▪️#زندگی_آسمانی
▫️ایشون همسر من هستن..!
دوستانش تعریف می کردند که آن زمان دخترهای ایرانی مقیم در آمریکا و آمریکایی ها راحت بودند. عباس هم که خوش سیما بود دخترهای زیادی تقاضای دوستی و صحبت با عباس می کردند اما او سرش را پایین میانداخت و عکس مرا را به آنها نشان می داد و می گفت: (ایشون همسر من هستن)
بنقل از همسر شهید بابایی
✍️ کتاب پرواز تا بی نهایت
#سبک_زندگی_شهدا👉🏻https://eitaa.com/joinchat/507314226C517e616f24
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 وقتی نبود، وقتی منطقه بود و مدتها میشد که من و بچّهها نمیدیدمش، دلم میگرفت. توی #خیابان زنها و مردها را میدیدم که دست در دست هم راه میروند، غصّهام میشد. زن، شوهر میخواهد بالای سرش باشد. میگفتم: «تو اصلاً میخواستی این کاره بشوی چرا آمدی مرا گرفتی؟» میگفت: «پس ما باید بیزن میماندیم؟»
🌺میگفتم: «اگر سر تو نخواهم نق بزنم پس باید سر چه کسی بزنم؟»
🌸 میگفت: «اشکال ندارد ولی کاری نکن #اجر زحمتهایت را کم کنی، اصلاً پشت پردهی همهی این کارهای من، بودن توست که قدمهایم را محکمتر میکند.» 😃نمیگذاشت اخمم باقی بماند. کاری میکرد که #بخندم و آن وقت همهی مشکلاتم تمام میشد.
🔴 #شهید_عباس_بابایی
🔴 #سبک_زندگی_شهدا
💠 ناهار خونه پدرش بودیم. همه دور تا دور سفره نشسته بودن و مشغول غذا خوردن. رفتم تا از آشپزخونه چیزی برای سفره بیارم. چند دقیقه طول کشید. تا برگشتم نگاه کردم دیدم آقا مهدی دست به غذا نزده تا من برگردم و با هم شروع کنیم. این قدر کارش برام زیبا بود که تا الآن تو ذهنم مونده.
#شهید_مهدی_زین_الدین
🆔 @khanevadeh_313