#زندگینامه شهید محمد دانشی کهن
تولد و دوران کودکی و نوجوانی
شهید محمد دانشی کهن درسال 1333 متولد شد و پس از سپری نمودن دوران کودکی و ورود به سن شش سالگی راهی دبستان شد و دوران دبستان را با موفقیت سپری نمود. وی در این دوران علی رغم سن کم و اشتغال به تحصیل در امورات کشاورزی و دامداری به والدین خود کمک بسیار می کرد و از هیچ کوششی دریغ نمی کرد.
شهید عزیز، در سال 1348و در حالی که 15 ساله بود بعلت نبود کار در روستا وهمچنین برای کمک به خانواده که از فقرمالی به شدت رنج می بردند تصمیم گرفت به شهر تهران مهاجرت نماید. پس از اینکه وارد تهران شد در کارخانه رنگسازی رنگین مشغول به کار گردید و همزمان به صورت شبانه ادامه تحصیل داد. پس از اینکه در سال 1350 والدینش به کرج آمدند، شهید محمد هم ازتهران به کرج عزیمت نمود و در کارخانجات صنعتی جهان چیت مشغول به کار گردید.
شهید بزرگوار در سال 1353 به خدمت مقدس سربازی اعزام و پس از دوسال خدمت مجددا به سرکارش مراجعت نمود و در این زمان هم در کلاسهای شبانه ثبت نام نمود تا ضمن کار به تحصیل نیز ادامه دهد.
وی برای بالا بردن اطلاعات مذهبی و سیاسی خود عضو کانون ولی عصر(عج) کرج شد و سعی می کرد در جلسات و تجمع های انقلابیون شرکت نموده و برای سرنگونی رژیم طاغوت از هیچ کوشش و فعالیتی دریغ نمی کرد به طوری که در زمان حکومت نظامی، شبها و روزها در تجمعات و تظاهرات در مناطق چهارصد دستگاه و گلشهر حضور فعال و تاثیرگذاری داشت.
از ویژگیهای اخلاقی وی برخـورد بسیارنیکوی وی با خانواده، دوستان وآشنایان بود و همیشه و در همه جا آنها را به تقوی وپرهیزگاری دعوت می نمود.
ازدواج
وی در سن 25 سالگی و در سال 1358 ازدواج نمود که ثمره این ازدواج یک فرزند پسر به نام مسلم می باشد که به یادگار مانده است.
جبهه و شهادت
پس از اینکه استکبار جهانی و با بهره گیری از صدام به کشور عزیزمان حمله کرد و مردم این سرزمین را درگیر جنگی ناخواسته و نابرابر نمود، وی تصمیم گرفت برای حفظ اسلام، ناموس و کشور خود به جبهه برود و به مقابله با کفار ازخدا بی خبر بپردازد. او در سال 1360 بعد از اتمام تحصیلات متوسطه و اخذ دیپلم به بسیج مستضعفین مراجعه و تقاضای اعزام به جبهه نمود و پس از پیگری های مکرر موفق شد درتاریخ ششم آبان ماه سال 1360 به اتفاق دیگر همرزمانش به جبهه های جنوب اعزام گردد. پس از یک ماه حضور در جبهه در عملیات طریق القدس که با رمز یا حسین (ع) آغاز شد شرکت نمود و پس از چند روز نبرد بی امان با متجاوزان سرانجام در روز نهم آذر ماه سال 1360 و در جریان ضد حمله دشمن، شهد گوارای شهادت را نوشید و به لقای الله پیوست و پیکر مطهرش در گلزار شهدای چهارصد دستگاه کرج به خاک سپرده شد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
@bonyadalborz1
#زندگینامه شهید عبدالله غیاثی راویزی
شهید «عبدالله غیاثی راوندی» در بیستم تیرماه سال 1341، در خانواده روستایی در «شهر بابک» به دنیا آمد. هنوز یک سال نداشت که به اتفاق خانواده خود به علت عدم بضاعت مالی که علت کوچ روستائیان است به تهران رهسپار شدند. او از همان دوران طفولیت با سختیها آشنا شده بود و با خطراتی که او را با مرگ حتمی تعقیب می کرد. عبدالله هفت ساله بود که به دبستان رفت تا به سلاحی که لازمه مبارزه است مسلح شود.
عبدالله به کارمشغول می شد تا مخارج زندگی و تحصیل خود را تآمین کند. او با وجودسختی زندگی همیشه درکلاس شاگرد ممتاز بود و دوران راهنمائی از بودن کلاسهای مختلف رنج می برد و درنوشته های خود براین موضوع سخت تکیه داشت. او هیچگاه آرام نبود و همیشه در حال مبارزه با آثار شوم حکومت طاغوت بود تا اولین حرکتهای انقلاب اسلامی شکل گرفت عبدالله از کسانی بود که درمحل با اولین فریادهای آغازگرانه خود جمعیت را به خیابانها می ریخت و سیل خروشان است حاضر در صحنه رژیم منفور طاغوت رسوا می ساخت. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی درکمیته عظیمیه در کنار حجت السلام جنتی رضوی روحانی مبارزوخستگی ناپذیر همکاری لازم رامی نمود. سرانجام پس ازپایان دوره راهنمائی وارد هنرستان صنعتی شد و با وجود تلاشهای پیگیر اجتماعی و انقلابی که داشت. همیشه شاگرد ممتاز بود و درکنار کتب درسی به مطالعه کتب مذهبی می پرداخت و در سال 1358، با گرفتن دیپلم نقشه برداری درسال 59، موفق به اخذ دیپلم راه و ساختمان گردید. او پس از فارغ التحصیل شدن از هنرستان به دنبال گمشده خویش می گشت و گمشده اش را در جبهه های حق علیه باطل می دید. تا اینکه در تاریخ دوم بهمن ماه 1359، به مدت پانزده روز به پادگان لاهوتی اعزام شد تا آموزشهای لازم را فرا گیرد و در تاریخ هفدهم بهمن 59 ، از طرف مرکز انجمنهای اسلامی تهران عازم اهواز شد.
از اهواز به شوشتر رفت تا برای پانزده روز دیگر آموزش سلاحهای سنگین را بییند و عازم جبهه سوسنگرد منطقه جنگهای نامنظم شهید چمران شده و برای دومین بار به جبهه سفر می کند تا همراه برادران رزمنده خود در منطقه سوسنگرد عازم شوند. در تاریخ بیست و پنجم 1359، به مرخصی اعزام می گردد و در این بین خود را برای خدمت مقدس سربازی آماده می سازد. عبدالله همراه جنگهای نامنظم شهید چمران عازم جبهه های جنوب می گردد و در عملیاتی که نام «طریق القدس» را داشت و با سربلندی به همراه دیگر همرزمانش آزادی بستان را جشن گرفتند ولی هنوز ذائقه طعم پیروزی را داشت که در ضد حمله صدامیان کافر در روز نهم اذر ماه سال 60، به آرزوی دیرینه خود که همان مرگ سرخ بود رسید.
@bonyadalborz1
#زندگینامه
شهید علی گندمیمحمدآبادی در پانزدهم شهریور ۱۳۵۰، در کرج متولد شد. وی پس از سپری کردن دوران کودکی در آغوش گرم خانواده در سن ۷ سالگی به مدرسه رفت و تا کلاس چهارم ابتدایی درس خواند.
با شروع جنگ تحمیلی به عضویت بسیج در آمد و فعالیت میکرد تا اینکه از طریق بسیج برای اولین بار در سی و یکم خردادماه ۱۳۶۵، بهجبهههای حق علیه باطل شتافت و پس از جنگی سخت در مقابل دشمن در منطقه عملیاتی مهران در «عملیات کربلای یک» با اصابت ترکش در هجدهم تیرماه ۱۳۶۵، به فیض شهادت رسید.
تربت پاک شهید در گلزار شهدای علیآباد کرج نمادی از ایثار و استقامت در راه وطن است.
@bonyadalborz1
#اداره_کل_حفظ_آثارو_نشر_ارزش_های_دفاع_مقدس_استان_البرز
#زندگینامه شهید صمد اصفحانی
شهید صمد اصفهانی سال ۱۳۴۶ در روستای هریکنده در بابل دیده به دنیا گشود. او پسر آخر خانواده بود و همه اعضای خانواده بسیار دوستش داشتند.
صمد تا پنجم ابتدایی درس خواند. بعد از مدتی، در قائمشهر مدت سه سال مشغول کار خیاطی شد.
صمد شانزده ساله بود که عزم رفتن به جبهه کرد. از طریق مسجد قائمشهر عازم جبهه کردستان شد. بعد از سه ماه به مرخصی آمد و بار دوم به مریوان و به جاهای دیگر جبهه رفت. از آن به بعد، مدام در مناطق گوناگون جبهه بود.
در این مدت، یک بار مجروح شد، اما باز هم به جبهه رفت. حتی ازدواج و فرزند هم مانع از حضور وی در مناطق نشد. بعد از مدتی که در پایگاه شهید بهشتی اهواز بود عضو اطلاعات و عملیات شد تا اینکه در جهبه مهران برای عملیات «قله کله قندی» به درجه شهادت نائل آمد.
@bonyadalborz1
#اداره_کل_حفظ_آثارو_نشر_ارزش_های_دفاع_مقدس_استان_البرز