ماجرای دستگیری امام خمینی به روایت مورخ خبیر انقلاب اسلامی/بخش دوم
نهضتخوانی؛ بازخوانی گزیدهای از کتاب نهضت امام خمینی/26
🔹صداى ضجه و ناله آن چند نفر كه تحت #شكنجه_دژخيمان، سرسختانه مقاومت مىكردند به گوش امام رسيد، صداى پيرمردى كه از سپيده صبح تا پاسى از شب در هواى گرم خرداد پاى سماور مىنشست و خدمت مىكرد، صداى آن رنجديدهاى كه از بام تا شام چاى مىداد و از مراجعين پذيرايى به عمل مىآورد و صداى آن بىپناهى كه زندگى خود را رها ساخته و به عشق و علاقه خمينى به سوى قم آمده، با جان و دل كار مىكرد، سخت خمينى را برآشفت و خشمناک ساخت بهطورى كه ديگر نتوانست تحمل كند.
🔸 از اين رو، امام از خانه بيرون آمد و با صداى رسا اظهار كرد:
«روحاللّه خمينى منم! چرا اينها را مىزنيد؟»
🔹با طنين افكندن نام «خمينى» در فضاى كوچه، دژخيمان شاه دستپاچه شدند. هرگز تصور نمىكردند كه بدين گونه خمينى را در مقابل خود ببينند و با پرخاش او روبه رو شوند. امام قدم به داخل كوچه نهاد و در حالى كه عبا را زير بغل گرفته بود از شدت خشم مشتهاى گره خورده خود را تكان مىداد و بر سر دژخيمان مسلح شاه مرتب فرياد مىكشيد:
🔸« #روحاللّه_خمينى منم، چرا اين بيچارهها را كتک مىزنيد؟ اين چه رفتار وحشيانه است كه با مردم مىكنيد؟ چرا به اصول انسانى پايبند نيستيد؟ اين چه وحشیگرىهاست كه از شما سر مىزند؟»
🔹مزدوران شاه در حالى كه مىكوشيدند بر اعصابشان مسلط شوند با صداى لرزان و گرفته مرتب پاسخ مىدادند:
🔸«همه ارادت داريم! همه مؤمنيم!! كسى را نمىزنيم!!!»
🔹آدمدزدان رژيم با ترس و بيم و احتياط، #قائد_بزرگ را محاصره و به ماشين فولكسواگن سياهرنگى كه دم درب خانه ايستاده بود سوار كردند و چند نفر از درجهداران و صاحبمنصبان نيز كه هنوز براى ما ناشناختهاند سوار شدند؛ و ماشين را با «هُل» دادن تا سر خيابان آوردند و از
سر خيابان، امام را با يک سوارى كه از پيش آماده بود به تهران بردند.
🔸حاج #سيد_مصطفى كه از بالاى بام ناظر جريان بود به شدت تحت احساسات قرار گرفت و خواست خود را از ارتفاع پنج مترى به داخل كوچه بيفكند و تا آنجا كه ممكن است از دستگيرى پدر ممانعت به عمل آورد! امام كه از داخل ماشين متوجه تصميم خطرناک او شده بود با حركت دست او را از اين كار منع كرد. يكى از كماندوها نيز كلت كشيد و تهديد كرد: اگر تكان بخورى آتش مىكنم! حاج سيد مصطفى روى نهى و منع پدر از پايين پريدن منصرف شد، ليكن با تمام نيرو فرياد سر داد كه:
🔹«مردم، خمينى را بردند... مردم، خمينى را گرفتند»
🔸اهالى قم با فرياد تكاندهنده و باور نكردنى: «مردم خمينى را گرفتند» از خواب پريدند، شتابان از خانه بيرون دويدند تا به يارى امام بشتابند و از دستگيرى او جلوگيرى كنند؛ ليكن ديگر دير بود. مأموران رژيم با سرعت سرسامآورى امام را از قم بيرون برده بودند.
🔹اضطراب، نگرانى و ترس در چهره دژخيمانى كه امام را به تهران مىبردند به خوبى هويدا بود، ديوانهوار ماشين مىراندند و به عقب و اطراف مىنگريستند. وحشت و نگرانى آنان به حدى بود كه هر چه امام اصرار ورزيد تا براى چند دقيقهاى ماشين را نگه دارند تا #نماز_صبح به جا آورد،
نپذيرفتند.
🔸امام در مقام دلدارى آنان اظهار كرد: «اينقدر مضطرب نباشيد، در وسط اين بيابان كسى نيست كه قصد تعرض نسبت به شما را داشته باشد. چند دقيقهاى ماشين را براى اداى نماز متوقف كنيد شما نيز نماز بخوانيد، شما #ارتش_كشور_اسلامى هستيد، از بودجه اسلام ارتزاق مىكنيد و واجب است كه به احكام و فرامين اسلام پابند باشيد.» دژخيمانى كه در ارتش شاهنشاهى تربيت شده و پرورش يافته بودند از اين سخنان امام پند نگرفتند و گستاخانه از پيشنهاد و اصرار امام براى به جا آوردن نماز صبح سرباز زدند و سرانجام بر اثر فشار و اصرار بيش از حد او حاضر شدند كه براى چند لحظهاى ماشين را نگه دارند كه فقط او تيمم كند! و امام پس از تيمم با خاک حاشيه جاده، سوار ماشين شد و نماز صبح را در ماشين كه به سرعت در حركت بود به جا آورد. (نهضت امام خمینی، ج1، ص512-511)
🔊 رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db