هدایت شده از گاهی وقتها
﷽🔸🔹
این چه رابطهای بود میان این دو که به همدل میدادند و از هم دل میربودند؟
این چه رابطهای بود میان این دو که با نگاه، جان هم را به آتش میکشیدند و با نگاه بر جان هم مرهم مینهادند؟
نمیدانم! شاید هم قصه همان بود که حسین گفته بود. شاید هم حسین به واقع دست از او شسته بود.
من آنجا ایستاده بودم. پدر به علی اکبر گفت: «پیش رویم، مقابل چشمانم راه برو!»
و او راه رفت. چه میگویم؟
راه نرفت.
ماه را دیدهای که در آسمان چگونه راه میرود؟ چطور بگویم؟ طاووس خیلی کم دارد. اصلاً گمان کن که سرو ،پای راه رفتن داشته باشد!
نه، پای راه رفتن نه، قصد خرامیدن داشته باشد. ...
و حسین سر به آسمان بلند کرد وگفت:
«شاهد باشد خدای من! جوانی را به میدان میفرستم که شبیهترین خلق به پیامبر توست در صورت، در سیرت، در کردار، در گفتار و حتی در گامهای رفتار.»
📚 #پدر_عشق_و_پسر
✍ #سیدمهدی_شجاعی
#گزیده_کتاب
#محرم
#عزاداری
قلم شجاعی را میتوان وصف کرد؟
لطافتش را؟
ظرافتش را؟
سوزش را؟
عرفان مستتر در کلماتش را؟
پدر، عشق و پسر را همین محرم تهیه کنید. دست بگیرید و برای خود روضه بخوانید.
#التماس_دعا
✍ #مترصّد
🔗 #منگنهچی
http://eitaa.com/joinchat/1637810190C4e7588d495