eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
190 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
466 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
۱۱۲۳ تازه فوق دیپلم گرفته بودم که همسرم از طریق یکی از دوستان مشترکمان معرفی شدند. من ۱۹ ساله و همسرم ۲۰ ساله و در حال تحصیل بودن، چون پسر مقید و مذهبی بود، پدر و مادرم رضایت دادن و ما عقد کردیم. تنها خرید عقدمون یه چادر سفید بود و یه حلقه رینگی یه گرمی، سال ۸۲ عقد کردیم ۱۶ ماه عقد بودیم و همسرم میگفت دوست نداره خانواده اش براش خرج کنند چون وضعیت مالی مناسبی ندارن و مجبور به قرض میشن. با هم تصمیم گرفتیم که عروسی نداشته باشیم و هرچی که خانواده ام جهاز میدن با همونا زندگی‌مون شروع کنیم. پدرم خانه ای دست مستاجر داشت اون خونه رو برا ما بازسازی کرد و زندگی مشترکمون شروع کردیم. چون تقریبا هیچ درآمدی نداشتیم و با خیاطی کردن من، امور زندگی‌مون میچرخید. اون اوایل هربار همسرم حرف بچه‌دار شدنمون پیش می‌کشید با مخالفت من مواجه میشد و میگفتم تا کاری پیدا نکنی که حقوق ثابت داشته باشی من بچه نمی خوام و کاملا به این اعتقاد داشت که تا رضایت صد درصدی من نباشه، نمیشه. می‌گفت تو باید ۹ ماه بچه رو حمل کنی، روحا و جسماً باید بچه رو پذیرا باشی. منم بهش اطمینان داده بودم هرجای ایران بخواد بره من تنهاش نمی‌ذارم. بعد از ۲ سال یه کار مناسب توی یکی از شهرهای دور برا همسرم پیدا شد و ما راهی اونجا شدیم. اولین حقوق که گرفتیم اقدام به بارداری کردم و همون ماه باردار شدم ولی متاسفانه ۲ماهه بچه سقط شد با شرایط خیلی سخت و آخرم کار به اتاق عمل کشید. بعد از مرخص شدن از بیمارستان، بابام اومد دنبالم و تا مدتها منو پیش خودشون بردن و حسابی منو تقویت کردند. دختر اول خانواده بودم با اینکه از بچگی شخصیت کاملا مستقلی داشتم ولی وابستگی زیادی بین من و پدرومادرم بود. بعد از حدود یه ماه برگشتم به خونه ولی حال روحی خوبی نداشتم و بهانه گیریهای من شروع شد که از اینجا بریم من نمی تونم اینجا زندگی کنم. همسرم با یکی از دوستانش صحبت کرده بود که میخواد از اینجا بره بخاطر شرایط روحی من، اون بنده خدا هم گفته بود که خانومتون تحصیلاتش چیه؟ وقتی فهمید که رشته دانشگاهی من طراحی و دوخت بوده منو به فنی حرفه ای اون شهر معرفی کردند و قرار شد توی روستاها برم و دوره به دوره به دخترهای روستایی خیاطی آموزش بدم. کلاس های خیاطی برا من خیلی خوب بود، حسابی منو سرگرم کرده بود و کلی دوستان خوب پیدا کرده بودم. ولی باز اصرار داشتم تا ۲ سال هیچ اقدامی برا بارداری نکنم از یه طرف بهانه می کردم که بدنم ضعیفه توان بارداری ندارم، از یه طرف دوست نداشتم کارم رو از دست بدم در واقع پول بهم مزه کرده بود. از همسرم اصرار و از من من انکار،تا بلاخره بعد از دوسال باردار شدم ولی این بار بارداری خیلی سخت تا ۴ ماه استراحت مطلق بودم. اون سالها اگه کسی می خواست بره کربلا باید از یه سال قبل باید ثبت نام می کرد و زمانی که تازه متوجه شدم باردارم اسم من و همسرم و پدر و مادرم دراومد. من اینو به فال نیک گرفتم ولی همسرم مخالف کربلا رفتن من بود و میگفت شرایط سفر نداری و ممکنه بچه رو از دست بدهیم ولی من اصرار که این سفر رو بریم امام حسین مارو طلبیده چرا اسم من الان دراومده چرا چندماه پیش در نیومد ما دعوت شدیم با همین وضعیت بلاخره اصرارها جواب داد و اول ماه چهارم راهی کربلا شدیم. بخاطر شرایط بدم و ویار شدید تا مرز با ماشین خودمون رفتیم که اون فشارهای اتوبوس منو اذیت نکنه و از اونجا با کاروان همراه شدیم خدا شاهده از زمانی که پام توی اتوبوس عراقی گذاشتم نه از ویار خبری بود نه از لکه بینی ها، منی که آب هم میخورم بالا می آوردم. تمام سفر از برکت ارباب و اهل بیت آرامش داشتم و انگار اصلا باردار نبودم. به سلامتی برگشتیم. از اون روز شرایط بارداریم خیلی راحت شد ولی به اصرار همسرم کارمو رها کردم و بقیه ماه های بارداری به استراحت گذرندوم. دیگه خودمم برام مهم بود که بچه سالم بدنیا بیاد. از استراحت زیاد دخترم با ده روز تاخیر و وزن ۴ کیلو سال ۸۸ بدنیا اومد. تازه فهمیدم بچه چیه اینقدر لذت‌بخش بود بچه داری که حد نداشت. تقریبا ۹۰ درصد با همکاری همسرم می‌گذشت، بشدت دختر دوست و با خودم میگفتم چرا اینقدر برا نداشتن بچه مقاومت می کردم من که نیروی کمکی مثل همسرم دارم. هر دو غریب بودیم توی شهرستان ولی همدیگر رو داشتیم. جوری شده بود وقتی مادر همسرم به دیدن بچه اومده بود همه جا صحبت می کرد و از بچه داری ما تعریف می کرد.😂 دخترم دوساله شد، تصمیم گرفتم باز درس بخونم. این سری یه رشته مجازی انتخاب کردم و شروع به درس خوندن کردم توی اون ایام به زادگاه همسرم که شمال کشور بود هجرت کردیم و ساکن اونجا شدیم و بعد یه سال خونه خریدم. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۲۳ دخترم چهارساله بود که فرزند دوم باردار شدم، همچنان در حال تحصیل بودم. سال ۹۲ فرزند دوم بدنیا اومد. پسرم بیست روز داشت که با خودم می‌بردم برا امتحانات پایان ترم و مراقبها پسرم رو نگه میداشتن تا من امتحان بدم. تمام روزهای زایمان تا ۴۰ روزگی به امتحان گذشت😁 سن بچه ها برام مهم بود که هر بچه که از آب گل در بیاد بچه ای بعدی رو داشته باشم. دختر و پسرم خیلی بهم وابسته بودن، بچه های آرومی بودن، وقتی کنار هم بودن اصلا با من کاری نداشتن. پسرم ۵ ساله بود که فرزند سوم باردار شدم. یه روز صبح که از خواب پا شدم دیدم شرایطم اصلا مساعد نیست. بچه ها خواب بودن و همسرم رفته بود بیرون کار بانکی داشت. خودمو به زحمت به تخت. رسوندم و دراز کشیدم. چون سابقه سقط داشتم توی اولین بارداریم، خاطرات اتاق عمل... همه برام زنده شده بود. گوشی تلفنو کنارم گذاشتم. شروع کردم زنگ زدن به مطب های سونوگرافی یا جواب نمیدادن یا دکتر اون ساعت نداشتن. به همسرم زنگ زدم گفتم کی میایی گفت هنوز کارم تموم نشده... گفت: چیزی شده گفتم نه فقط بعد بانک بیا خونه جایی دیگه نرو. بلاخره بعد کلی تماس منشی یه مطب جواب داد گفت دکتر ساعت ۶ میاد. گفتم وضعیتم به این شکل شده، می خوام خانم دکتر اورژانسی منو سونو کنه و اصلا توان نشستن توی مطب ندارم. گفت ۶ اینجا باش نمی‌ذارم بشینی منتظر کم کم بچه ها بیدار شدن مامان مامان گفتن هاشون شروع شد. حالا براشون سوال چرا از جام تکون نمی‌خورم. براشون توضیح دادم حالم خوب نیست باید بخوابم برید صبحانه بخورید تا بابا بیاد. همسرم اومد خونه و شرایط رو براش توضیح دادم. با ناامیدی گفتم می دونم تا شب باید خودمون به یه بیمارستان برسونیم برا عمل کورتاژ، حالا اون بنده خدا دلداری میداد که هیچی نیست تو نترس خدا بخواد می‌مونه. دیگه بنده خدا می‌رفت بچه هارو سرگرم می کرد می‌گفت بخواب آروم باش، هرچی هست خیره... یادمه حسینم ۴ ساله بود انگار این بچه می دونست نباید مزاحمم بشه، دیدم اومد پیشم گفت مامان من برات دعا کردم خوب بشی منو میگی🥺 دیدم همسرم اومد گفت من یه نذری کردم گفتم چی؟ گفت این بچه نذر علی اصغر کردم. انشاالله رفتی سونو و مشکلی نبود، همین محرم که داره میاد روضه علی اصغر توی خونه بگیریم و این روضه هر سال روز آخر محرم باشه و توی هیچ شرایطی تعطیل نکنیم. گفتم انشاالله خلاصه ساعت ۶ شد من هرجور شد از طبقه بالا پایین اومدم خودمو به مطب رسوندم، منشی محترم خدا خیرش بده تا منو دید سریع پیش خانم دکتر فرستاد، به خانم دکتر توضیح دادم چی شده و اینکه سابقه سقط دارم. خانم دکترم چشمهای خیلی درشتی داشت و همینجور به مانيتور نگاه می کرد.😳 منم از استرس قلبم داشت می اومد توی دهنم. دیگه همینجور که داشت اون دستگاه روی شکمم می‌چرخوند. گفتم خانم دکتر زنده است؟ نگام کرد بعد به صفحه مانیتور چشم دوخت. خانم دکتر صدای قلب بچه رو اکو کرد. یهو دیدم یه صدای توی اتاق پیچید تلوپ تلوپ تلوپ... وااای خدایا باورم نمیشد الان یادم میاد چشمام پر از اشک میشه. اینقدر خوشحال شدم که حد نداشت. همش میگفتم خدایا شکرت، خدایا شکرت... گفت برو پیش پزشکت دارو بگیر، سمت چپ کیسه آب بچه پر از لخته های خونه، استراحت کن تا بمونه، فعلا همه چیزش خوبه. ماه پنجم بارداریم محرم شد به همسرم گفتم بذار بعد زایمان روضه باشه بچه سالم بدنیا بیاد بعد... گفت نه من نیت کردم باید برپا کنیم. تو دست به هیچی نزن.. دیگه با اون شرایط استراحت مطلقیم روضه برپا کردیم. چند ماه بعد پسرم توی سال ۹۷ صحیح و سالم بدنیا اومد و این روضه علی اصغر شد رسم هر ساله مون،طفلی که با دستان کوچکش گره های بزرگی را باز می کند. توی بارداری به یکی از آرزوهای زندگیم رسیدم، همیشه آرزو داشتم با پدر و مادرم همسایه روبروی هم باشیم. دوتا تکه زمین روبروی هم خریدیم و شروع به ساخت خونه ای دو طبقه ویلایی کردیم... ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۲۳ با اینکه د‌کتر بهم هشدار داده بود دیگه نباید باردار بشی بدنت توان نگهداری بچه رو نداره، ولی حرف گوش نکردم. دوست داشتم پسرم دوساله شد، باز اقدام کنم. ولی اتفاقات عجیبی افتاد و ما درگیر اون اتفاقات شدیم. وسط اون ساخت و سازها اول کرونا که تازه پسرم ۸ ماه داشت مادرم دچار سرطان شد که روزهای سخت ما آغاز شد. در کنار بیماری ترسناک کرونا، باید دنبال شیمی درمانی و معالجات مادرم می بودم. جوری شده بود که پدر مادرم پیش خودم آوردم تا بهتر به مادرم رسیدگی کنم. جوری شده بود که از بچه ها غافل شده بودم اگر همراهی همسرم نبود، مادرم رو از دست می‌دادیم. یه سال بعد هر دو ساکن خونه هامون شدیم و دوسال طول کشید وضعیت مادر بهتر شده بود. یه روز که توی اینستا چرخ میزدم و روزمرگی بلاگرهارو میدیم یه بار یکی از بلاگرها از دست فالورش که پیام گذاشته بود که شما خوب هر روز زندگیتون عوض می کنید خیلی ناراحت شده بود و گوشیش بالا گرفته بود گفت اگه این گوشی توی دست منه، توی دست تو هم هستش من باهاش پول در میارم، شما داری منو نگاه می کنی... اینقدر این حرف برا من سنگین بود انگار این حرفو به من زده بود. خیلی ناراحت شدم که همه وقتم توی فضای مجازی داره میگذره و هیچ پولی ازش درنمیارم. وقتی همسرم اومد، گفتم می خوام کار کنم توی فضای مجازی، خیلی فکر کردم چکار کنم. همه هنرهارو داشتم ولی نمی دونستم باید از کجا شروع کنم. به پیشنهاد یکی از دوستانم قرار شد روسری بفروشم. صفحه فروش اینستا باز کردم. بعد گفتم من که خیاطم چرا اون روسری ها رو خودم دوخت نکنم؟ برای شروع با یه میلیون ده رنگ پارچه یک و نیم گرفتم و استرس این داشتم اگه کسی نخرید چی! باز با دلداری دادن های همسرم که گفت فکر کن ده تا روسری برا خودت دوختی، فکر فروش نباش فعلا فقط به کار فکر کن همینجور هفته به هفته پارچه سفارش میدادم و دوخت میزدم و توی صفحه ام به اشتراک می‌گذاشتم. ۶ ماه اول خیلی سخت گذشت ولی به لطف خدا از همون ماه اول فروشم شروع شد و طبقه بالا رو کارگاه کردیم و ماه به ماه از فروش مون تجهیزش می کردیم و خانواده رو وارد کار کردیم. به همسرم برش کاری آموزش دادم و برش طاقه ها به عهده او شد. دخترم کارهای عکس برداری و اتوکاری برعهده داشت، پسر اولم بسته هارو می‌برد و تحویل پست می‌داد و بابت همه اینها از من حقوق دریافت می کردند و تا الان بالای دو هزار پانصد روسری دوخته و فروخته شد. یه سال بعد از شروع کارم باز فکر فرزند چهارم به سرم زد و گفتم اگه بخوام به فکر کار باشم، حالا حالا کار تموم نمیشه و برا بارداری اقدام کردم و بالای یه سال طول کشید تا باردار شدم. باز با اون شرایط خیلی سخت و سخت تر از بارداری های قبلی با این تفاوت که باید کارم هم پیش می‌رفت و از اون مهم تر نباید صفحه و کانال های فضای مجازی رو از دست می‌دادم. اول ماه ششم اورژانسی به اتاق عمل رفتم و سرکلاژ شدم تا دچار زایمان زودرس نشم با این حال از فعالیت دست نکشیدم و فالورهام رو با روزمرگی سرگرم می کردم، روزهایی که خوب بودم دوخت می‌زدم و خداروشکر با همکاری همسر و بچه ها و خواهرم کار نمی خوابید. و بلاخره در سن ۴۱ سالگی بعد از ۹ ماه انتظار چند روز پیش فرزند چهارم که پسر بود، بسلامتی بدنیا اومد. و این‌بار دیگه خیلی جدی منع به بارداری شدم و دکتر هشدارهارو داد و مجبور به پذیرفتن شدم! از من که گذشت ولی دوستانی که تازه ازدواج کردند اگه واقعا بچه میخواید بذارید توی اون سال‌های طلایی اول زندگی باردار بشید. این به تاخیر انداختن ها فقط بنیه بندی شمارو ضعیف می کنه. با ورود هر بچه به زندگی رزقی جدا همراه خودش میاره و به این باور رسیدم هیچ وقت از مشکلات مالی نباید ترسید. از زمانی که نطفه بسته میشه خیر و برکت توی زندگی جاری میشه... "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از خبرگزاری تسنیم
11.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
عقدی در زیر نور ستارگان؛ جشن عاشقانه در هتل بلدالطیب 🔹در شب‌های پر نور نیمه شعبان، هتل بلدالطیب در مکه شاهد یک مراسم عقد معنوی و عاشقانه بود که در آن دو قلب جوان با هم پیوند خوردند. 🔹این مراسم با حضور مسئولین بعثه مقام معظم رهبری، ستاد مکه و وزیر محترم علوم برگزار شد و در کنار عشق و ایمان، برکت‌های اهل بیت (ع) را به همراه داشت. 🔹وزیر علوم به عنوان هدیه‌ای معنوی، سفر مشهد مقدس را به این دو زوج جوان تقدیم کرد تا زندگی مشترکشان با زیارت امام علی بن موسی الرضا (ع) پر از نور و برکت شود. 🔹این مراسم نه تنها آغاز زندگی جدیدی برای این دو زوج بود، بلکه یادآور عشق، وفاداری و معنویت در دنیای امروز شد. در دل این شب عاشقانه، پرسشی به یادگار ماند: چگونه می‌توانیم همچون این زوج‌ها، عشق پاک و صادقانه را در زندگی خود زنده نگه داریم؟ @TasnimNews
هدایت شده از دوتا کافی نیست
کودکان زمانی که بیکار باشند، اغلب درخواست گوشی موبایل می‌کنند. اما اگر در خانه یا بیرون مشغول بازی و فعالیت‌های مفید باشند، چنین نیازی احساس نمی‌کنند. بیکاری زمینه‌ساز آسیب‌هاست، درحالی‌که سرگرمی‌های سالم، ذهن و خلاقیت آن‌ها را تقویت کرده و شادابی‌شان را حفظ می‌کند. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در برخوردها، غرور خود و غرور همسرت را حاکم نگیر. هر دو به حکومت خدا تن بدهید! 📚 روابط متکامل زن و مرد "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
نود و نه درصد افراد وقت ازدواج چیزی نداشتند. بعد از ازدواج زندگی‌شان خوب شده است... كسی از شما هست بگوید من قبل از ازدواج وضع‌ام بهتر بود؟ بسیاری از رزقها مال بچه است. تا بچه نباشد رزق توی خانه پدر و مادر نمی‌آید. قرآن می‌فرماید چرا بچه‌ات را می‌كشی بخاطر خرجی؟ چرا از بچه دار شدن جلوگیری می‌كنی؟ «نَحْنُ نَرْزُقُهُم» بعد می‌فرماید «وَإِیَّاكُمْ»... «هم» قبل از «ایاكم» است یعنی صدقه سر بچه یك چیزی هم به تو می‌دهم. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
تجربه_من ۱۱۲۴ بچه چهارم خانواده ۶ نفره هستم. البته مادرم دوتا بچه دیگه هم به دنیا آوردن اما بدو تولد از دنیا رفتن، اگر زنده بودن ۸ بچه بودیم. متولد ۶۱ هستم. دقیقا روز آزاد سازی خرمشهر بدنیا آمدم. اون روز بهترین روز جمهوری اسلامی ایران و برای همه خوشایند بود. پدرم تا بیمارستان شیرینی و شکلات پخش میکنه. رسم خانواده ما زود ازدواج کردن بود. در سن ۱۴ سالگی که پا گذاشتم، پای خواستگارها به خونه مون باز شد. از لحاظ سنی ۱۴ سال بودم اما استخوان بندی خوبی داشتم. اصلا هم تن به ازدواج نمی دادم. همه ش سر این موضوع با مادرم وپدرم دعوا میکردم. خلاصه نتوستم دوام بیارم. تسلیم شدم اما به دلخواه خودم ازدواج کردم، همسایه مون یه پسر داشت من اصلاً ندیده بودمش، اما ایشون تو دل شون آرزو میکرده با یه خانم سیده وصلت کنه و مدنظرش من بودم. بعد از یک ماه عقد ازدواج کردیم و سختیهای زندگی شروع شد. من و همسرم عاشق هم بودیم تا الان اما اختلافاتی با خانواده همسرم داشتیم که خیلی عذاب آور بود ولی هیچ وقت به خانواده ام حتی مادرم چیزی نمیگفتم. خیلی دوست داشتیم زود بچه دار بشیم، و درست تربیت شون کنیم و تحویل جامعه بدهیم اما تا چهارسال باردار نشدم. بعد از کلی دکتر رفتن و مراجعه به طب سنتی، نتیجه نگرفتیم. مادرشوهرم همه ش میگفت بچه بیار، اما خجالت میکشیدم جوابش رو بدم تا جایی رسید که خواستن ما به خاطر بچه طلاق بگیرم اما همسرم جلوی خانواده اش ایستاد و گفت من بچه نمیخوام، خلاص. دیگه مادرشوهر دست کشید. سالگرد ازدواج چهارم مون بود که باردار شدم، زندگی مون از این روبه اون رو تغییر کرد. همسرم دانشجو بودن، خدمت سربازی شون عقب افتاده بود، برای خدمت به شهر یزد و تهران رفتن، موقع زایمانم دستور دادن به شهر خودمون برگردن و دختر اولم بدنیا اومد. قدم دخترم پربرکت بود و تونستیم خونه بخریم. بعد از سه سال تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، اما نشد. کلی دکتر رفتم نتیجه نداد، عکس رنگی رفتم و آمپول هایی که دکتر داده بود باید میزدم تا تنبلی تخمدان ها برطرف بشه، عید ۸۵ رفتیم جمکران متوسل به امام زمان عجل الله شدیم تا اینکه منتظر دوره ام بودم تا تزریق آمپول ها رو شروع کنم، نشدم. رفتم آزمایش دادم گفتن ۲ماهه بارداری،۳۰ آذر ۸۵ دختر دومم بدنیا آمد. بعد از ۳ سال انتظار نداشتیم همینطوری باردار بشم اما خدا خواسته دختر سومم سال ۸۹ بدنیا اومد و کلی باخودش خیر برکت آورد. خیلی پا قدم خوبی داشت. با اشتباه پزشک متخصص که سر سزارین، اشتباهی یکی از گاز استریل ها را یادشون رفته بود تو رحمم جا مونده بود تا چهل روز بعد از سزارین، دوباره راهی بیمارستان و کوتاژ شدم. بعد از کوتاژ دکترم بالا سرم اومدن و عذرخواهی کردن تا کار به شکایت نکشه، ما هم اهل اینجور کارها نیستیم، گذشت کردیم. خلاصه با وجود حرف و حدیث دیگران، من برخلاف خواهرهام که هر کدوم فقط ۲تا بچه دارن اما ما منتظر بچه چهارم شدیم. خدای مهریانم سال ۹۴ یه پسر بهمون هدیه دادن. همیشه از خدا شکرگزارم به خاطر بچه‌های سالم و صالح. الانم یه داماد و نوه دارم که خانواده مون ۸ نفره شده. هر کی ما را میبینه میگه آفرین، خوش بحالت بچه های صالح داری، خدا عاقبت همه فرزندانمان را بخیر کنه، صاحب اصلی امام زمان عجل الله تعالی فرجه راضی باشن و نگه دارشون باشد ان شالله "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از ۳۸۲۲۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ایلان ماسک ثروتمندترین مرد جهان، پس از به دنیا آمدن فرزند یازدهمش گفت: فقط افراد باهوش فرزندان زیادی دارند و یک مغز عقب‌ مانده جهان سومی است که پذیرفته سگ را بجای فرزند تیمار کند!!!
هدایت شده از مغز خاکستری
10.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💢 اعتراف نماینده کنگره آمریکا به کمک مالی واشنگتن به گروه های ترویستی مانند داعش 🔻 اسکات پری، نماینده کنگره از ایالت پنسیلوانیا روز گذشته در نطق خود اعتراف کرد که دولت آمریکا از طریق USAID و در پوشش اقدامات بشر دوستانه مانند توانمندسازی زنان به گروه های تروریستی مثل داعش کمک مالی کرده است: آمریکا بانی مالی گروه‌هایی مانند داعش، القاعده، بوکوحرام، داعش خراسان، پایگاه‌های آموزش تروریست‌ها و عبدالله بن‌لادن است و سال گذشته ۶۹۷ میلیون دلار برای این گروه‌ها هزینه کرده است. 🇮🇷 🔺 🔻 @khakestary_amar