eitaa logo
داستانهای مهدوی
201 دنبال‌کننده
861 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌾(داستان 750) 🌸 آتش سوزی و مشهدی حسنِ نابینا در عرفات🌸 🤲 یا صاحب الزمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 در سفری خدمت حجة الاسلام حاج میرزا علی عابدی اهل خوراسگان بودم. ایشان حمله دار و موقع حج واجب خدمتگزار زائرین بود. روزی برایم تعریف کردند که در سال ۶۸ که در عرفات آتش سوزی شد و عده‌ای از زائران طعمه آتش قرار گرفتند بین زائرانِ من، یک نفر نابینا بود به نام مشهدی حسن که با چند نفر از بستگانش آمده بود. وقتیکه آتش گرفت چادرِ ما وسط آتش قرار داشت. عده‌ای از چادر بیرون بودند و عده‌ای که داخل بودند به بیرون فرار کردند. ولی باز هم چند نفر گرفتار شدند. پس از خاموش شدن کامل آتش، هر کسی به هتل‌های خود رفت و پس از ۲۴ ساعت هر کس به محل خودش رفته بود، هر کس نبود طعمه آتش قرار گرفته بود. من جمله مشهدی حسن. هر چه گشتند نبود نام او را جزو سوخته شدگان اعلام کردند. پس از دو روز یک ماشین کنار درب هتل توقف کرد و مشهدی حسن از آن خارج شد. پرسیدند کجا بودی؟ گفت: داخل هتل شوید تا بگویم. همه زائرین جمع شدند و او چنین گفت: وقتی آتش چادر را فرا گرفت بستگانم را یکی یکی صدا زدم جوابی نشنیدم مدیر و کارمندان را صدا زدم مرا نجات دهید، اما خبری نشد، نام هر کس را که صدا زدم جوابی نشنیدم، فهمیدم کسی نیست بلند شدم از روبرو رفتم به شعله برخوردم برگشتم از پشت سر حرکت کردم حرارت احساس کردم، طرف راست را ادامه دادم باز به آتش رسیدم به طرف چپ رفتم باز هم آتش بود. متوجه شدم همه اطرافم آتش است. از همه جا و همه کس نااُمید شدم لذا دو دست روی سر نهادم و آقا و مولایم را صدا زدم « یا بقیة اللّه ادرکنی! » لحظه‌ای نگذشت، بوی بسیار خوشی را استشمام کردم و با صدای بسیار زیبایی، شنیدم که فرمود: مشهدی حسن تنهایت گذاشتند، دستت را به من بده، چند قدم که رفتم بین عده‌ای قرار گرفتم، سفارش مرا به شخصی کردند و مرا به او سپردند، او کمک کرد تا اعمالم را انجام دادم و گوسفندی برایم کُشت. امروز آن شخص از من پرسید: می‌خواهی پیش رُفقایت برگردی؟ گفتم: بله. بدون اینکه از من سؤال کند که نام کاروان چیست یا اهل کجایی، مرا سوار ماشین کرد و به اینجا آورد و گفت اینجا هستند و این هم هتل شماست. 🍃 ای پادشه خوبان داد از غم تنهایی 🍃 دل بی تو به تنگ آمد وقت است که باز آیی 🍃 دائم گل این بُستان شاداب نمی‌ماند 🍃 دریاب ضعیفان را در وقت توانایی 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان چهارم - آتش سوزی و مشهدی حسنِ نابینا در عرفات - ص ۲۰ الی ۲۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖