eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
آه، یاران روزگارم شام شد نوبت شرح ورود شام شد شام شهر محنت و رنج و بلا شام، یعنی سخت تر از کربلا شام یعنی مرکز آزارها آل عصمت را سر بازارها شام یعنی از جهنم شوم تر اهل بیت از کربلا مظلوم تر شام یعنی ظلم و جور بی حساب اهل بیت عصمت و بزم شراب در ورود شام، از شمر لعین کرد خواهش ام کلثوم حزین کای ستمگر بر تو دارم حاجتی حاجتی بر کافر دون همتی ما اسیران، عترت پیغمبریم پرده پوشان حریم داوریم خواهی ار ما را بری در شهر شام از مسیری بر که نبود ازدحام بلکه کمتر گِرد عترت صف زنند خنده و زخم زبان و کف زنند آن جنایت پیشه آن خصم رسول بر خلاف گفتۀ دخت بتول داد خبث طینت خود را نشان برد از دروازۀ ساعاتشان پشت آن دروازه خلقی بی شمار رخت نو پوشیده، دست و پا نگار بهر استقبال، با ساز و دهل سنگشان در دست، جای دسته گل ریختند از هر طرف زن های شام آتش و خاکستر از بالای بام زینب مظلومه بود و گرد وی هیجده خورشید، بر بالای نی هیجده آئینۀ حق الیقین هیجده صورت زصورت آفرین هیجده ماه به خون آراسته با سر ببریده بر پا خواسته رأس ثارالله زخون بسته نقاب سایبان زینب اندر آفتاب آن سوی محمل سر عباس بود روبرو با رأس خیرالناس بود یک طرف نی سر طفل رباب بر سر نی داشت ذکر آب آب ماه لیلا جلوه گر بر نوک نی گه به عمّه گه به خواهر چشم وی بس که بر آل علی بیداد رفت داستان کربلا از یاد رفت خصم بد آئین به جای احترام کرد اعلان بر یهودی های شام کاین اسیران عترت پیغمبرند وین زنان از خاندان حیدرند این سر فرزند پاک حیدر است روز، روز انتقام خیبر است طبق فرمان امیر شهر شام جمله آزادید بهر انتقام این سخن تا بر یهود اعلام شد شام ویران شام تر از شام شد آن قدر آل پیمبر را زدند دختران ناز پرور را زدند خنده های فتح بر لب می زدند زخم ها بر قلب زینب می زدند آن یکی بر نیزه دار انعام داد این به زین العابدین دشنام داد پیر زالی دید در شام خراب بر فراز نیزه قرص آفتاب آفتابی نه سری در ابر خون لب کبود اما رخ او لاله گون بر لبش ذکر خدا جاری مدام سنگ ها از بام گویندش سلام از یکی پرسید این سر زآن کیست گفت این رأس حسین بن علیست این بود مهر سپهر عالمین نجل احمد یوسف زهرا حسین وای من ای وای من ای وای من کاش می مردم نمی گفتم سخن آن جنایت پیشه با خشم تمام زد بر آن سر سنگی از بالای بام آن سر آن آئینۀ حق الیقین اوفتاد از نیزه بر روی زمین ریخت زین غم بر سر خورشید خاک گشت قلب آسمان ها چاک چاک ✍استاد حاج غلامرضا سازگار ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_دو_آیه_برای_حفظ_از_دشمن_استاد_رفیعی.mp3
زمان: حجم: 979.2K
♨️ دو سوره ای که پیامبر (ص) برای حفظ امام حسن و امام حسین علیهما السلام از دشمنان میخواند... 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
تـمـام شهـــــر برای نظاره جمع شدند عذاب حضرت زینب (سلام‌الله‌علیها) نگاه عام شده 😭💔 ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دروازه ورودی شهر است و ازدحام بر پا شده دوباره هیاهوی انتقام این ازدحام و هلهله ها بی دلیل نیست یک کاروان سپیده رسیده به شهر شام ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جانم فدای نام شما يا صاحب‌الزمان قربان آن مقام شما يا صاحب‌ الزمان جان ميدهم‌بخاطر يک لحظه ديدنت دل عاشقِ سلامِ شما ياصاحب‌الزمان فرج مولا ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
✋ گفتم ڪه از فراغٺ عمریسٺ بے قرارم گفت از فـــراق یاران من نیز بے قرارم گفتم بہ جز شما من فریاد رس ندارم گفتا بہ غیر شیعہ من نیز ڪس ندارم ‌‌‌‌‌❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
⇦عبدالله بن یقطر حمیرى عبدالله بن بَقطر (یقطر) از شهدای نهضت امام حسین (علیه‌السلام) در کوفه است. وی صحابی پیامبر و برادر رضاعی امام حسین (علیه‌السلام) بود. سه روز قبل از امام حسین (علیه‌السلام) به دنیا آمد. پدرش بقطر (یقطر) خادم پیامبر بود و همسرش میمونه در خانه امام علی (علیه‌السلام) بود و میمونه هر دو را شیر می‌داد. او از صحابیان شهید و ... ● الحسین فی طریقه الی الشهادة، ص ۴۸«پاورقی» ○ انصارالحسین، ص ۱۰۶. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 652) قسمت ۶ 💐 ظهور نزدیک است💐 ☘ ... کم کم احساس سبکی می‌کنی. گویا روح تو را در مایعی لطیف شست و شو داده اند. جنس تو عوض شده است و حیاتی دوباره می‌یابی. وجود تو هم نورانی شده و زلال و شفاف می‌شود. ظرفیت و گنجایش تو گسترش پیدا می‌کند. ناغافل حسّ مبهمی از ژرفای وجود تو بر دلت سایه می‌افکند. حال خوشی به تو دست می‌دهد. میان خواب و بیداری کسی تو را فرا می‌خواند. سخت دلت مشغول آن می‌شود. یک دفعه پرده از برابر دیدگانِ تو فرو می‌افتد. گوش و دل و عقل تو حیاتی دیگر می‌یابند. نور عجیبی در مسجد شروع به تابیدن می‌کند. بوی خوشی هم می‌شنوی که تا به حال این گونه به مشامت نرسیده است. جسم و جانت به طرف نور کشیده می‌شود. خوب که دقت می‌کنی چهار بزرگوار را می‌بینی که وارد مسجد شده اند: - امیرالمؤمنین، امام حسین، قمر بنی هاشم و امام زمان علیهم السلام. با دیدن آن‌ها دلشوره ای بسیار بزرگ، تو را به تلاطم درمی آورد. بیم و امید تو را فرا می‌گیرد. هم یقین داری و هم تردید. آمیزه ای از تلخ و شیرین تمام وجودت را فرا گرفته است. کام معنوی تو شیرین شده از دیدن این بزرگواران، و تلخ است از این که مبادا به تو عنایت و توجّه نکنند. دست و پایت را گم می‌کنی و نمی دانی که چه باید کرد.... ناگاه یکی از انوار پرتلألؤ و درخشان به سوی تو نظر می‌کند و لطف ایشان شامل حال تو می‌شود و به تو زندگانی دوباره می‌دهد. قلب تو دوباره شروع به تپیدن می‌کند، آن قدر زیبا و پرهیجان می‌زند که گویا مضراب خاصی برای خودش پیدا کرده است. صدایی زیبا تو را فرا می‌خواند. به طرف صاحب آن صدا رو می‌کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: آخرین پناه - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان پنجم - ظهور نزدیک است - صفحه ۷۸ و ۷۹. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor