eitaa logo
بوی ظهور، رسانه ظهور
165 دنبال‌کننده
29.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
112 فایل
اللهم عجل لولیک الفرج ارسال نظرات شما @sh_gerami داستانهای مهدوی @booye_zohooremahdi گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 سن تکلیف و بیداری اسلامی (احکام) @senne_taklif_va_bidari_islami
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
AUD-20220621-WA0018.mp3
زمان: حجم: 2.88M
حزب چهلم (۶۰ الی ۹۲ توبه) 👤 با صدای استاد پرهیزگار ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
چهلم پیامهای آیه فوق ⇧⇩: 1- مخالفت با رهبر حق، مخالفت با خداست. 2- حفظ آبرو از طريق سوگند دروغ، نمونه‌ى دشمنى و سرسختى با خداست. 3- ثمره‌ى سرسختى افراد آگاه در برابر دين خدا، دوزخ ابدى است. 4- ياد دوزخ مى‌تواند مانع سرسختى و لجاجت باشد. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@Maddahionlinمداحی_آنلاین_طلبکار_خدا_نباش_حجت.mp3
زمان: حجم: 2.24M
♨️ طلبکار خدا نباش 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام 📡حداقل برای☝️نفر ارسال کنید. ●➼‌┅═❧═┅┅───┄
👋 سلام من به تو آقای بی نظیر خودم سلام و عرض ادب ایهاالامیر خودم ✋❤️ 〰❁🍃❁🌺❁🍃❁〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💚 لذت شعر به آن است که والا باشد هدف شعر ظهور گل زهرا باشد جان ناقابل ما نذر شما مهدی جان علت هستی ما حضرت مولا باشد ❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 642) قسمت 6 🌺 سید ابوالحسن اصفهانی 🌺 🌿 ... آهی کشیدم و این شعر را با خود زمزمه کردم. زان یار دلنوازم شکری است با شکایت گر نکته دان عشقی بشنو تو این حکایت بی مزد بود و منّت هر خدمتی که کردم یا رب مباد کس را مخدوم بی عنایت در این شب سیاهم گم کشت راه مقصود از گوشه ای برون آی ای کوکب هدایت شب موعود فرا رسید. بحرالعلوم و پسرش به خانه سید ابوالحسن آمدند. بعد از صرف شام، سید به خادمش گفت: «مشهدی حسین! چراغ را روشن کن می‌خواهیم برویم بیرون» مشهدی حسین که پیرمرد با صفای خانه سید بود و دلباختگی اش به سید در رفتار و کارهایش هویدا بود، سراغ چراغ رفت. سید با اشاره ای به بحرالعلوم و پسرش فرمود: «اگر آماده اید برویم» بحرالعلوم نگاهی به پسرش انداخت و بعد از مکث کوتاهی بلند شد. هر سه به همراه مشهدی حسین راه افتادند. من و پسر سید هم آماده شدیم تا دنبالشان برویم که سید برگشت و فرمود: «هیچکدامتان نیایید» قدم هایمان از حرکت ایستاد. نه می‌توانستیم از این فرصت بزرگ چشم پوشی کنیم و نه ادب اجازه می‌داد که حرف سید را اطاعت نکنیم. آنها رفتند و ما با دلی اندوهناک و چشمی حسرت آلود بر قدم‌های مشهدی حسین نگاه می‌کردیم. [۱] شب از نیمه گذشته، انتظارمان برای آمدن آنها فایده ای نداشت، به پسر سید گفتم: من دیشب دیر خوابیدم با اجازه می‌روم استراحت کنم. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: حسن محمودی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم: سید ابوالحسن اصفهانی - صفحه ۳۲ الی ۳۴. 📚[۱]: سروده نقال تشرف: درد فراق یار را من به بیان و گفت و گو شرح نمی توان دهم نکته به نکته مو به مو جامه صبر بردرم چند به یاد روی شه قطعه به قطعه نخ به نخ تار به تار و پو به پو می طلبم نشانه از هر که رهم نمی دهد گفته بگفته دم به دم دسته به دسته سو به سو اشک به دامن آورم روز و شبان به یاد شه دجله به دجله یم به یم رود به رود و جو به جو گروه  ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor