مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه سوم
🔹خبرنگار: دومین سؤالى که مىخواستم خدمتتان بگویم اینکه روز ۲۲ بهمن یوماللَّه، شما کجا تشریف داشتید؟ و یک خاطره ویژه از آن روز الطفات بفرمایید تعریف کنید.
🔸خیلى رابطهاش ضعیف است با آن بحثى که قبلاً مىکردم اینى که شما سؤال مىکنید، یعنى کم رابطه است. اگر بخواهید یک خرده رابطهاش بیشتر بشود بد نیست که برگردیم به بعد از چند سال به مسجد کرامت باز، این خوب است. مسجد کرامت بعد از گذشت چند سال در سال ۵۷ مجدداً شد مرکز تلاش و فعالیت و آن هنگامى بود که من از تبعید برگشته بودم از #جیرفت، و ماه آبان بود گمانم یا اواخر مهر بود یا توى آبان بود که برگشتم، وقتى بود که تظاهرات مشهد و جاهاى دیگر آغاز شده بود.... و شروع شده بود و یواش یواش اوج هم گرفته بود. ما آمدیم یک ستادى تشکیل شد در مسجد کرامت براى هدایت کارهاى مشهد و مبارزات در آن مرحوم #شهید_هاشمىنژاد و برادرمان جناب آقاى #طبسى و من و یک مشت از برادران طلبه جوانى که همیشه با ما همراه بودند که دو نفرشان از آنها هم الان شهید شدند یکى #شهید_موسوى_قوچانى یکى هم #شهید_کامیاب، این دو نفر هم جزو آن طلبههایى بودند که دائماً در کارهاى ما با ما همراه بودند.
🔹در آنجا جمع مىشدیم و مردم هم در رفت و آمد دائمى بودند و آنجا شد ستاد کارهاى مشهد و عجیب این است که نظامیها و پلیس از چهارراه نادرى که مسجد هم سر چهارراه بود جرأت نمىکردند این طرفتر بیایند از هیجان مردم، لذا ما توى این مسجد روز را با امنیت مىگذراندیم و هیچ واهمهاى که بریزند این مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند نداشتیم، ولیکن شب که مىشد آهسته از تاریکى شب استفاده مىکردیم و مىآمدیم بیرون و در یک منزلى غیر از منازل خودمان مىرفتیم شب را هر چند نفرى مىماندیم و خیلى شب و روزهاى پرهیجان و پرشورى بود تا اینکه مسائل آذر ماه مشهد پیش آمد که مسائل بسیار سختى بود، یعنى اولش حمله به بیمارستان بود که ما رفتیم در بیمارستان متحصن شدیم، در روزى که حمله شد در همان روز ما حرکت کردیم که ماجراى این رفتن به بیمارستان هم خیلى ماجراى جالبى است، اینها چیزهایى هم هستش که هیچ کس هم متعرضش نشده یعنى چون کسى نمىدانسته، در همه شهرها یعنى جریانات پرهیجان و تعیینکنندهاى وجود داشته از جمله در مشهد؛ و کسى اینها را به زبان نیاورده متأسفانه که اینها تکه تکه سازنده #تاریخ_روزهاى_انقلاب است.
🔸وقتى که ما خبر به ما رسید ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و من دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیر آشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچههاى شیرخوار را زده بودند بله درست است، من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود.
🔹من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامه تهاجم و حمله به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مىدانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مىآییم از جمله آقاى حاج #میرزاجواد_آقاى_تهرانى و آقاى #مروارید و بعضى دیگر، ما گفتیم پس حرکت کنیم. حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم. وقتى که ما از آن منزل آمدیم بیرون و جمعیت زیادى هم در کوچه و خیابان و بازار و اینها جمع بودند دیدند که ما داریم مىرویم گفتیم به افراد که به مردم اطلاع بدهند ما مىرویم بیمارستان و همین کار را کردند گفتند، مردم افتادند پشت سر این عده و ما پیاده راه از حدود بازار تا بیمارستان را در حدود شاید مثلاً سه ربع تا حالا یک ساعت راه بود این راه را پیاده طى کردیم و هر چه مىرفتیم جمعیت بیشتر با ما مىآمد و هیچ تظاهر و یعنى شعار و کارهاى هیجانانگیز هم نبود، فقط همین حرکت مىکردیم به طرف یک مقصدى، تا اینکه رسیدیم نزدیک بیمارستان.
🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db
مصاحبه آیتالله العظمی خامنهای با شبکه دوم تلویزیون درباره خاطرات دوران مبارزات انقلاب اسلامی-سال1363
صفحه سوم
🔹خبرنگار: دومین سؤالى که مىخواستم خدمتتان بگویم اینکه روز ۲۲ بهمن یوماللَّه، شما کجا تشریف داشتید؟ و یک خاطره ویژه از آن روز الطفات بفرمایید تعریف کنید.
🔸خیلى رابطهاش ضعیف است با آن بحثى که قبلاً مىکردم اینى که شما سؤال مىکنید، یعنى کم رابطه است. اگر بخواهید یک خرده رابطهاش بیشتر بشود بد نیست که برگردیم به بعد از چند سال به مسجد کرامت باز، این خوب است. مسجد کرامت بعد از گذشت چند سال در سال ۵۷ مجدداً شد مرکز تلاش و فعالیت و آن هنگامى بود که من از تبعید برگشته بودم از #جیرفت، و ماه آبان بود گمانم یا اواخر مهر بود یا توى آبان بود که برگشتم، وقتى بود که تظاهرات مشهد و جاهاى دیگر آغاز شده بود.... و شروع شده بود و یواش یواش اوج هم گرفته بود. ما آمدیم یک ستادى تشکیل شد در مسجد کرامت براى هدایت کارهاى مشهد و مبارزات در آن مرحوم #شهید_هاشمىنژاد و برادرمان جناب آقاى #طبسى و من و یک مشت از برادران طلبه جوانى که همیشه با ما همراه بودند که دو نفرشان از آنها هم الان شهید شدند یکى #شهید_موسوى_قوچانى یکى هم #شهید_کامیاب، این دو نفر هم جزو آن طلبههایى بودند که دائماً در کارهاى ما با ما همراه بودند.
🔹در آنجا جمع مىشدیم و مردم هم در رفت و آمد دائمى بودند و آنجا شد ستاد کارهاى مشهد و عجیب این است که نظامیها و پلیس از چهارراه نادرى که مسجد هم سر چهارراه بود جرأت نمىکردند این طرفتر بیایند از هیجان مردم، لذا ما توى این مسجد روز را با امنیت مىگذراندیم و هیچ واهمهاى که بریزند این مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند نداشتیم، ولیکن شب که مىشد آهسته از تاریکى شب استفاده مىکردیم و مىآمدیم بیرون و در یک منزلى غیر از منازل خودمان مىرفتیم شب را هر چند نفرى مىماندیم و خیلى شب و روزهاى پرهیجان و پرشورى بود تا اینکه مسائل آذر ماه مشهد پیش آمد که مسائل بسیار سختى بود، یعنى اولش حمله به بیمارستان بود که ما رفتیم در بیمارستان متحصن شدیم، در روزى که حمله شد در همان روز ما حرکت کردیم که ماجراى این رفتن به بیمارستان هم خیلى ماجراى جالبى است، اینها چیزهایى هم هستش که هیچ کس هم متعرضش نشده یعنى چون کسى نمىدانسته، در همه شهرها یعنى جریانات پرهیجان و تعیینکنندهاى وجود داشته از جمله در مشهد؛ و کسى اینها را به زبان نیاورده متأسفانه که اینها تکه تکه سازنده #تاریخ_روزهاى_انقلاب است.
🔸وقتى که ما خبر به ما رسید ما در مجلس روضه بودیم و من را پاى تلفن خواستند، من رفتم تلفن را جواب دادم و من دیدم از بیمارستان است و چند نفر از دوست و آشنا و غیر آشنا از آن طرف خط دارند با کمال دستپاچگى و سراسیمگى مىگویند حمله کردند، زدند، کشتند و به داد برسید ... بچههاى شیرخوار را زده بودند بله درست است، من آمدم آقاى طبسى را صدا زدم آمدیم این اطاق، عدهاى از علما در آن اطاق جمع بودند، یک چند نفر از معاریف مشهد هم بودند و روضه هم در منزل یکى از معاریف علماى مشهد بود.
🔹من رو کردم به این آقایان گفتم که وضع در بیمارستان اینجورى است و رفتن ما به این صحنه احتمال زیاد دارد که مانع از ادامه تهاجم و حمله به بیماران و اطباء و پرستارها و اینها بشود و من قطعاً خواهم رفت و آقاى طبسى هم قطعاً خواهند آمد ما با ایشان قرار هم نگذاشته بودیم اما خب مىدانستم که آقاى طبسى پهلوى هم نشسته بودیم، گفتم ما قطعاً خواهیم رفت اگر آقایان هم بیایید خیلى بهتر خواهد شد و اگر هم نیایید ما بههرحال مىرویم. لحن توأم با عزم و تصمیمى که ما داشتیم موجب شد که چند نفر از علماى معروف و محترم مشهد گفتند که ما هم مىآییم از جمله آقاى حاج #میرزاجواد_آقاى_تهرانى و آقاى #مروارید و بعضى دیگر، ما گفتیم پس حرکت کنیم. حرکت کردیم و راه افتادیم به طرف بیمارستان و گفتیم هم پیاده مىرویم. وقتى که ما از آن منزل آمدیم بیرون و جمعیت زیادى هم در کوچه و خیابان و بازار و اینها جمع بودند دیدند که ما داریم مىرویم گفتیم به افراد که به مردم اطلاع بدهند ما مىرویم بیمارستان و همین کار را کردند گفتند، مردم افتادند پشت سر این عده و ما پیاده راه از حدود بازار تا بیمارستان را در حدود شاید مثلاً سه ربع تا حالا یک ساعت راه بود این راه را پیاده طى کردیم و هر چه مىرفتیم جمعیت بیشتر با ما مىآمد و هیچ تظاهر و یعنى شعار و کارهاى هیجانانگیز هم نبود، فقط همین حرکت مىکردیم به طرف یک مقصدى، تا اینکه رسیدیم نزدیک بیمارستان.
#دهه_فجر
🔊به رسانه رسمی بنیاد تاریخپژوهی و دانشنامه انقلاب اسلامی بپیوندید:👇
https://eitaa.com/joinchat/861732881Cb60e54e1db