eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
159 دنبال‌کننده
27هزار عکس
1.5هزار ویدیو
96 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما https://harfeto.timefriend.net/16895204024549 داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی_آنلاین_مکاشفه_آقا_نجفی_قوچانی_در_کربلا_استاد_رفیعی.mp3
965.9K
♨️ مکاشفه آقا نجفی قوچانی در کربلا 👌 بسیار شنیدنی 🎙حجت الاسلام ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
❣ در نفس تنگی این شهر پر از دلتنگی دل بی‌تاب به یک کربـلا محتاج است... 🔸 شاعر: حسن کردی ✲🕊✲🕊✲🕊✲🕊✲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ کارگر کم داری آقا جان، سخنران بیشمار ... قیل و قال از غربتت کردیم اما کار نه ... ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 648) قسمت ۱۱ 🌼 فریادرس 🌼 🌿 ... به قم و جمکران می‌رسی. زائران عاشقی را می‌بینی که با سوز و گداز خاصی با خدا و اهل بیت علیهم السلام راز و نیاز می‌کنند. اشک‌های آشتی بر پهنه صورت آن‌ها می‌دود و به آستان مقدّسش می‌ریزد. این اشک‌ها با نفس‌های گرم عرفانی و الهی بندگان خوب خدا مخلوط می‌شود و آهنگ زیبای ترنم باران را در پهنای دشت دل و جان تداعی می‌کند. به داخل مسجد رفته و بعد از خواندن نماز تحیت و نماز امام زمان علیه السلام دستانت را برکنده زانو قلاب می‌کنی و به حال خوش نمازگزاران که هر کدام از جایی آمده اند غبطه می‌خوری. هر کسی مشکلی دارد، یکی مشکلش دوری از آقاست، یکی مریضی روحی دارد و یکی مریضی جسم. یکی را می‌بینی که نه می‌تواند راه برود و نه این که حرف بزند و با صندلی چرخدار جا به جا می‌شود. یکی هم آن قدر رنگش زرد و زار است که به زور نفس می‌کشد و پوست صورت و تنش به استخوان چسبیده و معلوم است که به مریضی لاعلاجی مبتلا شده است. گویا فقط امید به طبیب واقعی دارند، حق هم دارند. هر بار که به زیارت می‌روی حال و هوای دیگری پیدا می‌کنی. وقتی هم که به مشهد بر می‌گردی چیز گران بهایی را در مسجد مقدّس جمکران جا مانده می‌بینی. گویا تمام وجود تو در جمکران جا می‌ماند. موقع جدا شدن از مسجد مقدّس جمکران توان راه رفتن نداری. روح و جان تو در آن مکان می‌ماند و سیر می‌کند. کالبد بی روحت به خانه برمی گردد. جسمی که بی روح باشد جز برای پوسیدن و مردار شدن حاصل دیگری ندارد! هفته‌ها پشت سر هم می‌آیند و ماه‌ها سپری می‌شوند. هر چه که به چهلمین هفته نزدیک تر می‌شوی انتظار و هیجان تو بیشتر می‌شود و مدام آرزوی رسیدن آخرین چهارشنبه موعود را داری. الآن سی و هشتمین هفته است که راهی جمکران شده ای. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان اول - فریادرس - صفحه ۱۶ الی ۱۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄ ✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند: در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨ 📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹. قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج) دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷 ┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄
✴️ سـربـازان خورشـیـد ✴️ ♦️ قسمت 214 ✳️ استکبارستیزی ✳️ ✳️ بخش سوم: الگوهای برتر ✳️ *️⃣ فصل اول: وظایف منتظران ❇️ به یاد امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بودن❇️ ...➖ یاد کردن از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف مصادیق مختلفی دارد، که در این جا به سه مورد اشاره می‌شود: ⬅️ ج) خواندن نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ...🔹 یکی از هم رزمان «شهید محمد بروجردی» نقل می‌کند: 💫« ... رفتم سراغ برادر بروجردی که گوشه ای نشسته بود و رفته بود توی فکر. چهره اش خسته نشان می‌داد. کار سنگین این یکی دو روز و کم خوابی‌های این مدت خسته اش کرده بود. با این که چشم هایش از بی خوابی قرمز شده بودند، ولی انگار می‌درخشیدند و شادمانی می‌کردند. پهلوی او نشستم. دلم می‌خواست هرچه زودتر بفهمم جریان از چه قرار است. گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی؟ الآن چند روز است که هرچه جلسه می‌گذاریم و بحث می‌کنیم، به جایی نمی رسیم.❗ - در حالی که لبخند می‌زد، گفت: «راستش، پیدا کردن محل این پایگاه، کار من نبود. » بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می‌نگریست، ادامه داد: «شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف و گفتم: ما دیگر کاری از دستمان برنمی آید و فکرمان به جایی قد نمی دهد؛ خودت کمکمان کن! بعد پلک هایم سنگین شد و با خودم نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه آن، نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوانم. بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه به خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی آورم، ولی انگار مدت‌ها بود که او را می‌شناختم؛ انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم. آمد و گفت: «این جا را پایگاه بزنید؛ این جا محل خوبی است»، و با دست روی نقشه را نشان داد. به نقشه نگاه کردم و محلی را که آن آقا نشان می‌داد، به خاطر سپردم. از خواب پریدم، دیدم هیچ کس آن جا نیست. بلند شدم و آمدم نقشه را نگاه کردم. تعجب کردم. اصلاً به فکرم نرسیده بود که در این ارتفاع پایگاه بزنیم.»[۱]❗ ❇️ وفای به عهد ❇️ (ادامه دارد) ... 〰️➖〰️➖〰️➖〰️➖〰️ 📚 سربازان خورشید - صفحه ۲۵۹ الی ۲۶۱. مؤلف: امید درویشی ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف 📚[۱]: میر مهر، ص۳۳۲. گروه🌷🌤️بـوی ظـهـور🌤️🌷 https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor @resane_zohoor