eitaa logo
داستانهای مهدوی
200 دنبال‌کننده
859 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 791) قسمت ۱ 🌸 او را به مکه برسان 🌸 🌿 آیةالله آقای حاج شیخ جمال الدین نجفی اصفهانی [۱] ; (۱۲۸۴-۱۳۵۴ق) می‌گوید: من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله که در میدان شاه [۲] اصفهان واقع است می‌آمدم. روزی نزدیک مسجد، جنازه ای را دیدم که می‌برند و چند نفر از حمّال‌ها و کشیکچی‌ها همراه او هستند. حاجی تاجری از بزرگان تجار هم که از آشنایان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گریه می‌کرد و اشک می‌ریخت. من بسیار تعجّب کردم چون اگر این میّت از بستگان بسیار نزدیک حاجی تاجر است که این طور برای او گریه می‌کند، پس چرا به این شکل مختصر و اهانت آمیز او را تشییع می‌کنند. و اگر با او ارتباطی ندارد پس چرا اینطور گریه می‌کند؟ تا آنکه نزدیک من رسید پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه اولیاء حقّ نمی آیید. با شنیدن این کلام از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سرچشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. غسالخانه شهر در آنجا بود. وقتی به آنجا رسیدیم از کثرت پیاده روی خسته شده بودم. در آن حال ناراحت بودم که چه دلیل داشت نماز اوّل وقت و جماعت را ترک کردم و به خاطر حرف حاجی این همه خستگی را تحمّل کرده ام. با حال افسردگی در این فکر بودم که حاجی پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نهم - او را به مکه برسان - ص ۴۵ و ۴۶ 📚[۱] شرح حال او را می‌توانید در این کتاب‌ها ببینید: دانشمندان و بزرگان اصفهان، ج۱، صص ۴۵۱ و ۴۵۲؛ تاریخ علمی و اجتماعی اصفهان، ج۳، صص ۶۸-۸۵؛ اعلام اصفهان، ج۲، ص۳۶۷؛ سیری در تاریخ تخت فولاد، ص۹۳؛ گلشن اهل سلوک، صص ۹۲-۱۱۱؛ زندگانی آیت الله چهارسوقی، صص ۱۵۴ و ۱۵۵؛ تاریخ اصفهان (جابری)، ص۳۲۶؛ نسب نامه الفت، خطی؛ مکارم الآثار، ج۷، صص ۲۶۱۳-۲۶۲۹؛ رجال اصفهان (دکتر کتابی)، ج۱، صص ۲۰۰-۲۰۲؛ زندگینامه رجال و مشاهیر ایران، ج۱، صص ۱۹۰-۱۹۱؛ گنجینه دانشمندان، ج۳، صص ۲۳۵ و ۲۳۶؛ احوال و آثار شیخ محمّدتقی رازی نجفی اصفهان و خاندانش، ص۵۸۳. 📚[۲] در حال حاضر به میدان نقش جهان و میدان امام معروف است. گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 791) قسمت ۱ 🌸 او
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 791) قسمت ۲ 🌸 او را به مکه برسان 🌸 🌿 ... با حال افسردگی در این فکر بودم که حاجی پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که این جنازه از کیست؟ گفتم: بگو. گفت: می‌دانید امسال به حج مشرف شدم. در مسافرتم به نزدیک کربلا که رسیدم؛ دزد همه پول و مخارج سفر و همه اثاثیه و لوازم مرا برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض بگیرم. تصوّر آنکه این همه دارایی داشته‌ام و تا اینجا رسیده‌ام ولی از حجّ محروم شده باشم بی اندازه مرا غمگین و افسرده کرده بود. در فکر بودم که چه کنم تا آنکه شب را به مسجد کوفه رفتم. در بین راه که تنها و از غم و غصّه سرم را پایین انداخته بودم دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامر (علیه‌السلام) توصیف شده در برابرم پیدا شد و فرمود: چرا اینطور افسرده حالی؟ عرض کردم: مسافرم و خستگی راه سفر دارم. فرمودند: اگر علّتی غیر از این دارد بگو؟ با اصرار ایشان شرح حالم را عرض کردم. در این حال صدا زدند: هالو. دیدم ناگهان شخصی به لباس کشیکچی‌ها و با لباس نمدی پیدا شد. در اصفهان در بازار نزدیک حجره ما یک کشیکچی به نام هالو بود. در آن لحظه که آن شخص حاضر شد خوب نگاه کردم دیدم همان هالوی اصفهان است. به او فرمودند: اثاثیه ای را که دزد برده به او برسان و او را به مکّه ببر و خود ناپدید شدند. هالو به من گفت: در ساعت معیّنی از شب و جای معیّنی بیا تا اثاثیه ات را به تو برسانم. وقتی آنجا حاضر شدم او هم تشریف آورد و بسته پول و اثاثیه‌ام را به دستم داد و فرمود: درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببین تمام است؟ دیدم چیزی از آن کم نشده است. فرمود: برو اثاثیه ات را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر شو تا تو را به مکه برسانم. سر موعد حاضر شدم. او هم آمد. فرمود: ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نهم - او را به مکه برسان - ص ۴۶ و ۴۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 791) قسمت ۲ 🌸 او
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 791) قسمت ۳ 🌸 او را به مکه برسان 🌸 🌿 ... فرمود: برو اثاثیه ات را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر شو تا تو را به مکه برسانم. سر موعد حاضر شدم. او هم آمد. فرمود: پشت سر من بیا. به همراه او رفتم مقدار کمی از مسافت که طی شد، دیدم که در مکه هستم. فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیک تر آمده‌ام تا متوجّه نشوند. ضمناً در مسیر رفتن و برگشتن بعضی صحبت‌ها را با من به طور ملایمت می‌زدند ولی هر وقت می‌خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نیستید هیبت او مانع از پرسیدن این سؤال می‌شد. بعد از اعمال حج در مکان معیّن حاضر شدم و مرا به همان صورت به کربلا برگرداند. در آن موقع فرمود: تقاضایی از تو دارم موقعی که از تو خواستم انجام بدهی و رفت. تا آنکه به اصفهان آمدم و برای رفت و آمد مردم نشستم. روز اوّل دیدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیده‌ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم و رفت در قهوه خانه پیش خادم‌ها نشست و در آنجا مانند همان کشیکچی‌ها قلیان کشید و چای خورد. بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب که گفتم این است که در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده من از دنیا می‌روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من است به آنجا بیا و مرا با آنها دفن کن. در اینجا حاجی تاجر گفت: آن روزی که جناب هالو فرموده بود امروز است که رفتم و او از دنیا رفته بود و کشیکچی‌ها جمع بودند. در صندوق او نیز هشت تومان پول با کفن او بود آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده ایم. [۱] بعد گفت: آقا! با این اوصاف آیا چنین کسی از اولیاء الله نیست و فوت او گریه و تأسف ندارد. [۲] 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 ملاقات در میقات _ داستان‌هایی از ملاقات و کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: محمود صادقی 📖 ناشر: انتشارات اصفهان - کانون پژوهش 📝 داستان نهم - او را به مکه برسان - ص ۴۷ و ۴۸ 📚[۱] قبر هالوی اصفهان در تخت فولاد اصفهان واقع شده و مورد توجه اهل دل و دوستداران امام زمان (علیه‌السلام) می‌باشد. 📚[۲] العبقري الحسان، ج ۵، ص ۴۱۹ - برکات حضرت ولی عصر (علیه‌السلام)، ص ۱۲۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖ داستانهای مهدوی: ▶️ @booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi ▶️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ▶️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ➖➖➖➖➖➖