eitaa logo
کتاب طلائیه
496 دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
117 ویدیو
4 فایل
📚 کتاب و بازی فکری | انتخاب‌های خاص 📫نشانی: اراک، ابتدای خیابان محسنی، سمت راست، جنب پل خیبر 📞09189637930_08632228593 اینستاگرام📱 instagram.com/booktalaeieh خرید🛍️ @Vahidjalaeie بخش انتشارات (چاپ و نشر)📙 @Khademshohadiran
مشاهده در ایتا
دانلود
قیمت:۱۴۰هزار تومان قسمت هایی از کتاب شما که غریبه نیستید (لذت متن) تابستان عمو اسدالله که نظامی بود، دست زنش را گرفت و از کرمان آمد پیش ما. عروسی شان را ندیده بودیم. عروس هم ما را ندیده بود. عروس چهارده، پانزده ساله بود و خود عمو هم بیست و دو، سه ساله. خدا می داند چه قدر خوشحال شدیم. ننه بابا از یک ماه قبلش هی تدارک دیده بود که جلوی عروس سرفراز باشد. وقتی آمدند برای من هم پیراهن زرد با گل های صورتی آوردند و بلبلی که تویش آب می ریختم. توی بلبل آب می ریزم، لب هایم را می چسبانم به دم بلبل. دم بلبل سوراخ است. فوت می کنم. نفسم از سوراخ دم می رود و می خورد به آبی که شکمش را پر کرده. به جای قل قل، چهچه می زند. نمی دانم که جنس بلبل از چیست، خوب نگاهش می کنم. از شیشه نیست. قرمز است و وقتی توش فوت می کنم، آب را می بینم که از هوای نفسم می جوشد. ❣❣ 🔻به ما بپیوندید🔻 @booktalaeieh