آشنایی کوتاه با گروهک تروریستی کومله
پرونده ویژه بنیاد تاریخپژوهی بهمناسبت تحرکات تفرقهزا و تجزیهطلبانه در نقاط مختلف کشور/14
🔹کومله (به کردی: کومه له) یا «سازمان حزب کمونیست کردستان ایران» سازمانی چپ گرا، مارکسیست - کمونیست و یکی از احزاب مسلح و تجزیهطلب است که برای جدایی کردستان ایران و در نهایت تشکیل کردستان بزرگ میکوشد.
🔸کومهله در معنای کردی به معنی انجمن و گروه است. جمعی از تندروان و معتقدان به #پان_کردیسم در کردستان از موقعیت متشنج سال ۱۳۵۷ و ضعف نهادهای امنیتی رژیم پهلوی که با #انقلاب_اسلامی دچار گیجی و پریشانی شده بودند، استفاده کرده، این حزب را با ادغام سه گروه ذیل تشکیل دادند:
🔹۱. گروه انقلابی زحمتکشان کردستان ایران که توسط #سلیمان_معینی، از اعضای حزب دموکرات کردستان ایران و نماینده جناح تندرو در آن حزب و سه نفر از دوستانش در شهر #بوکان به سال ۱۳۴۸ تشکیل شده بود.
🔸۲. گروه شیرین بهاره که توسط #جاوه (فرزند امام جمعه مریوان)، #فؤاد_مصطفی_سلطانی (فرزند خان روستای المانه که دارای تحصیلات در رشته الکترونیک از دانشگاه تهران بود) و #صديق_کمانگر (یک مالک کامیارانی) تشکیل شده بود و تا سال ۱۳۵۶ تعداد اعضای آن در مریوان به ۴۸ و در سنندج به ۱۰۰ نفر می رسید و پیرو اندیشیه #مائوئیسم بودند.
🔹٣. #اتحادیه_کشاورزان؛ این اتحادیه در #سقز توسط محمدحسین کریمی که رابطه خوبی با شیوخ داست، تشکیل گردید. پس از اعدام وی در ۲۶ بهمن ۱۳۵۷، #شیخ_عزالدین_حسینی (امام جمعه #مهاباد) رهبری این اتحاد را بر عهده گرفت... وی به عنوان یک ملای اهل سنت با مجموعه گروههای کرد تجزیهطلب با تفکرات چپ و حتی کمونیست که به وجود خدا اعتقاد نداشتند، همکاری و هماهنگی داشت.
🔸حزب کومله کردستان در سال ۱۳۵۷ اعلام موجودیت کرد و به دنبال آن در پی کسب وجهه و مانورهای مردمپسندانه با شعارهای دفاع از دهقانان در مقابل فئودالهای منطقه #سقز بر آمد. این گروهک از عوامل اصلی تشنج و کشتار در شهر #سنندج بود. اعضای آن از جمله صدیق کمانگر با اشغال رادیو و تلویزیون شهر، مردم را تحریک به حمله و تصرف پادگان ارتش میکردند. با سلاحهایی که از پادگانها غارت کردند، به همراه حزب دموکرات آتش جنگ را در کردستان برافروختند و خونها ریختند. افراد خشن و خدانشناس این حزب از هیچ جنایتی چون شکنجه های شدید، بریدن سر، کشیدن ناخن، قطع اعضا، زنده سوزاندن، حلق آویز کردن، تیرباران و تجاوز جنسی علیه نیروهای نظامی و سپاهی به اسارت گرفته شده مضایقه نمیکردند.
🔹این حزب سهپاره شد که عبارت اند از:
1. كومله زحمتکشان کردستان، به سرکردگی #عمر_ایلخانی متولد سال ۱۳۲۱ در شهرستان بوکان
۲. كومله سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران، به سرکردگی #عبدالله_مهتدی متولد سال ۱۳۲۸ در شهرستان بوکان
٣. سازمان حزب کمونیست کردستان ایران (کومله) به سرکردگی ابراهیم علیزاده.
🔸خانم #دباغ به عنوان فرمانده سپاه همدان در سال ۱۳۵۸ در خاطراتش چنین نقل می کند:
سه نفر از برادران سپاه را کوملهها گرفته بودند. یکی از آنها توانسته بود فرار کند و تعریف کرد که یکی از سپاهیان را زیر پای عروس و دامادی از کوملهها سر بریدند... بعد ما دو نفر را به بیابان آوردند که من توانستم فرار کنم و برادر دیگر را کشتند.»(انقلاب اسلامی و گروههای تجزیهطلب، صص387-385)
🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
تجاوز اعضای کومله به دوشیزه سنندجی-صفحه دوم
🔻بازخوانی یک نامه تکاندهنده
🔹در فرصتی که به وجود آمد، به شرط اینکه به زرگویزله برنگردم و با کومله باشم، به سلیمانیه برگشتم. بعد از مدتی به زرگویزله برگشتم. در اردوگاه کومله یکی از اعضای کمیته مرکزی به نام محمد شافعی، من را به خانهاش دعوت کرد و از من خواست تا شام را با او بخورم. او اظهار میداشت تو برای ما قابل احترامی، چون تشکیلات مخفی ما بودهای! برایم شربت آورد، اما خوردن شربت همانا و بیهوشی من همانا! او به من تجاوز کرده بود. محمد شافعی به من تجاور کرده بود. به من که دختر بودم. گریه کردم. خواستم خودم را بکشم، اما نگذاشتند.
🔸رفتم به مقر ناوندی پیش کاک #عبدالله_مهتدی و موضوع را به وی گفتم اما او با فحاشی من را از دفترش بیرون کرد و گفت تو نمیتوانی اعضای کمیته مرکزی من را بدنام کنی...غلط کردی. خلاصه هر چه از دهنش درآمد، به من گفت. من ماندم و تنهایی و بیکسی. در اردوگاه دختری به نام (ه) که با یک پسر پیشمرگ در همان اردوگاه ازدواج کرده بود، با من رفیق شد. با آنها رفت و آمد داشتم از طریق این رفت و آمدها با یکی از رفقای همسر (ه) که از دوستان نزدیک محمد شافعی بود، آشنا شدم. او با من زمینه دوستی ریخت، اما نمیدانستم او نوچه همان شخصی است که به من تجاوز کرده بود. این پسر اسمش (ش) بود. ما دو سال با هم ارتباط داشتیم. از من خواستگاری کرد و من بدون تحقيق از او فریب وعدههای رفتن به اروپایش را خوردم و با او ازدواج کردم. غافل از اینکه او در سلیمانیه هم زن داشت، هم بچه وقتی موضوع را فهمیدم که او زنش را به اردوگاه آورد. زنش وقتی موضوع را فهمید، خودش را سوزاند و کشت کومله ادعا کرد او روانی بوده و بیماری داشته و این مسئله پردہپوشی شد. روزی همین پسر من را به منطقه کوه «زمر» در سلیمانیه برد و به من شربت داد؛ از همان شربتی که محمد شافعی به من داده بود. وقتی شربت را خوردم، باز هم بیهوش شدم و وقتی باز بیدار شدم، این بار دیدم توسط چند تن از پیشمرگان کومله مهتدی به صورت گروهی مورد تجاوز قرار گرفته ام، احساس شرم می کردم، از خودم بدم می آمد. یک روز من را به بیمارستان بردند تا بچه هفت ماههام را بهدنیا بیاورم. بچهای که چند پدر داشت. اما این بچه در حین زایمان مرد. در بیمارستان ولاده سلیمانیه از من درخواست عقدنامه کردند، نداشتم. برای همین من را دستگیر کردند و کومله خودش را به کوچه علی چپ زد و برای آزادیام قدمی برنداشت. بعد از مدتی آزاد شدم(انقلاب اسلامی و گروههای تجزیهطلب، ص595-594)
🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db