14
9.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💞 تکنیک تسخیر همسر در ۹۰ ثانیه⁉️ 🎙استاد 💝کانال واحد خانواده موسسه مصاف ( قنداب ) 🔗 تلگرام | ایتا | سروش | اینستاگرام | توییتر‍
هدایت شده از صابرین نیــوز
🔺تصویرسازی از پیروزی یوزهای ایرانی در مقابل سامورایی‌ها ـــــــــــــــــــــــ پایگاه خبری صابرین نیوز↙️ 🆘@sabreenS1_official