🔴کشور شکستناپذیر
خاطرات دو خبرنگار ایتالیایی از لبنان بعد از جنگ سی و سه روزه/ بخش دوم
🔹دوشنبه ميانی ماه سپتامبر، با پرواز ساعت ده و پانزده دقيقه صبح از شهر « #رم » حركت كرديم. نشست فنی هواپيما در شهر « #ميلانو » باعث شد كه پرواز طولانی شود. فضای داخل هواپيما غيرعادی بود؛ مردم به ميهنشان برمیگشتند و در چشمشان اميد به آنكه دوستان خود را زنده و املاک و دارايیهايشان را سالم و تخريبنشده بازيابند، موج میزد.
🔸در هنگام جنگ بيش از يك ميليون لبنانی از ميهن خود آواره شده بودند و در مقام مقايسه، اين تعداد، حدود يك چهارم از ساكنان اين كشور را تشكيل میداد؛ البته ثروتمندانی كه توانايی ترک لبنان در زمان جنگ را داشتند. در راه ميلانو سكوت بر فضای داخل هواپيما سايه انداخته بود. بسياری از لبنانیها و حتی كسانی كه به تازگی با پرواز ساعت شش و چهل و پنج دقيقه سپيده دم، بيروت را ترک كرده بودند، هنوز داخل هواپيما بودند. هنگام توقف در فرودگاه « #مالبينسا » شهر ميلانو، به روشني دريافتيم كه چيز جديدی در اين سفر وجود دارد.
🔹معمولا بيشتر مسافرهايی كه از #ايتاليا به لبنان ميرفتند، از #طايفه_مارونی بودند؛ مردان كليسا نيز درصد بالايی از آنها را تشكيل میدادند؛ اينبار هم همينطور بود؛ ولي چيز جديدی كه وجود داشت اين بود كه خيلی صحبت و پرحرفی میكردند. بارها با ما سر صحبت را باز كرده و مدام از «مأموريتمان كه از سوی «كميته جلوگيری از فراموشی #صبرا_و_شتيلا» به عهده ما گذاشته شده بود، برايشان گفته و يادآوری میكرديم.
🔸همكلامهای ما گمان میكردند كه از دفعات پيش سردتر و خستهكنندهتر هستند، اما برعكس؛ از برق چهرههای بعضی از آنها و از گفتههايشان نوعی دلگرمی و محبت احساس میكرديم. اين نخستينباری بود كه پس از سالها سفر به بيروت، چنين چيزی رخ میداد.
🔹هميشه در نگاه آنان، در رويارويی با ايتاليايیهايی كه در سالگرد «صبرا و شتيلا» به لبنان میرفتند، نوعی رنجش و آزار ديده میشد؛ كشتار در اردوگاههای «صبرا و شتيلا» كه به دست ارتش اسراييل انجام شده و در آن، #دو_هزار_شهروند_فلسطينی كه بيشترشان زنان و پيرمردان و كودكان بودند را لكه ننگی براي تاريخ خود میدانستند. اما اينگونه مسائل تغيير كرده بود، هنگامی كه از مأموريتمان میپرسيدند با افتخار و احساس وطنپرستی گردن راست میكردند.
🔸امكان نداشت رخدادهای دلخراش تابستان گذشته را به #مقاومت_دليرانه و سرسختانه لبنانیها در طول ٣٣ روز جنگ در برابر يكي از قدرتمندترين ارتشهای جهان، بیربط دانست. چنين احساسی را ميشد با ورق زدن مجلهای كه شركت هواپيمايی «خاورميانه» در اختيار مسافران قرار داده و روی جلدش عكس پرچم لبنان چاپ شده كه با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «كشور شكستناپذير»، درک كرد.
🔹يک مرد لبنانی كه در هواپيما با وی آشنا شده بوديم، برايمان تعريف میكرد كه از دو سال پيش در ايتاليا زندگی كرده و در يكی از شركتهای وابسته به واتيكان كار میكند. وی از خانوادهاش میگفت كه در بيروت زندگی میكنند و تاكنون با وجود پايان يافتن جنگ به خانه خودشان بازنگشتهاند. هنگام بمباران به خانه يكی از نزديكانشان در كوهستانهای نزديک پايتخت رفته و آنجا ماندهاند. اين مرد لبنانی همچنين از بيماری يرقان و بیخوابی كه خواهرش به خاطر حملهها و بمبارانها و انفجارهاي اسراييل به آن دچار شده بود و خرابی پلها و سوختن وسايل حمل و نقل، امكان جابهجايی وی را از آنها گرفته بود، برايمان گفت. به نظر میرسيد كه همه اينها داستانهايی از روزگار پيش و گذشته دور است. چند لحظه بعد از آن كاپيتان هواپيما خبر داد كه میخواهيم در فرودگاه بيروت فرود بياييم. همه چشمها به پنجرههای هواپيما دوخته شده بود.(برگرفته از: فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، ش ٢١، مقاله حماسه ٣٣ روز مقاومت)
@Bonyadtarikh
بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی-قم.
🔴کشور شکستناپذیر
خاطرات دو خبرنگار ایتالیایی از لبنان بعد از جنگ سی و سه روزه/ بخش دوم
سالروز پیروزی حزبالله در جنگ سی و سه روزه
🔹دوشنبه ميانی ماه سپتامبر، با پرواز ساعت ده و پانزده دقيقه صبح از شهر « #رم » حركت كرديم. نشست فنی هواپيما در شهر « #ميلانو » باعث شد كه پرواز طولانی شود. فضای داخل هواپيما غيرعادی بود؛ مردم به ميهنشان برمیگشتند و در چشمشان اميد به آنكه دوستان خود را زنده و املاک و دارايیهايشان را سالم و تخريبنشده بازيابند، موج میزد.
🔸در هنگام جنگ بيش از يک ميليون لبنانی از ميهن خود آواره شده بودند و در مقام مقايسه، اين تعداد، حدود يک چهارم از ساكنان اين كشور را تشكيل میداد؛ البته ثروتمندانی كه توانايی ترک لبنان در زمان جنگ را داشتند. در راه ميلانو سكوت بر فضای داخل هواپيما سايه انداخته بود. بسياری از لبنانیها و حتی كسانی كه به تازگی با پرواز ساعت شش و چهل و پنج دقيقه سپيده دم، بيروت را ترک كرده بودند، هنوز داخل هواپيما بودند. هنگام توقف در فرودگاه « #مالبينسا » شهر ميلانو، به روشنی دريافتيم كه چيز جديدی در اين سفر وجود دارد.
🔹معمولا بيشتر مسافرهايی كه از #ايتاليا به لبنان میرفتند، از #طايفه_مارونی بودند؛ مردان كليسا نيز درصد بالايی از آنها را تشكيل میدادند؛ اينبار هم همينطور بود؛ ولی چيز جديدی كه وجود داشت اين بود كه خيلی صحبت و پرحرفی میكردند. بارها با ما سر صحبت را باز كرده و مدام از مأموريتمان كه از سوی «كميته جلوگيری از فراموشی #صبرا_و_شتيلا» به عهده ما گذاشته شده بود، برايشان گفته و يادآوری میكرديم.
🔸همكلامهای ما گمان میكردند كه از دفعات پيش سردتر و خستهكنندهتر هستند، اما برعكس؛ از برق چهرههای بعضی از آنها و از گفتههايشان نوعی دلگرمی و محبت احساس میكرديم. اين نخستينباری بود كه پس از سالها سفر به بيروت، چنين چيزی رخ میداد.
🔹هميشه در نگاه آنان، در رويارويی با ايتاليايیهايی كه در سالگرد «صبرا و شتيلا» به لبنان میرفتند، نوعی رنجش و آزار ديده میشد؛ كشتار در اردوگاههای «صبرا و شتيلا» كه به دست ارتش اسراييل انجام شده و در آن، #دو_هزار_شهروند_فلسطينی كه بيشترشان زنان و پيرمردان و كودكان بودند را لكه ننگی برای تاريخ خود میدانستند. اما اينگونه مسائل تغيير كرده بود، هنگامی كه از مأموريتمان میپرسيدند با افتخار و احساس وطنپرستی گردن راست میكردند.
🔸امكان نداشت رخدادهای دلخراش تابستان گذشته را به #مقاومت_دليرانه و سرسختانه لبنانیها در طول ٣٣ روز جنگ در برابر يكی از قدرتمندترين ارتشهای جهان، بیربط دانست. چنين احساسی را میشد با ورق زدن مجلهای كه شركت هواپيمايی «خاورميانه» در اختيار مسافران قرار داده و روی جلدش عكس پرچم لبنان چاپ شده كه با خط قرمز روی آن نوشته شده بود: «كشور شكستناپذير»، درک كرد.
🔹يک مرد لبنانی كه در هواپيما با وی آشنا شده بوديم، برايمان تعريف میكرد كه از دو سال پيش در ايتاليا زندگی كرده و در يكی از شركتهای وابسته به واتيكان كار میكند. وی از خانوادهاش میگفت كه در بيروت زندگی میكنند و تاكنون با وجود پايان يافتن جنگ به خانه خودشان بازنگشتهاند. هنگام بمباران به خانه يكی از نزديكانشان در كوهستانهای نزديک پايتخت رفته و آنجا ماندهاند. اين مرد لبنانی همچنين از بيماری يرقان و بیخوابی كه خواهرش به خاطر حملهها و بمبارانها و انفجارهای اسراييل به آن دچار شده بود و خرابی پلها و سوختن وسايل حمل و نقل، امكان جابهجايی وی را از آنها گرفته بود، برايمان گفت. به نظر میرسيد كه همه اينها داستانهايی از روزگار پيش و گذشته دور است. چند لحظه بعد از آن كاپيتان هواپيما خبر داد كه میخواهيم در فرودگاه بيروت فرود بياييم. همه چشمها به پنجرههای هواپيما دوخته شده بود.(مقاله حماسه ٣٣ روز مقاومت، ترجمه و تلخیص: اصغر علی کرم،ی فصلنامه تخصصی پانزده خرداد، ش ٢١)
🔻 رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db