eitaa logo
بحران در آینده جمعیت شیعه
190 دنبال‌کننده
23.2هزار عکس
19.4هزار ویدیو
465 فایل
مطالب پیرامون جمعیت ،ازدواج فرزند آوری, تربیت فرزند و مطالب سیاسی مهم در این زمینه ،در این کانال قرار داده می شود. برای رعایت حقوق و امانت داری ، لینک کانالها حذف نخواهد شد. کانال عقیدتی ما https://eitaa.com/Arshiv_vije ادمین کانال, @Rouki313
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از دوتا کافی نیست
۹۶۲ تو اوج شلوغی یه انگشتر نگین زرد نقره بود همون موقع برداشتم و زدم به تسبیحم و اون نشونه من شد. من هیچ تخمکی نداشتم، با دارو های زیاد پر هزززززینه و درد آور تخمدان های من پر از تخمک شد که اظطراری صبح جمعه جراحی پانکچر انجام دادن خانوم دکتر، اون عمل، عمل سختی بود مخصوصا به خاطر پر تخمک بودن، مراقب بودن که هایپر نشم. هایپر به زبان راحت همون آب آوردن شکم هست. خداروشکر همه چیز گذشت تا لقاح انجام شد، گفتند ۱۸ تا جنین تشکیل شده که ما دادیم گرید آ و بلاستوسیت بشن یعنی بهترین جنین و جنین ۶ روزه که ۸ تا شدند. رفتم تو سیکل انتقال دارو ها نوبت عمل تست کرونا برای بستری شدن و... خلاصه همون خانم دکتر صبح ۳۰ آبان برای من انتقال دادن و من استراحت مطلق شدم. تمام این ۱۸ روز دارو هام میخوردم و تزریق میکردم و خوابیده بودم تا روز ۶ انتقال به شدت استفراغ میکردم و حالم بد بود، درد داشتم. ۱۸ آذر مادرم به همراه خواهرم منو بردن آزمایش بتا، خواهرم جواب آزمایش که دوساعت بعد آماده شد گرفت و آمد. شونه هاش افتاده بود، آخه بعد از ۹ سال کلی هزینه کلی اتاق عمل کلی دارو بتای من فقط عددش ۰/۲ بود و همین یعنی منفی، خواهرم آمد سوار ماشین شد و گفت بتا منفی و اونجا بود که من مثل مادری که دوتا از بچه هاش از دست داده گریه می‌کردم. همسرم وقتی تماس گرفت با خواهرم و فهمید، گفته بود ببرش خرید، ببرش بیرون تا آروم بشه ولی من فقط آمدم خونه مون خوب یادمه مادرم کنار من با من شیون می‌کرد و گریه با صدای بلند اون شب یکی از بدترین شب های زندگیم بود. وقتی همسرم آمد با احترام مامانم فرستاد خونه شون و منو یه پیاده روری طولانی به اجبار برد، هر کاری برای بهبود حالم کرد ولی من تا ۳ روز مثل مرده کنار بخاری دراز کشیده بودم و گریه کردم. ۳ روز از اون اتفاق گذشت، خونه مون سر سامان دادم، غذا درست کردم و ناراحت بودم ولی آروم وقتی همسرم آمد خوب یادمه با چندتا ساندویچ آمد اخه من این ۳ روز که زندگی نمی‌کردم، همسرم غذا هم می‌گرفت، وقتی آمد بوی خورشت سبزی به مِشامش رسید و دید خونه مرتب شده، نشست کنار درب ورودی و کلی گریه کرد گفت منم ناراحتم ای کاش خدا امتحانش تموم میشد. باهم عهد بستیم دیگه دکتر نریم که مادرم از فردا منو مجبور کرد برا انتقال دوم، یادمه اول از همه دکترم عوض کردم که از خدا براشون عمر طولانی همراه با سلامتی آرزومندم. یه دکتر مهربان و کاملا عامل خلاصه رفتم جلسه اول و شرح ماجرا دادم پرونده پزشکی هم بردم، وقتی اشکام می‌ریخت، گفت دخترم انتقال شما رو خودم انجام میدم. روز انتقال وقتی وارد اتاق عمل شدم، پرسنل اتاق عمل گفتند غیر ممکنه دکتر بیاد، چون مریض هستند، نمیان برا انتقال ولی با تمام ناامیدی وقتی که من در اتاق اتتظار اتاق عمل نشستم و یدونه ارتباط با خدا بود برداشتم و شروع به خواندن چند دعا کردم. دیدم دکتر آمدن و دلسوزانه انتقال منو انجام دادن. بازم دوتا جنین انتقال دادن، یادمه دکتر گفت دخترم اصلا استراحت نکن از همین الان پاشو و زندگی معمولی خودت ادامه بده، یادمه گفت از این جا به بعد دست من نیس به خدا توکل کن، من برات تلاشمو کردم. دکتر رفت اهالی اتاق عمل برای تمام خانومای که انتقال داده بودن با ویلچر و یا برانکارد میومدن که برن بخش ولی من با پای خودم آمدم تو بخش... از فردا حتی سر کار هم رفتم انتقال من ۲۱ اسفند ۱۴۰۰ بود، دقیقا دو روز قبل از تولدم خواهرم باز هم منو برد آزمایش بتا ولی این‌بار من آروم بودم، اروووم ارووووم من رو برد آزمايشگاهی که آشنا داشت. بعدم یه دور کوچیک تو خیابان ها زد. وقتی منو تنها نذاشت و رسوندم خونه مادرم گفت برو من ماشین قفل کنم و به یکی از دوستانم زنگ بزنم و بیام اصلا ۴۰ دقیقه از آزمایش گذشته بود با نگرانی نشستم کنار تخت مادرم اونم پاشد برام چای درست کنه یهو دیدم خواهرم درب ورودی خونه مادرم ایستاده و از خوشحالی بالا پایین میپره و جیغ میزنه، من شوکه شده بودم و نگاهش میکردم، جیغ میزد بخدا مثبته، تو بارداری... ما باورمون نمیشد، مادرم بازم زنگ زد و وقتی مطمئن شد همگی سجده شکر به جا آوردیم. گذشت و نوبت گرفتم که برم سونو قلب جنین، رفتم مرکز سونوگرافی شهرمون که گفتن جنیینت سالم و دختره و آخر هفته ۳۲ بارداري، صاحب هدیه خانم نازم شدم خداروشکر... عزیزان هیچ وقت خدا بنده هاشو تنها نمی ذاره، هیچ وقت از رحمت خدا ناامید نشید. اونایی که خدا به راحتی بهتون بچه میده خدارو شکر کنید و قدردان این نعمت الهی باشید. کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری!! از دربانان بارگاه معاویه بود. یکی از روزها که امام حسن علیه السلام به نزد معاویه رفته بود، در راه بازگشت، به دنبال امام آمد، شرح حالش را گفت و از آن حضرت خواست تا دعایی به او بیاموزد، شاید خداوند، فرزندی به او بدهد. امام فرمودند: «علیک ‌بالإستغفار» استغفار را پیشه خود ساز ... از آن به بعد، مرد بسیار استغفار کرد، تا اینکه خداوند، به او، ۱۰ فرزند عطا کرد. این خبر به معاویه رسید. به آن مرد گفت: چرا از امام نپرسیدی که این سخن را، بر چه اساسی بیان کرده است و چرا استغفار چنین خاصیتی دارد؟ اتفاقاً، روزی آن حضرت، پیش معاویه آمد. آن مرد، علّت این رهنمود امام را جویا شد. امام حسن علیه السلام فرمودند: آیا نشنیده‌ای که خداوند در داستان هود می‌فرماید: ✨«وَ يا قَوْمِ اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ ثُمَّ تُوبُوا إِلَيْهِ يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارا ًو ». سوره هود، آیه ۵۲ و در قصه نوح فرمود: ✨«اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَارًا وَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ و َيَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَارًا». سوره نوح، آیه ۱۲ 📚مسند الامام المجتبی علیه‌السلام، ص ۶۰۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
. ✅ نسخه ای معنوی برای درمان ناباروری طریقه خواندن نماز استغفار توصیه آیت الله شاه آبادی (ره)👇 👈 این نماز، دو رکعت است مانند نماز صبح به نیت نماز استغفار. در دو رکعت بعد از حمد، سوره قدر (انا انزلناه فی لیلة القدر) را می خوانی و بعد ۱۵ مرتبه میگویی استغفرالله. به رکوع میروی و بعد از ذکر رکوع ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله بعد از بلند شدن از رکوع ۱۰ مرتبه می‌گویی استغفرالله، در سجده اول بعد از ذکر سجده ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله، مینشینی و بین دو سجده ۱۰ مرتبه می‌گویی استغفرالله، به سجده دوم می روی و بعد از ذکر سجده ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله، مینشینی و ۱۰ مرتبه می گویی استغفرالله و رکعت دوم را هم مانند رکعت اول میخوانی و سلام نماز را می‌دهی. 📚 مكارم الاخلاق، ص ۳۲۸ "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
نسخه ای معنوی برای فرزندآوری... اذان بگو... ✨ 🔹یه شخصی آمد محضر علی بن موسی الرضا، عرض کرد: "یا ابن رسول الله من مدتهاست که تو زندگیم، گرفتاری های پیچیده ای به وجود آمده، هیچ راهی هم ندارم... فقیرم، اما گدا نیستم... درمانده ام تو کارهام... چندتا کسالت هم خودم و بچه ها داریم... ناراحتیم شدیدا... چه کار کنیم آقا جان؟! هم فقر و مریضی بیچاره مون کرده... هم اینکه دوست داشتیم دوتا بچه دیگه هم داشته باشیم... اما مدتی است که بچه دار هم نمی شویم، خواستم بچه دار هم بشیم ان شاء الله..." ✨ حضرت فرمودند:" برو و برای نمازهات اذان بگو ... همون تو خونه ات اذان بگو..." گفتم:"یا ابن رسول الله همین کافیه؟! " فرمودند:" بله همین کافی است. " طول کشید، کمتر از یک ماه، یا حالا بیشتر، آن شخص با امام رضا برخورد کرد و گفت: " یا ابن رسول الله، کارم درست شد، مریضی از خونه ام رفت، فقرمم اصلاح شد، کارم رو ارابه افتاد و خانواده هم باردار شد و داریم بچه دار میشیم... " برخی از بزرگان و علما، که شنیده بودم، وقتی می گفتند اولاد دار نمیشن و یا دیر میشن، می گفتند اذان بگید تو خانه... نرین بالا پشت بام فریاد بزنید!! نه همین تو خونه... هم تون از بین میره، هم تون رو از بین میبره ، همین که صاحب خواهید شد ان شاء الله... خیلی عالی است اذان گفتن... کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
12.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
متخصصین ایرانی یه تراشه ساختند که شانس باروری در زوجین نابارور رو تا ۵۰ درصد افزایش میده! 🇮🇷 فناوری ساخت این محصول فقط در انحصار ایران و آمریکاست! "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۰۵۴ با گذشت ۷ سال از زندگی مشترک ما، صلاح ما بر این نبود که فرزند دار بشیم. در این مدت یه بارداری دوقلویی داشتم که متاسفانه همون هفته های اول سقط شد و به دلیل تشخیص اشتباه دکتر، آسیب جدی ای بهم وارد شد. علاوه بر اون به دلیل استفاده فراوان آمپول ها و قرص های هورمونی، ذخیره تخمدانم به شکل چشمگیری کاهش پیدا کرد....😓 این شد که به فکر آوردن فرزند از پرورشگاه افتادیم. خواهر همسرم فرزند شیرخوار داشت و ما نباید فرصت رو از دست می‌دادیم. برای محرمیت به شیر ایشون نیاز داشتیم. مراحل رو گذروندیم تا اینکه بالاخره یه گل دختر نصیبمون شد.🎉🎊 خودمون اصرار داشتیم دختر باشه. چون احتمال بارداری من صفر نبود. و بحث محرمیت دخترم در صورتی که من بعدها پسردار می شدم، آسون تر بود. جالبه که به ما گفتن دختر کمه و معلوم نیست کِی بهتون داده بشه. اما مادرم برای بچه دار شدن ما چله گرفته بودن و دقیقا روز عید قربان، روز پایان چله شون دختر گل من متولد شده.☺️ چهارماه از آوردن این فرشته کوچولو نگذشته بود که تصمیم گرفتیم مراحل پزشکیم رو ادامه بدیم و آی وی اف کنم... سن مون داشت می‌رفت بالا. نباید بیشتر از این فرصت رو از دست میدادیم.مادرم هم نزدیکمون بودن و اطمینان دادن که کمکمون میکنن.💪 در کمال تعجب آی وی اف در همون مرحله اول موفق بود و من باردار شدم.🥲 قدم خیر دخترم. کم شدن استرس و روحیه خوبم با اومدنش. هورمون های مادرانه و... و البته لطف خداوند❤️ 📣📣📣 نکته اصلی ای که میخواستم بگم اینه... بارداری سختی رو پشت سر گذاشتم. نه ماه استراحت اجباری. تقریبا بیشترش رو به جز زمانی محدود، در منزل پدر و مادرم بودم، که با وجود دختر کوچکم، زحمات فراوانی رو متحمل شدن. ماه های اول ویار بسیار شدیدی داشتم. هیچ چیزی نمیتونستم بخورم. خیلی گریه میکردم😭 ماه های بعد درد های بسیار شدید. به حدی که احساس میکردم یکی از پاهایم به لگن سابیده میشه. استخوان درد وحشتناک در ناحیه لگن. دراز میکشیدم و گریه میکردم. نمیتونستم صاف راه برم. بدنم به یک طرف متمایل می شد.😖 علاوه بر اون،خارش شدید. به طوری که نصف شب بیدار میشدم. گاهی اوقات دست ها و پاهام زخم میشدن😞 خلاصه همه متعجب بودن از این بارداری سخت. روحیه ام رو باخته بودم. یادم میاد یک بار به خواهر همسرم گریه کنان گفتم که کاش میشد این درد ها رو در جایی ثبت کنم تا بعد ها به یادشون بیارم ... تا دیگه بچه نخوام.🤦‍♀ اشتباه من این بود که این شرایط سختم رو با دیگران مطرح میکردم، شاید بخاطر نیاز روحیم. نیاز داشتم بیشتر هوامو داشته باشن. این همه درد، نیاز به کسب توجه و محبت بیشتری داشت تا کمی التیام پیدا کنه. ❌اما این باعث شد مدام این جمله رو بشنوم: ان شاءالله بچه که به دنیا اومد، دیگه دو تا داری دیگه.کافیه. هم خودت اذیت شدی هم اطرافیانت. من هم که در اوج درد بودم. میپذیرفتم میگفتم. آره دیگه نمیارم😞 الحمدالله گذشت. و آجی کوچولوی دخترم به دنیا اومد.🥰 الان که از اون دردها خبری نیست، میبینم چقدررر داشتن فرزند شیرینه و دوست دارم باز هم فرزند داشته باشم. واقعا ارزش اون ۹ ماه سختی رو داره. ⚠️اما .... میدونم که خودم باعث شدم که اگر باز لطف خداوند شامل حالم بشه و فرزنددار بشم، شماتت های فراوانی رو خواهم شنید. اگر بیشتر صبوری میکردم و کمتر آه و ناله، همه نسخه دیگه نیاری، رو برام نمی پیچیدن... 📣 اینا رو گفتم تا دوستان از تجربه من استفاده کنن. ☝️اولا اینکه نقش همسر خیلی مهمه. تو این شرایط سخت همسر منم بسیار از لحاظ روحی آسیب دید. به دخترم وابسته بود و دخترم با من و منزل مادرم. این باعث شد که هر بار میامدن به دیدارمون، بداخلاقی کنن. چرا اینجا موکت نیست، بچه زمین میخوره. این رو به بچه ندین ضرر داره. بیرون نبرین، عادت میکنه و... یا وقتی میومدن، تمام توجه شون به دخترم بود.😭 این درصورتیه که خانم ها خوب میدونن که در زمان بارداری، به شدت نیازمند محبت و توجه از طرف اطرافیانشون هستن. و من این رو از طرف همسرم نداشتم😓 ✌️دومین نکته اینکه به جز خانواده که لازمه از حال شما مطلع باشن، سایرین رو در شرایطی که دارین، شریک نکنین. چون به محض ورود، اظهار نظر هم خواهند کرد. تبعات این دخالت ها در بارداری های بعدی تون هم دیده خواهد شد‌😒 🌹با دیدن الطاف خداوند و شکر گزار بودنه که میشه سختی ها رو گذروند و آه و ناله نکرد. ممنون از کانال خوبتون "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
هدایت شده از دوتا کافی نیست
نسخه ای معنوی برای فرزندآوری از امام محمد باقر علیه‌السلام روایت شده که هشام‌بن‌عبدالملک، دربانی داشت که دارای مال فراوانی بود، ولی فرزندی نداشت. حضرت علیه‌السلام به وی فرمودند: آیا می‌خواهی دعایی را به تو بیاموزم که صاحب فرزند گردی؟ دربان گفت: بله. حضرت فرمود: در هر صبح و عصر، هفتاد مرتبه «سُبحانَ اللّهِ» و ده مرتبه «اَستَغفِرُاللّهَ» می‌گویی و دوباره نُه مرتبه او را تسبیح «سبحان الله» می‌گویی و تسبیح دهم را به استغفار ختم می‌کنی [یعنی بعد از دهمین «سبحان الله»، بگو «استغفرالله» و سپس این آیه را] بخوان: اِسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كانَ غَفَّارًا يُرْسِلِ السَّماءَ عَلَيْكُمْ مِدْرارًا وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهارًا. [نوح: ۱۰_ ۱۲] پس دربان این اذکار را گفت و صاحب فرزندان زیادی گشت. راوی می‌گوید: من و همسرم نیز به این روایت عمل کردیم و صاحب فرزند شدیم و به دیگر افرادی که فرزند نداشتند، آموختم و آن‌ها نیز صاحب فرزندان زیادی گشتند 📚بهجت‌ الدعاء، ص۳۴۳ کانال«دوتا کافی نیست» http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
۱۱۰۹ سال ۹۴ با همسرم ازدواج‌ کردم، ایشون سرباز بودن و هردو سن مون کم بود. با تموم سختی ها و بیکاری همسرم، سال ۹۶ زیر یک سقف رفتیم. بعد از یک سال همسرم شاغل شدند و یه خورده از پس خرج مخارج بر اومدیم، تصمیم گرفتیم که بچه دار بشیم. حدودا یک سال از اقدام مون گذشت اما خبری نبود. شروع کردم به دکتر رفتن، اولین دکترم یه دکتر معروف در مشهد هستن، متاسفانه بدون سونو و آزمایش، داروهای قوی دادن که هورمونام به شدت بهم ریخت، دوره های نامنظم و... چند ماهی گذشت مجدد با پرس جو پیش یه دکتر دیگه ای رفتم ایشون کلی آزمایش سونو انجام دادن و فهمیدن با مصرف دارو ها تنبلی شدید تخمدان گرفتم و درمان رو شروع کردن، شش ماهی گذشت از مصرف دکتر و دارو اما باز هم خبری نبود. حدودا سه سالی میشد اقدام بودیم و به چندین دکتر مراجعه کرده بودم اما بی فایده، تصمیم گرفتیم مدتی رو دکتر نریم و دارویی مصرف نشه. اما خب گذشت و بازم خبری نبود. چندین مرتبه داروگیاهی مصرف کردم، طبیب های زیادی رفتم که توی مشهد خبره بودن و خیلیا پیششون نتیجه گرفته بودن از بادکش درمانی بگیرین تاااا طب سوزنی و طب گیاهی و.... اما باز هم نتیجه نداد. دوباره تصمیم گرفتم دکتر برم با کلی تحقیق یک دکتر پیدا کردم که خیلیا نتیجه گرفته بودن و داخل مطب ای یو ای میکردن رفتم پیششون و دوباره کلی آزمایش و سونو عکس رنگی هم من، هم همسرم انجام دادیم. ایشون گفتن من تنبلی تخمدان دارم و همسرم اسپرم هاش ضعیفه، سه دوره دارو تجویز کردن و بعد از گذشت سه ماه، دارو برای ای یو ای رو شروع کردن. کسانی که توی این موقعیت هستند میدونن برای انجام ای یو ای چند سری باید سونوگرافی انجام بدی تا موعد انجام ای یو ای رو دکتر تشخیص بدن. خلاصه روز موعود رسید و با کلی استرس و هیجان راهی آزمایشگاه و بعد مطب دکتر شدیم برای انجام ای یو ای، مراحل گذشت. دو روز استراحت مطلق داشتم و ۱۵ روز بعد میتونستم آزمایش بدم. توی این مدت هم کلی دارو مصرف کردم روز ۱۵ ام رسید و آزمایش دادم اما منفی شد. دوباره کلی ناامید شدیم اما من تصمیم رو گرفته بودم و خیلی پیگیر بودم توی این مدت کلی نذر کردیم و بعد از منفی شدن آزمايشم، امام حسین خیلی یهویی مارو طلبید تا پیاده روی اربعین کربلا باشیم.🥺 بعد از اومدن از کربلا دوباره کل آزمایشا و سونو ها رو جمع کردم رفتم مرکز ناباروی نوین، اونجا رو معرفی کردن گفتن خصوصیه دکترش خیلی خوبه و... مستقیم با کل مدارک رفتم پیش یه خانوم دکتر معروف دیگه در مشهد که از نظر من فقط اسمشون معروفه، ایشون با دیدن مدارک تشخیص دادن ناباروی نامشخص داریم و احتمال داره کلا بچه دار نشیم. ای وی اف هم ۵۰ درصد شاید جواب بده واسمون و... هزینه ای وی اف توی اون مرکز سال ۱۴۰۱ حدودا ۳۰ میلیون بود و این مبلغ کمی نبود خلاصه پرونده ام رو گرفتمو اومدم خونه اما تموم راه کل حرفای دکتر توی ذهنم بود، کلا ناامید شدم. به همسرمم که گفتم گفت کلا بیخیال شیم، بریم بچه از بهزیستی بیاریم. رفتیم دنبال کارای بهزیستی اما یکی از قانون های سرپرستی داشتن حداقل سن ۳۰ سال یکی از زوجین بود که منو همسرم شاملش نمی‌شدم. من ۲۵ ساله بودمو همسرم ۲۷ ساله، این راه هم بسته شد برامون😔 یکی دوماهی کلا ناامید بودم و شرایط روحی خوبی نداشتم تا اینکه به پیشنهاد یکی از دوستام مرکز ناباروی میلاد (بیمارستان امام رضا)رفتم این مرکز دولتیه و هزینه هاش خیلییی به نسبت بقیه مرکز ها کمه اما بهترین دکترها رو داره، دکتر هایی که مستقیم بهت نمیگن نمیتونی بچه دار شی تا جایی که میتونن محبت میکنن و میگن میشه از همه نظر آزمایش سونو انجام میدن واست تا بهترین درمان رو تجویز کنن. اونجا‌ویزیت شدم. دوباره آزمایشات تخصصی و سونوگرافی منو همسرم شروع شد. بعد اومدن نتیجه دوباره رفتم پیششون، اونجا برای اولین بار بعد پنج سال تشخیص دادن من کم کاری تیروئید دارم و علت اصلی ناباروریم همینه و توی این پنج‌سال هیچ کدوم از دکترهای معروف و مرکزها که رفتم نفهمیده بودن. درمان رو شروع کردن، سه ماه قرص تیرویید مصرف کردم، بعد سه ماه دوباره آزمایش دادم که خداروشکر بهتر شده بود به پیشنهاد دکتر یک مرتبه دیگه ای یو ای گفتن انجام بدیم چون اعتقاد داشتن هر دو سالمیم و همین ای یو ای جواب میده. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۰۹ داروها و آمپول های ای یو ای شروع شد و بعد سونو گرافی تعیین کردن که چه روزی بیام برای پروسه انتقال، زمان سونوگرافی دکتر‌ گفتند احتمال داره دویا سه قلو بشه بچه ها، مشکلی نداری منم گفتم نه فقط بشه. چون خیلی‌دوقلو دوست داشتم ذوق کردم از حرفشون و دعا دعا میکردم که واقعا اتفاق بیوفته. روز انتقالم آخرین روز کاری اسفند ماه مرکز بود، صبح‌ زود رفتیم کارها رو انجام دادیم و انتقال انجام شد. اونجا نیم ساعتی دراز کشیدم و بعد راهی خونه شدیم. اما این سری دکتر گفت نیازی به استراحت نیس و کارهای عادی رو میتونی انجام بدی اما سنگین نه. من این سری رو کلا استراحت نکردم و اصلا به نتیجه فکر‌ نمی‌کردم. راستش کلا ناامید بودم و هنوز حرفای دکتر قبلی توی ذهنم بود و میگفتم اصلا نتیجه نمیده، الکی رفتم. سال تحویل اومد و ما تصمیم گرفتیم بریم مسافرت تا‌ کلا به دور از استرس انتظار باشیم و تنها دارویی که مصرف می‌کردم شیاف پروژسترون بود. با ماشین مسافرتمون رو رفتیم و بعد برگشت باید آزمایش می‌دادم. تو راه مسافرت یک روز لکه بینی داشتم و اونجا بدتر ناامید شدم، گفتم حتما منفیه کلا بی خیالش شدیم. بعد سفر باید آزمایش‌ میدادم اما خب من اونقدر منفی بود ذهنم که گفتم بیخیال آزمایش و به بی بی چک راضی شدم در عین ناباوری تست مثبت شد. فرداش آزمایش‌ دادم اونم‌ مثبت شد.😍 مرکز اونقدر پیگیر بود دقیقا روز ۱۶ام از مرکز ناباروری زنگ‌ زدن و پیگیر شدن. گفتم آزمايشم مثبت شده، گقتن دوباره هفته بعد تکرار کنم و بعد بیست روز برم‌ برای‌ سونوگرافی داخل مرکز، توی این چند‌ وقت هم گفتند شیاف رو ادامه بدم. روز سونوگرافی رسید بعد سونو مشخص شد دوقلو باردارم و هردو سالم هستن و صدای قلبشون هم گذاشت واسم🥺 از اونجا آزمایشات اولیه بارداری رو واسم نوشتن و گفتن میتونم هر دکتر دیگه ای‌خواستم برم. سه ماه اول با تموم ویارها و سختی هاش گذشت و وقت سونو غربالگری رسید. اونجا مشخص شد طول سرویکسم کم‌ شده و باز‌ هم استراحت داشتم و مشخص شد هر دو قل ها دختر هستن. خیلی‌ خوشحال بودم ازین موضوع... حدودا ۲۰هفته بودم، طول سرویکسم خیلی کم شد حدودا به ۲۱ رسید و باید سرکلاژ میشدم اما چون سن بارداریم زیاد بود هر دکتری انجام نمیداد دکتر خودمم گفت ریسکه انجام دادنش و نامه ای به استاد خودشون نوشت و از ایشون خواست تا انجام بدن واسم... به صورت اورژانسی رفتم مرکز آفرینش مطب خانم دکتر تارا و فرداش راهی بیمارستان شدم جهت انجام سرکلاژ... قبل سرکلاژ خیلی ترسوندنم که انجام ندم. گفتن احتمال داره کیسه آب پاره بشه یا بعد انجام اصلا نمیتونم بشینم راه برم همش باید دراز کشیده باشم و... اما اصلا این‌طور نشد. این‌ میگم تا خانومایی که توی این راه قرار میگیرن حتما انجام بدن هیچ دردی نداره و بعد انجام فقط وسیله سنگین نباید بلند کنی که اونم توی دوران بارداری کلا ممنوعه، پیاده روی زیاد نباید داشته باشی همین، من حتی خونه مون طبقه سوم بود و از پله هم استفاده میکردم. حدودا هفته ۲۶ بودم که درد زایمان داشتم و دوباره راهی بیمارستان شدم یه هفته بستری بودم با سرم آمپول و... درد رو متوقف کردن تا بچه ها بزرگ تر بشن. خداروشکر این سری هم بخیر گذشت اما حدودا ۳۰هفته بودم که برای وزن بچه ها به سونوگرافی رفتم و اونجا متوجه شدیم خون‌رسانی به بچه ها ضعیفه و وزن خیلی کمی دارن بچه ها و با توجه به نظر پزشک‌ هر هفته باید سونو رنگی‌ انجام میدادم تا ببینم خونرسانی چطوره. حدودا مهر ماه سال ۱۴۰۲، هفته ای ۳میلیون هزینه‌ سونوگرافی میشد اما خب واجب‌ بود و برای سلامتی بچه ها باید میرفتم تا ببینیم وضعیتشون چه جوره اگه وخیم‌تر شده که ختم بارداری‌ بدن. ادامه 👇 "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
۱۱۰۹ رسیدم به هفته ۳۴ بارداری و یک شب کیسه آبم پاره شد و این سری برای زایمان راهی بیمارستان شدم. چون میدونستم بچه ها قطعا به دستگاه ان آی سیو نیاز دارن، تصمیم گرفتیم بیمارستانی بریم که هم دستگاه داشته باشه و هم هزینه زیادی برامون نداشته باشه و تنها بیمارستانی که می دونستیم نزدیکه و دستگاه و تجهیزات کامل داره و با توجه به بیمه تامین اجتماعی که داریم رایگان برامون میوفته، بیمارستان هفده شهریور مشهد بود. طبق نظر پزشک اون شب بخاطر وزن پایین بچه ها سزارینم کردن و خداروشکر راضی بودم. بعد زایمان بچه ها رو آوردن پیشم‌ و‌ خداروشکر هر‌دو سالم بودن اما بخاطر وزن کم (قل اولم ۱۹۵۰گرم و قل دومم ۱۳۰۰ گرم) و زردی که داشتن داخل دستگاه رفتن. من خودمم بخاطر فشار‌ خون بالا سه روز بستری بودم و نمیتونستم پیش‌ بچه ها برم. بعد از سه روز که بهتر شدم مرخص شدم‌ و مستقیم رفتم بخش ان آی سیو و سه روز هم‌ اونجا بودیم با بچه ها و‌ بعد همگی باهم‌ مرخص شدیم و راهی‌ خونه شدیم. خداروشکر‌ اون روزای سخت گذشت و دوتا دخترام سالم سلامت با هر سختی، تنهایی، شب‌بیداری، کولیک و سخت تر از همه نوزاد نارس بزرگ‌ کردن و.... گذشت و بزرگ‌ شدن. الان حدودا ۱۵ ماهه هستن و هر لحظه و هر ثانیه بابت وجودشون شکرخدا رو‌ می‌کنم🥺 عذر خواهم اگه تجربه ام طولانی شد چون دوست داشتم همه خانومایی که توی شرایط من هستن، از تک تک تجاربم استفاده کنند. مسیر ناباروری، بارداری چند‌قلویی، زایمان زودرس،نوزاد نارس همگی خیلی سخته خیلیییی‌ و توی این مسیر فقط فقط صبر و توکل به خدا داشتن مهمه، من توی پنج‌ سال ناباروریم فقط فقط توکل به خدا کردم و اگه دکتری هم میرفتم همیشه حرفم به اطرافیانم این بود اگه خدا بخواد میشه... قطعا خدا به بهترین شکل در بهترین زمان پاداش صبر و تلاش رو میده و پاداش صبر من این دوتا دسته گلی هست که دارم🥺و همیشه بابتشون خداروشکر می‌کنم. من از اول بارداریم زمانی که اصلا خبر نداشتم و راهی مسافرت شده بودیم عقیده ام این بود خدا بخواد میشه، حتی زمانی که تو بدترین شرایط بارداری‌ بودم احتمال سقط دادن، بازم میگفتم خدا خودش بعد پنج سال بهم داده قطعا خودش‌ مراقبشونه، به‌ همین جهت میگم همه چی رو بسپرین به‌ خودش‌ که به بهترین شکل انجام میده. فقط باید صبر داشته باشین توی این مسیر و ناامید نشین. من اکه اسم‌دکتر یا مرکز یا بیمارستان نام بردم به این جهت بود تا عزیزانی که چه تو مشهد چه شهرستان اطراف هستن از این مرکز ناباروری استفاده کنن، چون خیلیا بخاطر اینکه دولتی هست قبول ندارن این مرکز رو اما نمیدونن همین مرکز پیشرفته ترین لوازم رو داره و حتی از کشورهای دیگه و شهرای دیگه برای باروری به اینجا مراجعه میکنن. "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist
هدایت شده از دوتا کافی نیست
تجربه_من ۱۱۲۴ بچه چهارم خانواده ۶ نفره هستم. البته مادرم دوتا بچه دیگه هم به دنیا آوردن اما بدو تولد از دنیا رفتن، اگر زنده بودن ۸ بچه بودیم. متولد ۶۱ هستم. دقیقا روز آزاد سازی خرمشهر بدنیا آمدم. اون روز بهترین روز جمهوری اسلامی ایران و برای همه خوشایند بود. پدرم تا بیمارستان شیرینی و شکلات پخش میکنه. رسم خانواده ما زود ازدواج کردن بود. در سن ۱۴ سالگی که پا گذاشتم، پای خواستگارها به خونه مون باز شد. از لحاظ سنی ۱۴ سال بودم اما استخوان بندی خوبی داشتم. اصلا هم تن به ازدواج نمی دادم. همه ش سر این موضوع با مادرم وپدرم دعوا میکردم. خلاصه نتوستم دوام بیارم. تسلیم شدم اما به دلخواه خودم ازدواج کردم، همسایه مون یه پسر داشت من اصلاً ندیده بودمش، اما ایشون تو دل شون آرزو میکرده با یه خانم سیده وصلت کنه و مدنظرش من بودم. بعد از یک ماه عقد ازدواج کردیم و سختیهای زندگی شروع شد. من و همسرم عاشق هم بودیم تا الان اما اختلافاتی با خانواده همسرم داشتیم که خیلی عذاب آور بود ولی هیچ وقت به خانواده ام حتی مادرم چیزی نمیگفتم. خیلی دوست داشتیم زود بچه دار بشیم، و درست تربیت شون کنیم و تحویل جامعه بدهیم اما تا چهارسال باردار نشدم. بعد از کلی دکتر رفتن و مراجعه به طب سنتی، نتیجه نگرفتیم. مادرشوهرم همه ش میگفت بچه بیار، اما خجالت میکشیدم جوابش رو بدم تا جایی رسید که خواستن ما به خاطر بچه طلاق بگیرم اما همسرم جلوی خانواده اش ایستاد و گفت من بچه نمیخوام، خلاص. دیگه مادرشوهر دست کشید. سالگرد ازدواج چهارم مون بود که باردار شدم، زندگی مون از این روبه اون رو تغییر کرد. همسرم دانشجو بودن، خدمت سربازی شون عقب افتاده بود، برای خدمت به شهر یزد و تهران رفتن، موقع زایمانم دستور دادن به شهر خودمون برگردن و دختر اولم بدنیا اومد. قدم دخترم پربرکت بود و تونستیم خونه بخریم. بعد از سه سال تصمیم گرفتیم بچه دار بشیم، اما نشد. کلی دکتر رفتم نتیجه نداد، عکس رنگی رفتم و آمپول هایی که دکتر داده بود باید میزدم تا تنبلی تخمدان ها برطرف بشه، عید ۸۵ رفتیم جمکران متوسل به امام زمان عجل الله شدیم تا اینکه منتظر دوره ام بودم تا تزریق آمپول ها رو شروع کنم، نشدم. رفتم آزمایش دادم گفتن ۲ماهه بارداری،۳۰ آذر ۸۵ دختر دومم بدنیا آمد. بعد از ۳ سال انتظار نداشتیم همینطوری باردار بشم اما خدا خواسته دختر سومم سال ۸۹ بدنیا اومد و کلی باخودش خیر برکت آورد. خیلی پا قدم خوبی داشت. با اشتباه پزشک متخصص که سر سزارین، اشتباهی یکی از گاز استریل ها را یادشون رفته بود تو رحمم جا مونده بود تا چهل روز بعد از سزارین، دوباره راهی بیمارستان و کوتاژ شدم. بعد از کوتاژ دکترم بالا سرم اومدن و عذرخواهی کردن تا کار به شکایت نکشه، ما هم اهل اینجور کارها نیستیم، گذشت کردیم. خلاصه با وجود حرف و حدیث دیگران، من برخلاف خواهرهام که هر کدوم فقط ۲تا بچه دارن اما ما منتظر بچه چهارم شدیم. خدای مهریانم سال ۹۴ یه پسر بهمون هدیه دادن. همیشه از خدا شکرگزارم به خاطر بچه‌های سالم و صالح. الانم یه داماد و نوه دارم که خانواده مون ۸ نفره شده. هر کی ما را میبینه میگه آفرین، خوش بحالت بچه های صالح داری، خدا عاقبت همه فرزندانمان را بخیر کنه، صاحب اصلی امام زمان عجل الله تعالی فرجه راضی باشن و نگه دارشون باشد ان شالله "دوتا کافی نیست"| عضو شوید👇 https://eitaa.com/dotakafinist https://eitaa.com/dotakafinist