eitaa logo
داستانهای مهدوی
161 دنبال‌کننده
735 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 691) قسمت ۱ 💐 درک حضور امام زمان علیه‌السلام و رفع عطش💐 🍀 حاج سید محمّد خلخالی نقل می‌کند که یکی از دوستانم را که سیدی بزرگوار بود، به منزل دعوت کرده و یک شبانه روز، او را نزد خود نگاه داشتم. چون فصل تابستان بود و هوا به شدّت گرم، تشنگی زیاد عارض می‌شد و من با آب و شربت‌های خنک از ایشان پذیرایی می‌کردم. ایشان اظهار تشنگی نمی کرد و هرچه برای ایشان می‌بردیم، از روی تفنّن قدری آشامیده و باقی آن می‌ماند. عرض کردم: چرا در این یک شبانه روز اظهار تشنگی نکردید؟ گفت: من تشنه نشدم. دوازده روز پس از این جریان با ایشان به کوفه رفتیم و یک هفته با هم در یک منزل بودیم. ایشان در این یک هفته نیز هرگز تشنه نشد. روز آخر که تصمیم به بازگشت گرفتیم، به او بسیار اصرار کردم که دلیل عدم تشنگی اش را بفرماید و اگر دارویی برای رفع عطش یافته به ما نیز بدهد تا از آن استفاده کنیم. چون زیاد اصرار کردم، فرمود: با من بیا تا قدری کنار رودخانه قدم بزنیم. کنار رودخانه رفتیم، هنگام قدم زدن فرمود: چهل شب چهارشنبه به نیت درک حضور حضرت مهدی علیه السلام به مسجد سهله رفتم. یک شب هنگام خارج شدن از مسجد تنها و پیاده بودم و آب همراه من نیز تمام شد. تنهایی، کهولت، پیاده روی و ترس از تاریکی و راهزن و نیز تشنگی زیاد، من را از پای درآورد. پس بر جای خود نشستم، متوجه امام زمان علیه السلام شدم و عرض کردم: یا صاحب الزمان علیه السلام ادرکنی! ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان چهاردهم - درک حضور امام زمان علیه‌السلام و رفع عطش - ص ۵۲ و ۵۳. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 691) قسمت ۲ 💐 درک حضور امام زمان علیه‌السلام و رفع عطش💐 🍀 ... تنهایی، کهولت، پیاده روی و ترس از تاریکی و راهزن و نیز تشنگی زیاد، من را از پای درآورد. پس بر جای خود نشستم، متوجه امام زمان علیه السلام شدم و عرض کردم: یا صاحب الزمان علیه السلام ادرکنی! ناگهان دیدم شخصی عرب در برابرم ایستاده، سلام کرد و با لهجه نجفی فرمود: شما از مسجد سهله می‌آیید و قصد تشرّف به کوفه را دارید؟ با نهایت ضعف عرض کردم: بله! ایشان دست مرا گرفت و گفت: برخیز! مرا از جای بلند کرد. عرض کردم: من تشنه‌ام و توان راه رفتن ندارم. ایشان سه خرما به من دادند و فرمود: این خرماها را بگیر. من متعجّب شدم، چرا که خرما باعث شدّت عطش می‌شد و گرمای بدن را افزایش می‌داد. ایشان به اصرار فرمود: بگیر و بخور! از سرپیچی کردن ترسیدم و گفتم: ان شاء اللَّه هرچه می‌رسد، خیر است. پس یکی از خرماها را در دهان گذاردم و چون آن را خوردم، آرامشی عجیب به من دست داد و بلافاصله عطش و التهاب من کم شد. پس دوّمی را خوردم، عطر آن از اوّلی بیشتر بود و چون سوّمی را خوردم، تا به حال تشنه نشده‌ام و عجیب آن که خرماها هسته نداشت. سپس او به راه افتاد و چون چند قدم با وی برداشتم، فرمود: این مسجد است. متوجّه در مسجد شدم، دیدم مسجد کوفه است و چون به کنارم نظر کردم، آن مرد عرب نبود. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان چهاردهم - درک حضور امام زمان علیه‌السلام و رفع عطش - ص ۵۳ و ۵۴. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۱ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 یکی از علمای بزرگوار عراق، از مرحوم اسماعیل خان نوایی نقل می‌کند که مادر من در کمالات و حالات و معنویات از زنان هم دوره خود برتر بود و وقت خود را صرف طاعت و عبادت می‌کرد و میان زنان هم عصر خود بی نظیر بود. مادر بزرگ من نیز در هنگام زندگانی خود فردی مال دار بود و مستطیع هم شده بود و از اموال خود، کودک خود را نیز مستطیع کرده و مادرم را با خود به حجّ تمتّع برده بود. مادرم از آن سالی که حجّ رفته بود چنین نقل می‌کند: آن سال پس از ورود به میقات و احرام عمره تمتّع، زمان برای طواف کوتاه شد و نزدیک بود که وقوف در عرفه از دست برود. به ناچار مردم برای طواف هجوم آورده و سعی می‌کردند سریع تر طواف و سعی خود را انجام بدهند و بدین جهت ازدیاد جمعیت بسیار زیاد شده بود. من و مادرم و دیگر زنان هم سفر نیز راهنمایی برای خود گرفته، با عجله تمام مشغول انجام فرایض بودیم. چون صحنه مسجدالحرام مانند صحرای محشر پرازدحام و پراضطراب بود، مادرم از من غافل شد و من در میان جمعیت گم شدم. هرچه دویدم و فریاد زدم کسی به من توجّه نکرد و ازدحام جمعیت و شباهت مردم در لباس احرام، مانع از یافتن همراهانم می‌شد. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۵ و ۵۶. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۲ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 ... هرچه دویدم و فریاد زدم کسی به من توجّه نکرد و ازدحام جمعیت و شباهت مردم در لباس احرام، مانع از یافتن همراهانم می‌شد. چون از فریاد و گریه ناامید شدم، از محلّ عبور مردم دور شدم تا از صدمه مردم و زیر دست و پا ماندن در امان بمانم. ناامید در گوشه ای نشستم و می‌گفتم: یا صاحب الزمان ادرکنی! به این ذکر مشغول بودم که ناگهان صدایی شنیدم که کسی من را با نام صدا می‌زد. سرم را بالا گرفتم. جوانی نورانی را با لباس احرام در مقابل خود دیدم. فرمود: بیا طواف کن! گفتم: از طرف مادرم آمده ای؟! فرمود: نه! گفتم: چگونه بیایم، در حالی که اعمال طواف را نمی دانم و کسی هم نیست که مرا از ازدحام جمعیت حفظ کند؟! فرمود: هر کجا می‌روم، همراه من بیا و هر عملی که من انجام می‌دهم، انجام ده! نترس و دل قوی دار! پس از مشاهده این حال و شنیدن این سخن، اندوهم برطرف شد و دل و جانم قوّت گرفت، برخاستم و با آن جوان همراه شدم. حال عجیبی از او دیدم، گویا به هر طرف که می‌رفت، مردم از او فاصله می‌گرفتند و به او راه می‌دادند به نحوی که من آسیبی از مزاحمت مردم ندیدم تا آن که وارد مسجدالحرام شدیم. وقتی به مکان طواف رسیدیم به من توجّه نمود و فرمود: نیت طواف نما! سپس به راه افتاد. مردم راه را باز می‌کردند تا این که به حجرالاسود رسیدیم و آن را بوسید و به من اشاره فرمود، بوسیدم. دوباره به راه افتاد و به مقام اوّل رسیدیم، ایستاد و اشاره فرمود تا تجدید نیت نمایم ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۶ و ۵۷. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 692) قسمت ۳ 🌸 دستگیری ناامیدان 🌸 🌻 ... دوباره به راه افتاد و به مقام اوّل رسیدیم، ایستاد و اشاره فرمود تا تجدید نیت نمایم و دوباره حجر الاسود را بوسیدم و اعمال را به همان نحو انجام دادیم تا هفت دور تمام شد و در هر مرتبه حجر را می‌بوسید و به من نیز دستور می‌داد تا ببوسم و این سعادت برای همه بدون مزاحمت جمعیت ممکن نبود. پس برای نماز طواف، به مقام رفت و من همراه او بودم. پس از نماز فرمود، طواف تمام شد. من نیز برای تشکّر چند سکّه طلا که همراه داشتم، بیرون آورده و با معذرت خواهی بسیار به ایشان دادم. ایشان اشاره فرمود که سکّه‌ها را بردار! از کمی آن پوزش طلبیدم. فرمود: این کار را برای دنیا انجام ندادم و به جهتی اشاره نموده و فرمود: مادر و همراهان تو در آن جا هستند، برو و به ایشان ملحق شو! من نیز متوجّه آن سمت شده و چون دوباره به ایشان نگاه کردم، او را ندیدم. به سرعت به طرف همراهانم رفتم. آن‌ها ایستاده و نگران من بودند. چون مادرم مرا دید، خوشحال شد و از حالم پرسید. ماجرا را برای او بیان کردم. ایشان تعجّب کردند، مخصوصاً از اینکه در هر دوره، حجر را می‌بوسیدم و مزاحمتی برایم پیش نمی آمد و آن شخص مرا به نام خوانده بود. همراهانم از راهنمای خود پرسیدند، آیا این شخص را در میان راهنمایان می‌شناسی؟ گفت: این شخص که می‌گوید در میان راهنمایان نیست، بلکه کسی است که پس از ناامیدی، به سمت او، دست خواهش فریاد استغاثه سر داده است. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📚: صفای دل - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: زهرا برقی ناشر: مسجد مقدس جمکران برگرفته از کتاب "عبقری الحسان" اثر علی اکبر نهاوندی 📝 داستان پانزدهم - دستگیری ناامیدان - ص ۵۷ و ۵۸. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖