🌿
#عاشقانه_های_شهدایی
یه شب بارونی بود و فرداش حمید امتحان داشت. رفتم تو حیاط و شروع کردم به شستن لباس ها و ظرف ها. همین طور که داشتم لباس می شستم دیدم حمید اومده پشت سرم وایساده. گفتم: «اینجا چیکار می کنی. مگه فردا امتحان نداری؟» دو زانو کنار حوض نشست و دست های یخ زده م رو از توی تشت آورد بیرون و گفت: «ازت خجالت می کشم. من نتونستم اون زندگیی که در شأن تو باشه برات فراهم کنم. دختری که تو خونه پدرش با ماشین لباس شویی لباس می شسته حالا نباید تو این هوای سرد مجبور باشه..». حرفش رو قطع کردم و گفتم: «من مجبور نیستم، با علاقه دارم کار می کنم. همین قدر که درک می کنی و می فهمی و قدرشناس هستی برام کافیه».
🛑شهید سید عبدالحمید قاضی میرسعید
📚نشریه امتداد، شماره ۱۱، صفحه۳۵
❤️🍃❤️
#عاشقانه_های_شهدایی
من در تلفنم، نام همسرم را
با عنوان "شهیــــد زنــــده" ذخیره کرده بودم؛
یک روز اتفاقی آن را دید و درباره علتش سوال کرد!🤔
به ایشان گفتم:
آنقدر جوانمردی و اخلاق در شما میبینم
و عشق شهادت داری که برای من شهید زندهای❤️
قبل از رفتنش برای آخرین بار صدایم زد
و گفت:
شمارهاش را بگیرم☎️
وقتی این کار را کردم،دیدم شماره مرا با عنوان "شریک جهادم و مسافر بهشت"
ذخیره کرده بود🤍
گفت: از اول زندگی شریک هم بودهایم
و تا آخر خواهیم بود و فکر نکنی دوری از شما برایم آسان است اما من با ارزشترین داراییام را به خدا میسپارم و میروم.
آنقدر مرا با خانواده شهدا انس داده بود
که آمادگی پذیرفتن شهادت ایشان را داشتم💚
شام غریبان امام حسین علیهالسلام بود
که در خیمه محلهمان شمع روشن کردیم🕯 ایشان به من گفت دعا کنم تا بیبی زینب قبولش کند🙏
من هم وقتی شمع روشن میکردم،
دعا کردم اگر قسمت همسرم شهادت بود،
من نیز به شهدا خدمت کنم و منزلم را بیتالشهدا قرار دهم✨
#شهیدجوادجهانی❤️🕊
راوے: همسر شهید🌱*
https://www.instagram.com/p/CVxLUUeIzWR/?utm_medium=copy_link
اینستاگرام 👆
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕
❤️🍃❤️
#ایده_متن
#عاشقانه_های_شهدایی💗
محمد حسین اهل خوشحال ڪردن و #سورپرایز کردن بود.😍
نامزدے ما هم شیرینے خاصی داشتـــ.😋
۴ ماه دوستداشتنے!💞
دائماً حسینآقا #سورپرایزم میکرد🙈😊
مثلاً تماس مےگرفتم و با حالت دلتنگے میپرسیدم
«آخر هفته تهران میآیی؟»
میگفت «باید ببینم چه میشود!»🤔
چند ثانیه بعد، آیفون به صدا در میآمد و حسینآقا پشت در ایستاده بود!☺️😊
یادم هست یڪبار دیگر میخواستم برای خرید به بیرون بروم پول نداشتم
هرچه فکر کردم چه کنم،
به نتیجهای نرسیدم! 😞
خجالت میکشیدم از پدر و مادرم پول بخواهم.😌
نشستم به مطالعه📚
اما تمام فکرم به خرید بود.
مشغول ورق زدن کتابم بودم که دیدم 30 هزار تومن پول لای آن استــ!😳😍
از پدر و مادرم سوال کردم که آنها پول برایم گذاشتهاند؟
گفتند نه! 🤔
مامان گفت «احتمالاً کار حسینآقاست!»🤭
خریدم را انجام دادم و بعداً هرچه تماس گرفتم و از او پرسیدم، طفره میرفت.
میگفت«نمیدونم! من؟ من پول بگذارم؟»🤔
حتی این مدل کارها را برای خانوادهام هم انجام میداد
عادتی که بعدها هم ترک نشد.😇
✍🏻به روایت همسر
#شهید_محمدحسین_حمزه
https://www.instagram.com/p/CVxLUUeIzWR/?utm_medium=copy_link
اینستاگرام 👆
http://eitaa.com/joinchat/898170882C1376290adb
@hamsardarry 💕💕💕