#یا_امام_حسن_عسکری
آماده شده کاسـہ ے خالےِ گدایـے؛
همنام حســـ♡ــن بی برو برگرد کریم است
#پنجشنبه_های_سامرایی
✲🕊✲🕊✲🕊✲🕊✲
•| شاید آن روز که سهراب نوشت:
تا شقایق هست زندگی باید کرد.
خبری از دل پر درد گل یاس نداشت.
•| باید این طور نوشت:
چه شقایق باشد، چه گل پیچک و یاس، جای یک گل خالیست،
تا نیاید مهدی، زندگی دشوار است...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌻(داستان 634) قسمت 3
🌺 *عطر حضور*🌺
🍃 ... آه سردی از عمق جانم بلند شد. با تمام سوز گفتم: «خدایا! این همه راه آمدم که یک نماز جماعتی برگزار کنم امّا خودت میبینی که چه شد، خدایا! حداقل یک نفر را بفرست تا یک نماز جماعت دو نفری باهم بخوانیم.»
وسط حیاط مسجد ایستادم، دست هایم را به طرف آسمان بلند کرده و همین طور دعا میکردم، با دلی شکسته و سینه ای پر از آه و سوز. میخواستم به سمت شبستان مسجد بروم که صدای پای عابری که روی شنهای کنار مسجد راه میرفت توجّه مرا به خود جلب کرد.
به سمت در مسجد نگاه کردم، آقایی وارد شد، به محض ورود گفت:
- «سلامٌ علیک»
- «سلامٌ علیکم و رحمة اللَّه»
و بدون توقف، به داخل شبستان رفت.
خوشحال شدم پشت سرشان داخل شبستان مسجد شدم، طبق معمول که من امام جماعت بودم، رفتم که نماز را شروع کنم تا ایشان هم به من اقتدا کنند و نماز جماعتی خوانده باشیم؛ امّا ناخودآگاه، پشت سر آن آقا ایستادم و آن آقا، در محراب ایستادند.
شروع کردند به گفتن اذان و اقامه، اللَّه اکبر از این صوت دلنشین! از خود بی خود شده بودم، باید میگفتم آقا امام جماعت مسجد منم چرا شما جلو ایستاده اید، امّا همه چیز از هوشم رفته بود.
تکبیر نماز را گفتند: اللَّه اکبر.
اقتدا کردم و با شنیدن بسم اللَّه الرحمن الرحیم، بی اختیار اشک از چشمانم جاری شد. خدایا این چه نمازی است، چه صوتی، چه حضوری! به رکوع خم شدیم، تمام در و دیوار مسجد هم به رکوع آمده بودند و در سجده که دیگر نمی توان گفت چه گذشت، فقط ای کاش میتوانستم و اجازه داشتم که صدای گریهام را بلند کنم. احساس میکردم دیگر نمی توانم به این خوبی نماز بخوانم، از دنیا و مافیها، غافل شده بودم، در حال دیدن جلوه ای از ذات خدا بودم.
ای خدا! اگر این نماز مورد پسند توست، پس نمازهای مرا چه کسی میپسندد؟! نه حضوری، نه حالی، نه اشکی، خدایا! همین یک نماز برای عرضه به حضورت مرا کافیست.
نماز به پایان رسید: «السلام علیکم و رحمة اللَّه و برکاته. » ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: فریاد رس - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان پنجم: عطر حضور - صفحه ۵۷ و ۵۸.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#عطر_حضور
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
✴️ *سـربـازان خورشـیـد* ✴️
♦️ قسمت 35
✳️ *استکبارستیزی* ✳️
✳️ *بخش اول: پیوندهای دفاع مقدس و فرهنگ مهدوی*✳️
*️⃣ *فصل اول: انسجام بخشی و سازمان دهی نیروها**️⃣
⏪ *۱. پیروی از نایب امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف*
...⏪ *۲. پیروی از فرماندهان*
...➖ یکی از هم رزمان «شهید مصطفی کلهری» میگوید:
🕊️ « شب سوم عملیات بدر، به منظور انهدام نیروهای دشمن آماده شدیم که شهید مصطفی کلهری، فرماندهی بچهها را به عهده گرفت. آتش دشمن به حدی بود که واقعاً تصمیم گیری بسیار مشکل بود. همه فرماندهان لشکر علی بن ابی طالب علیه السلام روی خاکریز آماده بودند تا ببینند چه باید کرد. یادم میآید شهید کلهری بی سیم را از دست شهید دل آذر و شهید عابدی گرفت و خطاب به فرمانده لشکر گفت: «آماده فرمان شما هستیم. چه دستوری دارید؟ اگر بفرمایید برویم، جلو میرویم؛ اگر بگویید، به عقب برگردیم.»[۱]❗
🕊️ «شهید ردانی پور» کاری کرده بود که بسیاری از روحانیون به منطقه جنگی اعزام شوند؛ برای هر گردان دست کم یک روحانی قرار داد. بدین ترتیب، برنامه نماز جماعت در همه واحدهای تیپ راه اندازی شد. به دوستان روحانی میگفت: «شما باید در همه مراحل، همراه گردان باشید؛ حتی زمانی که به قلب دشمن حمله میکنید! شما با همان عمامه که بر سر دارید، باید پیشاپیش بقیه نیروها باشید؛ کاری کنید که همه از شما روحیه بگیرند.» یک بار ایستاده بود کنار خاکریز و با دوربین مواضع دشمن را نگاه میکرد. طلبه جوانی جلو آمد و سلام کرد. بعد ادامه داد: آقای ردانی! بچهها میگن تو اگه با عمامه بیایی عملیات، دشمن متوجه حرکت گردان ما میشه و استتار به هم میخوره. مصطفی نگاهی به اطراف کرد و یک تکه گونی برداشت و به او داد. بعد گفت: «این گونی را بکش روی عمامه، اما وقتی عملیات شروع شد و زدید به قلب دشمن، آن را بردار و برو جلو! »[۲]❗
*️⃣ *فصل دوم: ایجاد علقههای معنوی**️⃣
◀️ *نقش علقههای معنوی در پیروزیها*
(ادامه دارد) ...
〰️➖〰️➖〰️➖〰️➖〰️
📚 سربازان خورشید - صفحه ۵۳ الی ۵۵.
مؤلف: امید درویشی
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجلاللهتعالیفرجهالشریف
📚[۱]: سید محمد رضا مصطفوی، امیر خط شکن، ص۱۲۲.
📚[۲]: گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی، مصطفی، ص۷۴.
گروه🌷🌤️بـوی ظـهـور🌤️🌷
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
@resane_zohoor
#سربازان_خورشید
#امید_درویشی
#سربازان_امام_عصر_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#فرهنگ
#فرهنگ_دفاع_مقدس
#فرهنگ_مهدویت
#تشیع
#استکبارستیزی
#پیوندهای_دفاع_مقدس_و_فرهنگ_مهدوی
#انسجامبخشی_و_سازماندهی_نیروها
#پیروی_از_نایب_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#پیروی_از_فرماندهان
#ایجاد_علقههای_معنوی
#نقش_علقههای_معنوی_در_پیروزیها