eitaa logo
داستانهای مهدوی
216 دنبال‌کننده
882 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 795) قسمت ۱ 🌻 مير
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🍀(داستان 795) قسمت ۲ 🌻 مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ 🌻 🍃 ... ظاهراً دو سه مرتبه آن جوان لطف فرموده از حال پدرم پرسش نمودند و ایشان هم جواب دادند و نیز در حق ایشان دعا فرمودند. پدر می‌گوید: من از نام و مسکن و احوال ایشان سؤال نمودم و همان طور که ایشان مرحمت فرموده و از من سؤال کرده بودند پرسیدم: نام شما چیست؟ فرمودند: عبدالله. پرسیدم: اهل کجایید؟ فرمودند: حرم الله. پرسیدم: شغل شما چیست؟ فرمودند: طاعة الله. و همین طور چند مطلب را با قافیه فرمودند، تا آنکه سؤال کردند: چرا ناراحتی؟ بیان حال کردم و احتیاج زیاد خودم و کمبود آب و سوراخی آفتابه را گفتم. فرمود: آفتابه سوراخ نیست. عرض کردم: خودم به دقّت نگاه کردم و سوراخ را دیده‌ام و الآن آب آن خالی می‌شود. فرمودند: نه، دوباره ملاحظه کن. چون مشغول نگاه کردن شدم آن سوراخ را در آفتابه ندیدم. متعجب شدم و در آن حال حیرت، به خود آمدم که او کیست و چه شد؟ و ملتفت شدم آن بزرگوار امام (علیه‌السلام) بوده اند. آفتابه را به زمین زدم و سر و سینه زنان راه بیابان را پیش گرفتم. چند نفر از رفقا و علماء که همراه ما بودند مرا نصیحت کردند و حقیر را برگرداندند. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان سیزدهم - مير سيّد علی چه اتفاقی افتاده است؟ - ص ۶۰ 📚۱- العبقري الحسان، ج ۲، ص ۴۸۸ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص ۱۸۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 796) قسمت ۱ 🌷به خدا سوگند در همه اوقات حج همراهت بودم🌷 ☘ حسن بن وجناء نصیبی می‌گوید: پس از نماز عشاء در حجر اسماعیل و زیر ناودان حال خوشی داشتم و در سجده تضرع و گریه می‌کردم که به ناگاه کسی مرا تکان داد و گفت: ای حسن بن وجناء برخیز. از سجده برخاستم. کنیزی زردرنگ و لاغر بود که سنش چهل یا بیشتر بود. پیش روی من حرکت کرد و من نیز به دنبال او و در راه سؤالاتی از او پرسیدم تا آنکه مرا به خانه خدیجه (علیهاالسلام) برد. در آن خانه، اتاقی بود که درش در وسط حیات بود و پلکانی چوبی از نوع ساج داشت. کنیز بالا رفت. نوایی به گوش رسید: ای حسن بالا بیا. من نیز اطاعت امر کردم و بالا رفتم و کنار در ایستادم. صاحب الزمان (علیه‌السلام) فرمود: ای حسن! آیا می‌پنداری که از من نهانی؟ به خدا سوگند در همه اوقات حجّ همراهت بودم و شروع به شمردن اوقات من نمود. با شنیدن این کلام من به روی در افتادم و احساس کردم دستی مرا نوازش می کند. برخاستم. ایشان به من فرمود: ای حسن! در مدینه در خانه جعفر بن محمّد (علیهماالسلام) اقامت کن و در فکر طعام و نوشیدنی و لباس مباش. دفتری به من داد که دعای فرج و صلوات خاصه‌ای در مورد حضرت حجّت در آن بود و فرمود: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان چهاردهم - به خدا سوگند در همه اوقات حج همراهت بودم - ص ۶۱ و ۶۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 796) قسمت ۱ 🌷به خ
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 796) قسمت ۲ 🌷به خدا سوگند در همه اوقات حج همراهت بودم🌷 ☘ ... ایشان به من فرمود: ای حسن! در مدینه در خانه جعفر بن محمّد (علیهماالسلام) اقامت کن و در فکر طعام و نوشیدنی و لباس مباش. دفتری به من داد که دعای فرج و صلوات خاصه‌ای در مورد حضرت حجّت در آن بود و فرمود: این دعا را بخوان و این چنین بر من درود فرست و این دفتر را فقط به دوستان شایسته‌ام بده همانا خداوند , تو را توفیق دهد. حسن بن وجناء می‌گوید: به مولا و سرورم گفتم: آیا شما را بعد از این زیارت نمی کنم؟ فرمودند: زمانی که خدا بخواند. پس از حج برگشتم و در خانه جعفر بن محمّد (علیهماالسلام) اقامت گزیدم. گاهی از آنجا بیرون می‌آمدم و برای تجدید وضو یا خواب و یا افطار به خانه باز می‌گشتم. چون هنگام افطار می‌آمدم کاسه‌ای بزرگ و پر آب، تکه‌ای نان و طعامی که در آن روز دلم می‌خواست آنجا آماده بود. غذا به حدّ کفایت بود. در زمستان، لباس زمستانی و در تابستان لباس مخصوص تابستان برایم می‌رسید. من در روز آب می‌آوردم و خانه را آبیاری می‌کردم. اگر روزی به غذایی که می‌رسید نیازی نداشتم آن را شبانه صدقه می‌دادم تا آنکه همیشه همراه من است از حالم مطلع باشد. [۱] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان چهاردهم - به خدا سوگند در همه اوقات حج همراهت بودم - ص ۶۲ 📚۱- کمال الدین و تمام النعمة، ج۲، ص۴۴۳ - الثاقب فی المناقب، ص۶۱۲ - الخرائج والجرائح، ج۲، ص۹۶۱ - نوادر الأخبار فیما یتعلق بأصول الدین، ص۲۴۶ - مدینة المعاجز الأئمة الأثنی عشر، ج۸، ص۱۹۰ - بحارالأنوار، ج۵۲، ص۳۱، ح۲۷ - الزام الناصب فی اثبات الحجه الغائب، ج۱، ص۳۲۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ اِلهی یا حَمیدُ بِحَقِّ مُحَمَّد یا عالی بِحَقِّ علی یا فاطِرُ بِحَقِّ فاطمه یا مُحْسِنُ بِحَقِّ الحسن یا قدیمَ الاِحسان بِحَقِّ الحُسَیْن عَجِّلْ لِوَلیِّکَ الْفَرَجَ صاحبَ العصرِ والزَّمان 💫🌹اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّل فَرَجَهُمْ🌹💫 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ‌┄✦۞✦✺💝✺✦۞✦┄
🌼🌼🌼 🌼🌼 🌼 ... 🤲 بخوان دعای فرج را دعا اثر دارد 🤲 دعا، کبوتر عشق است بال و پر دارد 🤲 بخوان دعای فرج را ز پشت پرده ی اشک 🤲 که یار گوشه ی چشمی به چشم تر دارد! 🤲 بخوان دعای فرج را که دست مهر خدا 🤲 حجاب غیبت از آن روی ماه بردارد 🤲 اللهم عجل لولیک الفرج بحق زینب کبری سلام الله علیها 🤲 🌤🌹بوی ظهور🌹🌤 ۰─━━━━⊱¤⊰━━━━─۰ 🌱 ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ━━⊰❀⊱⪻❀⪼⊰❀⊱━━
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 797) قسمت ۱ 🌺 آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت 🌺 🌱 یعقوب بن یوسف ضّراب غسانی می‌گوید: در سال ۲۸۱ هجری با گروهی از اهل سنت از اصفهان، به حج رفتیم. وقتی به مکه رسیدیم یکی از همراهان خانه ای را در بازار سوق اللیل اجاره کرد. این خانه حضرت خدیجه کبري (علیهاالسلام) و معروف به خانه امام رضا (علیه‌السلام) بود و زنی گندمگون در آن خانه زندگی می‌کرد. از پیرزن سؤال کردم تو با اهل این خانه چه نسبتی داری و چرا اینجا را خانه امام رضا (علیه‌السلام) می‌گویند؟ پیرزن گفت: من از دوستداران ائمه هستم. این خانه ی امام علی بن موسی الرضا (علیهماالسلام) است که امام حسن عسکری (علیه‌السلام) مرا در آن ساکن گردانیده است زیرا من از جمله خدمتکاران حضرتش بودم. چون این را از پیرزن شنیدم با او انس گرفتم و مطلب را از همراهانم که در مذهب با من مخالف بودند پنهان داشتم. شب‌ها که از طواف برمی گشتم با همراهان در رواق خانه می‌خوابیدم و در خانه را بسته و سنگ بزرگی را پشت آن می‌گذاشتیم. چند شب پی در پی نور چراغی شبیه مشعل را مشاهده کردم که رواقی را که ما در آن می‌خوابیدیم روشن کرده است. درب خانه را می‌دیدم که گشوده می‌شد بدون اینکه کسی از اهل خانه آن را بگشاید. مردی معتدل القامه و گندمگون مایل به زردی را دیدم که صورتش کم گوشت و در پیشانیش آثار سجده نمودار بود. دو پیراهن به تن داشت و سر و گردن خود را با پارچه نازکی پیچیده و کفش بی جورابی به پا کرده بود و به اتاقی که محل سکونت پیرزن بود بالا می‌رفت. قبلاً پیرزن به ما گفته بود که دختری در آن اتاق سکونت دارد و نمی گذاشت کسی به آنجا برود. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان پانزدهم - آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت - ص ۶۳ و ۶۴ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 797) قسمت ۱ 🌺 آمو
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 797) قسمت ۲ 🌺 آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت 🌺 🌱 ... قبلاً پیرزن به ما گفته بود که دختری در آن اتاق سکونت دارد و نمی گذاشت کسی به آنجا برود. نوری را که موقع عبور آن مرد در رواق پرتو افکنده بود، به همان درجه موقع بالا رفتن به طرف اتاق می‌دیدم و سپس آن نور را در خود اتاق می‌دیدم بدون اینکه چراغی در آنجا روشن باشد. همراهان من گمان می‌کردند این مرد با دختر پیرزن آمد و رفت و سر و سری دارد به همین جهت می‌گفتند این شیعیان متعه را حلال می‌دانند ولی به عقیده آنها حرام بود. ما شاهد بودیم مرد ناشناس داخل و خارج می‌شود بدون آنکه سنگی را که پشت در گذاشته بودیم تکانی بخورد. برای فهمیدن حقیقت نزد پیرزن رفتم. به او گفتم: می‌خواهم خصوصی با تو صحبت کنم و پرسشی از تو بنمایم ولی وجود رفقا مانع است. خواهش می‌کنم وقتی مرا در خانه تنها دیدی از غرفه پایین بیا تا مطلبی را از تو سؤال کنم. پیرزن فوراً پاسخ داد: من هم می‌خواهم رازی را با تو در میان بگذارم ولی وجود همراهانت تاکنون مانع بوده است. پرسیدم چه بگویی؟ گفت: به تو دستور می‌دهد که با رفقاء و شرکاء خود دشمنی مکن و دعوا منما که آنها دشمنان تو می‌باشند بلکه با آنان طریق رفق و مدارا پیش گیر. پرسیدم: این حرف‌ها را چه کسی می‌گوید؟ گفت: من می‌گویم. از هیبتی که به دلم افتاده بود جرأت نکردم مجدداً سؤالم را تکرار کنم. ولی پرسیدم: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان پانزدهم - آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت - ص ۶۴ و ۶۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 797) قسمت ۲ 🌺 آمو
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 797) قسمت ۳ 🌺 آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت 🌺 🌱 ... از هیبتی که به دلم افتاده بود جرأت نکردم مجدداً سؤالم را تکرار کنم. ولی پرسیدم: کدام یک از رفیق‌های من را می‌گویی؟ زیرا من گمان کردم که همراهانم را منظور داشته است. گفت: مقصود کسانی هستند که در وطن، شریک تو می‌باشند و فعلاً در این خانه با تو می‌باشند. اتفاقاً بین من و آنها بر سر مذهب گفتگویی پیش آمده بود و آنها درباره من نزد حکومت سعایت کرده بودند تا جایی که فرار نموده و پنهان گشتم و از اینجا مقصود پیرزن را فهمیدم. آنگاه پرسیدم: شما از کجا با امام رضا (علیه‌السلام) مرتبط شده ای؟ گفت: من خادمه امام عسکری (علیه‌السلام) بودم. وقتی یقین کردم پیرزن از دوستان اهل بیت است پیش خود گفتم: احوال امام غائب را از وی می‌پرسم، لذا گفتم تو را به خدا قسم! آیا با چشم خود امام زمان را دیده ای؟ گفت: ای برادر! نه! با چشم خود ندیده‌ام زیرا وقتی من از نزد امام حسن عسکری (علیه‌السلام) بیرون آمدم خواهرم (مقصود مادر امام زمان است که روی علاقه او را خواهر خوانده است) آبستن بود و امام حسن عسکری (علیه‌السلام) به من مژده داد که در آخر عمر او را خواهی دید و فرمود: تو برای او چنان هستی که نزد من می‌باشی قبلاً مدتی در مصر بودم و الآن به حج و مکه آمده ام، آن هم به خاطر نامه و خرجی ۳۰ دیناری که حضرت توسط مردی از اهل خراسان به من رسانده است و در نامه امر فرموده بودند که امسال به حجّ مشرف می‌شوم و من هم از شدت اشتیاقم به دیدار حضرت از مصر خارج شده ام. یعقوب غسانی می‌گوید: در همین حین به دلم افتاد که مردی را که می‌دیدم وارد و خارج می‌شود همان حضرت است. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان پانزدهم - آموختن صلوات، هديه‌ای از جانب حضرت - ص ۶۵ و ۶۶ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖