🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 363) قسمت 1
🌷آتش دیدن شیخ باقر کاظمی در مسجد سهله🌷
🌻 شیخ باقر کاظمی فرمود: در ایام جوانی با داییام شیخ محمّد علی قاری به مسجد سهله رفتیم. در آن زمان مسجد موحش بود و این عمارتهای جدید را نداشت و اصلاً قبل از این که راه آن را اصلاح کنند فاصله بین مسجد سهله و کوفه خیلی زیاد بود. در مسجد نماز تَحیَّت [ در هر مسجدی که انسان وارد میشود برای احترام آن مسجد مستحب است نمازی را - چه واجب، چه مستحب - در آن جا بخواند که به این نماز نماز تحیّت میگویند.] را در مقام حضرت مهدی علیهالسّلام خواندیم و به قصد خارج شدن از آنجا بیرون آمدیم. داییام سبیل [یکی از دخانیات] و کیسهٔ توتون خود را فراموش کرد و لذا وقتی به در مسجد رسیدیم یادش آمد و مرا به آنجا فرستاد تا آنها را بیاورم. شب بود، داخل مقام شدم و کیسه و سبیل را برداشتم اما ناگهان گلوله بزرگی از آتش را دیدم که در وسط مقام مشتعل است. ترسیدم و هراسان بیرون رفتم. داییام وقتی مرا وحشت زده دید پرسید: « چه شده و از چه ترسیدهای؟» جریان گلوله آتش را برایش گفتم. ایشان گفت: « به مسجد کوفه که رسیدیم از عبد صالح حاجی عبدالله واعظ موضوع را میپرسیم چون او زیاد به اینجا رفت و آمد داشته است و نباید از قضیه بیاطلاع باشد.» وقتی به کوفه آمدیم داییام از حاجی عبدالله واقعه را سوال کرد. او فرمود: « خیلی وقتها شده آن تکه آتش را فقط در همان مقام حضرت مهدی علیهالسّلام دیدهام و در سایر مقامات و زاویهها خبری نبوده است.» ...
(ادامه دارد) ...
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
✅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌼(داستان 363) قسمت 2
🌷آتش دیدن شیخ باقر کاظمی در مسجد سهله🌷
🌿 ... او فرمود: « خیلی وقتها شده آن تکه آتش را فقط در همان مقام حضرت مهدی علیهالسّلام دیدهام و در سایر مقامات و زاویهها خبری نبوده است.» ضمناً حاج عبدالله یکی از زهاد و عباد بوده که کراماتی نیز داشته است، از جمله این که شیخ مهدی زریجاوی از سید محمّد هندی نقل میکند: یک وقتی در مسجد کوفه بودم در آنجا عبد صالح حاجی عبدالله را دیدم، ایشان بعد از نصف شب عازم نجف شده بود تا بتواند اول روز به آنجا برسد. من هم به همراه او رفتم، وقتی مقداری از راه را طی کردیم و به چاهی که وسط راه است رسیدیم در آنجا ناگهان دیدیم شیری (یا درنده دیگری) وسط راه نشسته است و غیر از من و او در صحرا هم هیچ کس نیست. من همان جا ایستادم حاج عبدالله گفت: « چرا ایستادهای؟» گفتم: « این شیر را میبینی؟» گفت: « بیا و نترس.» گفتم: « آخر چطور نترسم؟» خیلی اصرار کرد بروم اما من امتناع مینمودم. گفت: « اگر من بروم و مقابل حیوان بایستم و او هم کاری با من نداشته باشد میآیی؟» گفتم: « آری.» حاج عبدالله راه افتاد و به طرف شیر رفت، وقتی نزدیک شیر رسید دست خودش را بر پیشانی حیوان گذاشت.
من وقتی این صحنه را دیدم به سرعت شتافتم و با ترس و وحشت از کنار او و شیر گذشتم. ایشان هم به دنبالم آمد و به من ملحق شد و شیر همچنان در جای خود باقی ماند و تکان نخورد.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در کربلا، ص ۲۵۵، ۲۵۶؛ ج ۲، ص ۱۲۰، س ۳۹ و عبقری الحسان، ج ۱، ص ۴۰۳
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌳(داستان 364)
🌻تشرّف شیخ محمّد تقی آملی در مسجد سهله و کوفه🌻
💎 علامه طباطبایی قدِّس سرُّه درباره ملاقات با حضرت صاحب الزمان علیهالسّلام از قول استاد خویش مرحوم قاضی نقل میکند که: مرحوم قاضی فرمود: بعضی از افراد زمان ما مسلماً محضر مبارک آن حضرت را درک کردهاند و به خدمتش شرفیاب شدهاند. یکی از آنها شیخ محمّد تقی آملی بود که در مسجد سهله در مقام آن حضرت که به «مقام صاحب الزمان» معروف است مشغول دعا و ذکر بود که ناگهان آن حضرت را در میانهٔ نوری بسیار قوی میبیند که به او نزدیک میشدند و چنان ابهت و عظمت آن نور او را میگیرد که نزدیک بود قبض روح شود؛ نفسهای او قطع و به شمارش افتاده بود و تقریباً یکی دو نفس به آخر مانده بود که جان دهد. آن حضرت را به اسماء جلالیّه خدا قسم میدهد که دیگر به او نزدیک نگردند. بعد از دو هفته که ایشان در مسجد کوفه مشغول ذکر بود حضرت بر او ظاهر شدند و مراد خود را مییابد و به شرف ملاقات میرسد.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در کربلا، ص ۲۵۷؛ شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام: ۱/۲۱۹ از مهر تابان: ۱۴ و عنایات حضرت ولی عصر علیهالسّلام، ج ۲، ص ۹۰
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 365)
🌼تشرّف آیه الله سیّد محمّد شیرازی رحمهالله در مسجد سهله🌼
🌸 حضرت آیه الله سیّد محمّد شیرازی (اعلی الله مقامه الشریف) تشرّفاتی مکتوم و ناگفته به محضر مقدس حضرت ولی عصر علیهالسّلام داشتهاند که سه الی چهار مورد از آنها را برادر مکرم ایشان حضرت آیه الله حاج سیّد صادق شیرازی (دامت برکاته) در یک سخنرانی در جمع بستگان و نزدیکان اظهار میدارند. ایشان فرمودهاند: اجمالاً ایشان سه بار خدمت حضرت بقیةالله (ارواحنافداه) رسیدهاند که فرمودند نمیخواهند مطلب گفته شود، البته شاید بیش از این سه مورد هم بوده باشد، اما سه بارش را من میدانم.
مرتبه اول، سالی بود که قبل از ازدواجشان چهل شب چهارشنبه مسجد سهله میرفتند و خیلی هم به سختی این کار را انجام میدادند، یک بار که چشم درد عجیبی گرفته بودند که در عمرشان سابقه نداشت، زمستان سردی هم بود و ماشین هم گیر نمیآمد و بعد هم هر کس از ایشان پرسید قضیه چه بود، چیزی نگفتند و فقط وقتی بعضی خیلی فشار آوردند، ایشان فرمودند: به آقا (پدر مرحومشان آیه الله العظمی میرزا مهدی شیرازی قدّس سرّه) گفتهام و به دیگری هم بنا ندارم بگویم.
آنها آمدند به مرحوم آقا فشار آوردند و ایشان هم به چند نفری گفتند و فرمودند: آن چیزی که آقا محمّد میخواسته به دست آورده و دیده است. بیش از این هم چیزی نگفتند.
من هم از این قضیه اطلاع نداشتم، بعد از فوت مرحوم پدرم، مرحوم اخوی به یک مناسبتی نقل فرمودند: حضرت ولی عصر علیهالسّلام به من امر فرمودند که بنویس، تألیف کن.
در آن وقت ایشان شبانه روز ۲۴ ساعت درس و تدریس و مباحثه داشتند. یک دفعه همه را قطع کردند - که حوزه کربلا یک شکستی در این جهت خورد - و مشغول نوشتن شدند.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در کربلا، ص ۲۵۸، ۲۵۹؛ کوثر هدایت: ۲۲/۱۳ و همان، ج ۲، ص ۱۱۲
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌻(داستان 366) قسمت 1
🌺تشرّف حاج صادق کربلایی در مسجد سهله🌺
🌳 حاج صادق کربلایی فرمودند: در کربلا بودم، برنامه گذاشتم که چند شب چهارشنبه از کربلا به مسجد سهله بروم برای بر آمدن حاجتم که امر ازدواج بود. یادم نیست چند شب رفته بودم. در یکی از سفرها که حرکت کردم کوله باری داشتم و قدری نان و خوراکی برداشته کفشهای بندی را به پا محکم کردم و یک چوبی به دست گرفتم و بعد از نماز مغرب و عشا از کربلا حرکت کردم. مقداری راه رفتم در حالی که مشغول ذکر و دعا بودم، ناگاه شنیدم کسی دنبال سرم در حرکت است و میگوید: « یاالله یاالله!» ترسیدم و با خود گفتم: « نکند دزد باشد.» از ترس سرعت گرفتم بعد به خود گفتم: « اگر این دشمن بود مرا خبر نمیکرد، یاالله یاالله نمیگفت.» به فکر افتادم این هم کسی است که حاجتی دارد و مثل من است. از سرعتم کم کردم ناگاه او را در برابر خود دیدم سلام کردم، جواب فرمود: « و علیک السلام و رحمهالله.» پیراهن بلندی داشت و قیافهٔ جذابی. به عربی فرمود: « حاجی صادق به سهله میروی؟» گفتم: « لابد شما هم آنجا میروی که از من میپرسی؟» فرمود: « بله.» خوشحال شدم که رفیقی پیدا کردم که با هم به مقصد میرویم. ...
(ادامه دارد) ...
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
✴موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
✳(داستان 366) قسمت 2
🌺تشرّف حاج صادق کربلایی در مسجد سهله🌺
🌾 ... به عربی فرمود: « حاجی صادق به سهله میروی؟» گفتم: « لابد شما هم آنجا میروی که از من میپرسی؟» فرمود: « بله.» خوشحال شدم که رفیقی پیدا کردم که با هم به مقصد میرویم. بین راه شروع کردیم به خواندن مصائب. اول آن آقا شروع کرد به خواندن مصائب و مثل این که مصیبت حضرت علی اصغر و آوردن امام حسین علیهالسّلام او را به خیمهگاه خواند، بعد من شروع کردم به خواندن، یادم هست این اشعار عربی را خواندم:
🕯کم ذاالقعود و دینکم هدمت قواعده الرفیعه
🕯اتری تجییء فجیعه بأمض من تلک الفجیعه
🕯حیث الحسین بکربلا خیل العدی طحنت ضلوعه
🕯و رضیعه بدم الورید تخضب؛ فاطلب رضیعه (1)
ناگاه دیدم آن آقا نشست روی زمین و فرمود: «بنشین»! و شروع نمود به گریه کردن و من هم گریه کردم. هر دو گریهٔ مفصلی کردیم و بلند شدیم حرکت کردیم. مقداری راه رفتیم فرمود: «این مسجد سهله است، تو برو و برنامهات را انجام بده؛ من هم کاری دارم دنبال کار و برنامهام میروم لکن از نجف که به کربلا برگشتی کارت درست شده». و خداحافظی کردیم و دربارهام دعا فرمود و رفت. من وارد مسجد شدم. در مقام امام زین العابدین علیهالسّلام مشغول دعا و نماز شدم، یک وقت به فکرم رسید که من هفتههای گذشته که میآمدم همه خواب بودند و خیلی خلوت بود الان چطور این همه جمعیت و همه بیدارند! چون اذان صبح را گفته بودند که میرسیدم به مسجد یا آنجا که میرسیدم اذان بود. ...
(ادامه دارد) ...
📚:1- تا کی نشستهای در حالی که پایههای بلند دینتان منهدم گردیده است! آیا منتظر هستی فاجعهای دردناکتر از آن فاجعه ببینی!
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌠(داستان 366) قسمت 3
🌺تشرّف حاج صادق کربلایی در مسجد سهله🌺
🌳 ... یک وقت به فکرم رسید که من هفتههای گذشته که میآمدم همه خواب بودند و خیلی خلوت بود الان چطور این همه جمعیت و همه بیدارند! چون اذان صبح را گفته بودند که میرسیدم به مسجد یا آنجا که میرسیدم اذان بود. تعجب کردم، به ساعت نگاه کردم دیدم ساعت ده شب است گفتم: حتماً ساعتم خوابیده. از دیگران پرسیدم، گفتند: ساعت ده است. تعجبم زیادتر شد یعنی چی! یک وقت به فکر رفیقم افتادم و این که آن آقا کی بود و چه جملاتی را به من فرمود، و این که من با آقا خیلی راه نرفتم یک مرتبه فرمود، این مسجد سهله است. فهمیدم به فیض حضور ولی عصر علیهالسلام مشرف شدم و آن حضرت را نشناخته بودم و از محضرش استفاده برده بودم. ماشین حاضر بود و داد میزد: کربلا کربلا. وقتی کربلا برگشتم صبح همان روز چهارشنبه آمدم درب مغازه؛ چون من زودتر میآمدم مغازه را باز میکردم تا اخوی میآمدند و با هم کار میکردیم. آن روز خیلی طول کشید تا اخوی آمدند؛ گفتم: چرا این قدر طولانی شد؟ شما که هر روز زودتر میآمدید؟ با تبسم گفت: دنبال کار خیر شما بودیم. گفتم: یعنی چه؟ گفت: با خانوادهای گفتگو کردیم و قرار شد امروز عصر جلسهٔ عقد باشد.
و به همان نحو که حضرت فرموده بود انجام گرفت.
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
📚: ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در کربلا، ص ۲۶۰ الی ۲۶۲؛ شیفتگان حضرت مهدی علیهالسّلام: ۲۶۸/۱ و همان، ج ۲، ص ۱۶۴
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
📗(داستان 367) قسمت 1
💎تشرّف حضرت آیةالله نجفی مرعشی رحمهالله در مسجد سهله💎
🌼 در کتاب قبسات در شرح زندگی مرحوم آیه الله العظمی نجفی مرعشی رحمهالله از زبان ایشان نقل میکند: در ایام تحصیل علوم دینی و فقه اهل بیت علیهمالسلام در نجف اشرف، شوق زیاد جهت دیدار جمال مولایمان بقیةالله الأعظم علیهالسلام داشتم. با خود عهد کردم که چهل شب چهارشنبه پیاده به مسجد سهله بروم به این نیت که جمال آقا صاحب الأمر علیهالسلام را زیارت و به این فوز بزرگ نائل شوم. تا ۳۵ یا ۳۶ شب چهارشنبه ادامه دادم، تصادفاً در این شب رفتنم از نجف تأخیر افتاد و هوا ابری و بارانی بود. نزدیک مسجد سهله خندقی بود، هنگامی که به آنجا رسیدم بر اثر تاریکی شب وحشت و ترس وجود مرا فراگرفت مخصوصاً از زیادی قطاع الطریق و دزدها؛ ناگهان صدای پایی را از دنبال سر شنیدم که بیشتر موجب ترس و وحشتم گردید. برگشتم به عقب، سید عربی را با لباس اهل بادیه دیدم، نزدیک من آمد و با زبان فصیح گفت: « ای سید! سلام علیکم.» ترس و وحشت به کلی از وجودم رفت و اطمینان و سکون نفس پیدا کردم و تعجبآور بود که چگونه این شخص در تاریکی شدید، متوجه سیادت من شد و در آن حال من از این مطلب غافل بودم. ...
(ادامه دارد) ...
گروه⛅🌹بوى ظهور🌹⛅
https://chat.whatsapp.com/CwfcV2Ysy4JCM5071GEki5
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi