078.mp3
زمان:
حجم:
3.08M
#انس_با_قرآن_مجید
#ختم_قرآن_مجید
حزب هفتاد و هشتم ( ۱۲ الی ۵۰ قصص)
👤 با صدای استاد پرهیزگار
#التماس_دعا_برای_ظهور
●➼┅═❧═┅┅───┄
#آیات_نور
#حزب هفتاد و هشتم
پیامهای آیه فوق ⇧⇩:
1- اوّلين شرط پذيرش مسئوليّت، بلوغ جسمانى است.
2- بلوغ واقعى، تنها به رشد جسمى و نيروى جنسى نيست، بلكه به كمال فكر و عقل نيز وابسته است.
3- وعدههاى الهى، تخلّفناپذير است.
4- نزول الطاف الهى، شرايط مناسب مىخواهد.
5- حكمت بر علم مقدّم است.
6- لطف به نيكوكاران، سنّت الهى است.
7- پاداش نيكوكاران، منحصر به آخرت نيست.
#استاد_قرائتی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
●➼┅═❧═┅┅───┄
استاد معتز آقائیTahdir joze7.mp3
زمان:
حجم:
4.22M
#هر_روز_با_قرآن
#ختم_قرآن_کریم_در_رمضان
جزء هفتم
👤با صدای استاد معتز آقایی
#التماس_دعا_برای_ظهور
●➼┅═❧═┅┅───┄
#دعای_روزهای_ماه_رمضان
#دعای_روز_هفتم
اللَّهُمَّ أَعِنِّي فِيهِ عَلَى صِيَامِهِ وَ قِيَامِهِ، وَ جَنِّبْنِي فِيهِ مِنْ هَفَوَاتِهِ وَ آثَامِهِ، وَ ارْزُقْنِي فِيهِ ذِكْرَكَ بِدَوَامِهِ، بِتَوْفِيقِكَ يَا هَادِيَ الْمُضِلِّينَ.
#التماس_دعا_برای_ظهور
●➼┅═❧═┅┅───┄
TSG= Tebyab Sound Gallery4_6032590508524571170.mp3
زمان:
حجم:
779K
#دعای_روز_هفتم ماه رمضان ✨🌙✨
🎙 با نوای مرحوم موسوی قهار
🌸✨بسم الله الرّحمن الرّحیم✨🌸
💠اَللّهُمّ اَعِنّی فیهِ على صِیامِهِ و قیامِهِ و جَنّبنی فیهِ من هَفَواتِهِ و آثامِهِ وارْزُقْنی فیهِ ذِکْرَکَ بِدوامِهِ بتوفیقِکَ یا هادیَ المُضِلّین💠
❇️ خدایا یارى کن مرا در این روز بر روزه گرفتن و عبـادت و برکنارم دار در آن از بیهودگى و گناهان و روزیم کن در آن یادت را براى همیشه به توفیق خودت اى راهنماى گمراهان❇️
#التماس_دعای_فرج
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#سلام_امام_زمانم 💖
کندوی باغ هستی بی تو، عسل ندارد
بی تو کتاب عاشق، ضرب المثل ندارد
گفتاکه بین خوبان،مهدیست،یاکه یوسف
گفتم که در دو عالم، مهدی بدل ندارد.
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
❀🍃✿🍃❀ ❀🍃✿🍃❀
هدایت شده از داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 645) قسمت ۴
🌼 سعید چندانی 🌼
🌿 ... این حرف مثل پُتکی بود بر سر مادر سعید، گویا دنیا برای او خیلی کوچک شده بود.
اصلاً نمی توانست این فکر را بکند که یک روزی باید بی سعید زندگی کند.
با غمگینی زیادی، سعید را به خانه یکی از بستگان دورشان که در تهران زندگی میکردند آورد.
موقع خواب خیلی گریه کرد و از خدا خواست که سعیدش را شفا دهد. مادر سعید بعد از خواباندن سعید با چشمانی پر از اشک به خواب رفت. در عالم خواب، صدایی را شنید که میگفت: «سعید را به مسجد جمکران ببرید. »
صبح که از خواب بلند شد با خودش گفت «مسجد جمکران دیگر کجاست؟! »
البته مادر سعید حقّ داشت نداند مسجد جمکران کجاست چون مادر سعید، از اهل سنّت بود و در شهر زاهدان زندگی میکرد و آنجا دور از قم بود و اطلاعاتی دراین باره نداشت. وقتی از بستگانشان درباره مسجد جمکران پرسید آنها با تعجّب پرسیدند «با جمکران چکار داری، ما از تلویزیون گاهی اسمش را شنیده ایم، مسجد شیعه هاست. »
مادر سعید دیگر چیزی نگفت چون از حساسیت فامیلشان نسبت به شیعهها خبر داشت.
مادر سعید بعد از خداحافظی با سعید به مغازه طلافروشی رفتند و بعد از فروختن النگوی طلایش به سمت ترمینال حرکت کردند.
در ترمینال از خانمی پرسید «ببخشید ایستگاه ماشینهای جمکران کجاست؟ »
آن خانم گفت: «شما باید سوار ماشینهای قم شوید و از قم به مسجد جمکران بروید. » ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: امید آخر - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: حسن محمودی
ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران
📝 داستان ششم: سعید چندانی - صفحه ۶۴ و ۶۵.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
#امید_آخر
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#حسن_محمودی
#انتشارات_مسجد_مقدس_جمکران
#سعید_چندانی