ماجرای یک ملاقات محرمانه با عبدالمالک ریگی-صفحه اول
پرونده ویژه بنیاد تاریخپژوهی بهمناسبت تحرکات تفرقهزا و تجزیهطلبانه در نقاط مختلف کشور/3
آقای بشیر احمد ریگی، بزرگ طايفه ریگیها در ایران که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ۲۰ سال سابقه شهرداری در میرجاوه دارد... می گوید:
🔹...نیمه دوم سال ۱۳۸۴ آقایان مسئول از ما خواستند تا به دیدار [عبدالمالک] برویم ما ۲۲ نفر بودیم. آقای صادقی معاون امنیت استانداری پیش من آمد و از بنده خواست تا با ریگی صحبت کنیم و از او بخواهیم دست از کارهایش بردارد. آن موقع من مخالفت کردم و گفتم رفتن من به صلاح نیست. راستش من نگران خودم بودم. نه که از رفتن پیش مالک بترسم بلکه نگران واکنش خودیهایمان در اینجا بودم که مبادا بعدا هزار تا مارک و برچسب بچسبانند. در نهایت مرا راضی کردند لااقل تا #سراوان بروم. فرماندار سراوان با من نسبت فامیلی داشت و گلایه داشت که جریان ریگی برای او و حوزه استحفاظیاش هزینه زا و دردسر زا بوده است. به همین خاطر من نیز از سردار ریگیها در پاکستان یعنی #شاه_سلیم_خان خواستم بیاید سراوان و بعد من به اتفاق او رفتم پاکستان. ما از طریق پاکستان به سمت افغانستان او نقطه صفر مرزی به نام #برابچاه رفتیم که محل استقرار مالک بود.
🔸نصف خانه در پاکستان بود و نیم دیگرش در افغانستان و آنجا با مالک درباره ۱۱ سرباز که آنها را از #تنگه_ناهوک به همراه #سرهنگ_کاوه از زاهدان به گروگان گرفته بود، صحبت کردیم. از او خواستیم اجازه دهد گروگانها را با خودمان به ایران برگردانیم که قبول نکرد.
🔹خلاصه پس از آنکه مطالبات مالک توسط مسئولان پذیرفته نشد، او هم در خواست ما را نپذیرفت و گفت گروگانها را آزاد نمیکند. حتی مادرش هم مصر میشود که فلانی تا اینجا آمده بگذار گروگانها با او بروند که مالک نمیپذیرد و میگوید ایشان خبر ندارد، من اگر این دفعه این کار را کنم، برایش دردسر میشود و برای جریانات بعدی دائم باید بیاید و برود.(انقلاب اسلامی ایران و گروههای تجزیهطلب، صص178-175)
🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db