eitaa logo
داستانهای مهدوی
201 دنبال‌کننده
861 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 754) قسمت ۱ 🌼 جوانی که چشمهایش را از دست داده بود🌼 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🌾 قبل از اینکه مسجد مقدس جمکران اینقدر وسیع شود حدود سال ۱۳۷۰ مسجد یک درب کوچکِ چوبی وسطِ حیاط باز می‌شد به زمین وسیعی که در بسته بود. ولی بعضی می‌گفتند: حضرت را دیده‌اند که یکبار از این در عبور فرموده‌اند. لذا بعضی‌ها پشت این در نماز میخواندند. بندۀ حقیر نیز نزدیک آن در مشغول نماز می‌شدم. آن زمان حاج آقا خورشیدی دعای توسل می‌خواندند. همینکه دعا تمام می‌شد، و مردم در حرکت جهت برگشتن بودند. صدای ناله جانسوزی از طرف یک زن جوان از کنار این در به گوش می‌رسید، که هر شنونده‌ای را متوقف و گریان می‌کرد. این برنامه هر هفته ادامه داشت. یک هفته یکی از دوستانم با همسرش با من همسفر شدند و آمد جهت نماز در همان محوطه. نماز خواندیم و همسر ایشان کنار آن در به نماز ایستاد. وقتی که دعا تمام شد دوستم به من گفت: وقت گذشته، بهتر است برویم. من گفتم کمی صبر کنید حالا صدای جانسوزی می‌آید. چند دقیقه گذشت و صدای آن دل سوخته به گوش رسید. پس از چند دقیقه حرکت کردیم، دوستم گفت: این ناله و سوزِ این خواهر آنچنان مرا پریشان کرده که در نماز خودم چنین حالی نداشتم. به اصفهان برگشتیم. فردای آنروز دوستم تلفن کرد و پرسید میدانی این ناله از آنِ کیست و علتش چیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: خانمم از مادرِ آن زن سؤال کرده بوده که چه مشکلی دارد که اینطور ناله می‌زند؟ ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان هشتم - جوانی که چشمهایش را از دست داده بود - ص ۲۸ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 754) قسمت ۱ 🌼 جوا
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 754) قسمت ۲ 🌼 جوانی که چشمهایش را از دست داده بود🌼 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🌾 ... فردای آنروز دوستم تلفن کرد و پرسید میدانی این ناله از آنِ کیست و علتش چیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: خانمم از مادرِ آن زن سؤال کرده بوده که چه مشکلی دارد که اینطور ناله می‌زند؟ گفته یک سال قبل با جوانی ازدواج کرده چند ماه بعد مسافرت می‌روند تصادف می‌کنند و بر اثر حادثه شوهرش از هر دو چشم نابینا می‌شود. برای درمان همه جا رفته‌اند حتی خارج از کشور، تمام زندگی را فروختند و خرج کردند ولی هیچ گونه اثری نداشته است. لذا مدتی است شبهای چهارشنبه دست او را گرفته و به این مکان مقدس می‌آورد. یک گوشه می‌نشیند و به نماز و دعا می‌پردازد. همینکه دعا تمام می‌شود او به تنهایی به پایین این در می‌آید و توسلاتی پیدا می‌کند برای شفای چشمهای شوهرش. چند هفته‌ای این مسئله ادامه داشت. وقتی صدای نالۀ او را می‌شنیدم برای چشمهای شوهرش دعا می‌کردم. تا مدتی که دیگر صدای ناله او شنیده نشد و چند هفته گذشت و دیگر صدایی نیامد. آن دوستم با همسرش یک هفته آمده بودند به او گفتم مدتی است دیگر صدای نالۀ آن زن نمی‌آید. شب برگشتیم اصفهان، هنوز استراحت نکرده بودیم که تلفن زنگ خورد. گوشی را برداشتم، صدای دوستم را شنیدم که گریه می‌کرد، پرسیدم چه شده؟ گفت: خانمم در کتاب فروشی مسجد مقدس جمکران آن زن را دیده بود. به او التماس دعا گفته جهت حاجتی، و بعد در حقّ او دعا کرده بود که خداوند چشمهای همسرتان را به او برگرداند. در حالیکه اشک او جاری شده گفته: آقا عنایت کرده و چشمهای همسرم را برگردانده است و جوان بسیار مؤدّب و زیبایی را به من نشان داد که ایشان همسرم است با چشمهای دُرُشت و بینا. گفتم: چه شد؟ گفتند: وقتی برگشتم از نماز، چند قدمی داشتم که به او برسم. او مرا دیده بود، پیش آمد و گفت: همسرم آقا عنایت کرد و چشمهایم را شفا داد. گفتم: چگونه؟ گفت: در حالی که در سجده بودم و می‌نالیدم و آقا را به جان مادرش قسم می‌دادم و میگفتم آقا از اینکه چشم ندارم ناراحت نیستم از اینکه این دختر جوان با اُمید به زندگی، با من آمده است و حال باید عصا کش من باشد، ناراحتم. تو را به چشم تیر خوردۀ عمو جانت از خدا بخواه مرا شفا دهد، یک لحظه دستی به سرم کشیده شد و فرمود: «تو خوب شدی» بلند شدم کسی را ندیدم در حالیکه چشمهایم می‌دید. 🍃 مهدی‌ام من که مرا گرمی بازاری نیست 🍃 بهتر از یوسفم و هیچ خریداری نیست 🍃 ای که دائم به دعایی که ببینی رخ من 🍃 تا که خالص نشوی با تو مرا کاری نیست 🍃🌼🍃🌼🍃 🍃 آیین دست‌های شما مهربانی است 🍃 این دست‌ها کرامتشان آسمانی است 🍃 تقویم کُل سال برایم سه شنبه است 🍃 این روزها هوای دلم جمکرانی است 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان هشتم - جوانی که چشمهایش را از دست داده بود - ص ۲۸ الی ۳۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖