✳️ #تیزبینی مرحوم سید یزدی در مواجه #عوامل_کهنه_کار_استعمار به روایت ژنرال انگلیسی
⚫️به مناسبت سالروز وفات مرحوم سیدیزدی
🔹سر رونالد استورز یکی از سیاستمداران انگلیسی است که در قسمت امور مربوط به خاورمیانه عربی و از بازیگران مهم سیاست انگلستان در عربستان، بوده است.
🔸زمانی که انگلیسیها در سال 1917 کشور عراق را اشغال کردند، ژنرال استورز در اداره کمیسر عالی انگلستان سمت مشاور را داشت و چون زبان عربی را به خوبی و با لهجه عربی، صحبت می کرد، همیشه با رجال و متنفذین آن کشور در تماس بود.
🔹وی خاطرات روزانه خویش را در کتابی به نام «شیوههای خاوری» گرد آورده است. استورز، درخاطرات مزبور، ماجرای دیدار و گفتوگوی خویش با مرحوم آیت الله #سیدمحمدکاظم_یزدی را چنین شرح می دهد:
🔸«روز 20 مه 1917، ساعت دو و چهل دقیقه بعدازظهر، از کوفه به #نجف مراجعت کردیم. پس از کمی استراحت در هوای خنک زیرزمین (سرداب)، در حدود ساعت 5 بعدازظهر به اتفاق گاریت یکی از مامورین کمیساریای عالی انگلستان در بغداد برای ملاقات سیدمحمدکاظم یزدی که کلامش از عراق تا اصفهان نافذ است، حرکت کردیم.
🔹مشارالیه چندان احساسات خوبی نسبت به ما (انگلیسیها) نداشت و حتی هدیهای را که به مبلغ دویست لیره قبلا به او تقدیم شده بود رد کرده بود. گاریت این مرتبه دستور داشت که با مبلغ یک هزار لیره به او نزدیک شود و با آنکه ناامید بود که باز بتواند وی را به پذیرفتن آن بقبولاند، از من خواهش کرد که در این کار به او مساعدت کنم.
🔸من با کمال احتیاط این ماموریت را قبول کردم و پاکت محتوی اسکناس را در جیب خود گذاشتم و به اتفاق گاریت به طرف منزل سید شتافتیم. چند دقیقه درب منزل سید منتظر شدیم و سپس طلبه ای با کمال وقار به جایگاه او رفته و ورود ما را اطلاع داد.
🔹سید، که بسیار پیر بود و جامه سفید وعمامه ای سیاه بر سر داشت و محاسن و ناخنهای وی با حنای قرمز خیلی خوب رنگ شده بود و درخشندگی خاصی داشت، بیرون آمد و با کمال سردی و بی اعتنایی به ما خوشامد گفت و ما را روی حصیری که در بیرون اتاقش افتاده بود، نزدیک خود نشانید. در آنجا بود که به سر تاثیر و نفوذ زیاد و حسن شهرت او پی بردم.
🔸در خطوط صورت او قوه جاذبه ای وجود داشت و چشمانش خاکستری و خسته می نمود و در وجود نحیف و خسته او، یک قدرت ونفوذ خارقالعاده موجود، و بیان او بسیار سحر آمیز بود که من کمتر در کشورهای اسلامی نظیر آن را دیده بودم.
🔹 بعد از احوال و پرسی به ما گوشزد کرد که در شهرهای شیعه نشین عراق، تنها افراد شیعه را به سمتها و مسوولیتها بگماریم و دستور داد که بایستی دکتر مظفر بک و جمال بابا، دو تن از شیعیان را که در بغداد توقیف بودند، آزاد نموده، فرماندار نجف را نیز میرزامحمد قرار دهیم.
🔸من گفتم [که] اوامر عالی ایشان را به سرپرستی کاکس کمیسر عالی انگلستان در عراق اطلاع خواهم داد.
🔹بعد به ایشان نزدیکتر شده خواهش کردم که سه دقیقه خلوت کنیم. پس از آنکه تنها ماندیم، موضوع فقرای بی حد و حصر آنجا را پیش کشیده، تقاضا کردیم که در این باب با ما مساعدت کنند و سپس پاکت اسکناس را جلوی ایشان گذاشتیم.
🔸سید، با کمال وقار، پاکت را به طرف ما پس زده، با عزم راسخی گفت که: هنوز موقع آن نرسیده است و از دریافت مبلغ، معذرت خواست.
🔹من اطمینان حاصل کردم که با او نمی توان صحبت از پول کرد، مقام عالی او قابل خرید و فروش نیست و بسیار خوشوقت است که در این باب با او صحبتی ننماییم و البته چنین وضعی را در کشورهای مصر و #حجاز که همه برای پول به دنبال ما می دوند نمی توان یافت.(هفت رکن حکمت، ترجمه مسعود کشاورز،ص ؛ 113به نقل از کتاب خاطرات استورز( شیوه های خاوری))
🔹🔹🔹
www.Bonyadtarikhbook.ir
🔸🔸🔸
@Bonyadtarikh
بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی.