@Maddahionlinمداحی_آنلاین_حل_مشکلات_با_هدیه_هزار.mp3
زمان:
حجم:
2.5M
♨️ حل مشکلات با هدیه هزار صلوات به مادر امام زمان (عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
👌 #سخنرانی بسیار شنیدنی
🎤 #آیت_الله_مجتهدی_تهرانی
📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید.
●➼┅═❧═┅┅───┄
#سلام_امام_زمانم 💚
روز و شب فکر و خیالم شده آن یار کجاست
آن ذخیره، گوهر عالم اسرار کجاست
آن سفر کرده چرا از سفرش باز نگشت
و آن که ما را به غمش کرده گرفتار کجاست
#جمکرانم_آرزوست ...
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
#سلام_امام_زمانم
مـا همـانیـم ڪہ از
#عشـق تـو غفلـت ڪردیـم
بـا همہ آدمیـان غیـر
#تـو خلـوت ڪردیـم
سـال هـا مے گـذرد،
#منتظـرے بـرگـردیـم
و مشخـص شـده مـاییـم ڪہ
#غیبـت ڪردیـم
#سه_شنبه_های_مهدوی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘️(داستان 635) قسمت 3
🌸 *سفر نجات بخش* 🌸
🌾 ... توران خانم در حال بیرون آمدن از آشپزخانه گفت:
«این نوار را داداش قاسم آورده، میگفت: جدید هست و هنوز در بازار پخش نشده. »
اصغر آقا که از نیامدن کاظم خیلی دلگیر شده بود بدون این که حرفی بزند به سمت ضبط رفت و نوار را برداشت.
«این سفر را باید تنهایی بروم، کاظم خبر مرگش نمی آید، میخواهد برود عروسی، حداقل داخل ماشین، با این نوار سرگرم میشوم. »
توران خانم، فلاسک چای را به اصغر آقا سپرد.
اصغر آقا یک دستی روی موهای فری اش کشید و با یک یا علی بلند شد و پس از خداحافظی، فلاسک را برداشت و رفت.
وقتی رسید کنار ماشین، کاظم کارهای ماشین را تمام کرده و روی جدول کنار خیابان نشسته بود، تا اصغر آقا را دید بلند شد چند قدمی به استقبالش رفت و مؤدّبانه سلام کرد، ولی اصغر آقا بدون هیچ توجّهی، سوار ماشین شد و راه افتاد. کاظم هم دستانش را در جیبش کرد و بی حوصله به سمت خانه راهی شد، کلاهی که بر سرش گذاشته بود تقریباً نیمی از صورتش را میپوشاند و اگر کسی او را میدید شاید نمی شناخت. سوز سرما شروع شده بود. باد، درختان بی برگ را تکان میداد و کاظم در اندیشه خرج عروسی، به دنبال دوستی میگشت که از او پول قرض کند.
تا چشم کار میکرد جاده بود، اصغر آقا بخاری ماشین را روشن کرده بود ولی هوا بیش از آن سرد بود که با بخاری بشود آن را علاج کرد. از تنهایی حوصله اش سررفته بود، وقتی کاظم شاگردش همراه او بود، یک کمی سر به سرش میگذاشت و با شوخی و صحبت، مشغول میشد. دستش را سمت ضبط برد و نوار جدید را داخل ضبط گذاشت تا خودش را سرگرم کند.
به یک پارکینگ رسید، کنار زد تا لاستیکهای ماشین را، وارسی کند، سوز سرما بیشتر شده بود، یک کامیون دیگر هم، کمی جلوتر پارک کرده بود، رفت تا با یک بهانه ای با او حرف بزند، شاگردش را دید، یاد کاظم افتاد، در دلش باز به او بد و بیراه گفت. از شاگرد راننده پرسید: «شوفر کجاست؟ » ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: فریاد رس - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سفر نجات بخش - صفحه ۶۳ و ۶۴.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#فریاد_رس
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سفر_نجات_بخش
#سفر_نجاتبخش
┄═❁✨❈[﷽]❈✨❁═┄
#ختم_روزانه
✨پیامبر اسلام (ص) فرمودند:
در قیامت نزدیک ترین مردم به من کسی است که بیشتر بر من صلوات بفرستد.✨
📚 کنز العمال، ج ۱، ص ۴۸۹.
قرار ما هر روز نفری حداقل ۱۴ صلوات، به نیت تعجیل در ظهور و سلامتی امام عصر (عج)
دوستان لطفا مشارکت کنید که با هم، هر روز ختم چند هزار صلواتی هدیه به ساحت مقدس امام عصر (عج) داشته باشیم.🙏🌷
#التماس_دعا_برای_ظهور
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
┄═❁🍃❈🌼🍃🌼❈🍃❁═┄