eitaa logo
داستانهای مهدوی
163 دنبال‌کننده
738 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۸ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... باید تاب و تحمّل این مسؤولیت را داشته باشی تا به وظیفه ات عمل کنی. از حضرت خداحافظی کرده تا به دنبال دستور امام بروی. راهی منزل خودت می‌شوی. تمام فکر و ذکرت به بیانات و دستورات آقاست تا درست به انجام رسانی. دیگر خوابت نمی برد و بعد از خوردن سحری به حیاط منزل می‌آیی و به آسمان نگاه می‌کنی. سپیده از مشرق دارد سَرَک می‌کشد و نشان از صبح صادق است. ستارگان در حال افول هستند و ماه هم سست گونه به درون آسمان فرو می‌رود. بعد از خواندن نماز صبح به دعا و قرآن مشغول می‌شوی. هوا دارد روشن می‌شود و خورشید پرتوهای طلایی رنگ خود را می‌تاباند. همراه نور خورشید امید هم بر دلت می‌تابد که بالاخره وقت رفتن به خانه سیّد ابوالحسن فرا رسیده است. لباس میپوشی و از منزل به بیرون می‌زنی. از ده جمکران بیرون آمده و به طرف شهر قم به راه می‌افتی. هر قدمی که برمی داری دلت مثل سیر و سرکه می‌جوشد. دهانت خشک شده است و نفس هایت هم به شمارش افتاده اند. یقین داری آنچه را که امام فرموده است محقق می‌شود. بالاخره به شهر قم جلو در منزل سیّد ابوالحسن می‌رسی. خدمتکار سیّد بیرون در منتظر توست. تا به او می‌رسی سلام می‌کنی. او هم جوابت را می‌دهد: - علیک السلام. - با سیّد ابوالحسن کار دارم. - اهل جمکرانی؟ - بله! حسن بن مثله جمکرانی هستم. - سیّد از اوّل صبح تا حالا منتظر تو است، چرا زودتر نیامدی؟ - گفتم هوا روشن بشود و خدمت سیّد برسم بهتر است. - بفرمایید داخل. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۶ و ۴۷. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۹ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... - با سیّد ابوالحسن کار دارم. - اهل جمکرانی؟ - بله! حسن بن مثله جمکرانی هستم. - سیّد از اوّل صبح تا حالا منتظر تو است، چرا زودتر نیامدی؟ - گفتم هوا روشن بشود و خدمت سیّد برسم بهتر است. - بفرمایید داخل. - یا اللَّه! یا اللَّه! … با خدمتکار سیّد وارد حیاط می‌شوی. تو را به طرف اتاق سیّد راهنمایی می‌کند. تا چشم سیّد به تو می‌افتد از جا برخاسته و به طرفت می‌آید. رو به او می‌کنی و می‌گویی: - سلام علیکم. - علیکم السلام و رحمة اللَّه و برکاته. دستت را به گرمی می‌فشارد و مصافحه می‌کند. لبخند می‌زند و اندیشناک می‌پرسد: - از جمکران می‌آیی؟ - بله سیّد! - خیلی وقت است که منتظر تو هستم. - مگر خبر داشتی که من پیش تو می‌آیم؟ - آری. - کی به تو خبر داد؟ - آخر شب بود که خستگی بر من چیره شد و پلک هایم را روی هم انداخت. در عالم رؤیا آقایی را دیدم که به من گفت: «کسی به نام حسن بن مثله جمکرانی نزد تو می‌آید، هرچه می‌گوید سخن او را تصدیق کن و بر قولش اعتماد کن، چون سخن او سخن ماست و نباید گفته اش را رد کنی! » یک دفعه از خواب پریدم. بدنم خیس عرق شده بود و احساس می‌کردم کسی در کنارم نشسته و با من حرف می‌زند. هرچه دنبال آن آقا رفتم دیگر پیدایش نکردم. از آن وقت تا حالا چشم روی هم نگذاشته‌ام و منتظر تو بوده ام. تو هم شروع می‌کنی از فرمایشات حضرت ولی عصر - عجل اللَّه تعالی فرجه - گفتن. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۷ الی ۴۹. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۰ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... تو هم شروع می‌کنی از فرمایشات حضرت ولی عصر - عجل اللَّه تعالی فرجه - گفتن. از حسن بن مسلم و زمینی که باید مسجد شود می‌گویی. از نماز تحیّت و نماز امام زمان - عجل اللَّه فرجه - سخن میرانی و بالاخره از بزی که باید شب چهارشنبه ذبح شود یاد می‌کنی. سیّد به تک تک کلمات و جملات تو گوش می‌دهد. احساس علاقه و اشتیاق خاصی به حرف هایت نشان می‌دهد. چشم هایش به چیز نامعلومی در نزدیکی صورتش خیره می‌شود. اشک در چشم هایش حلقه می‌زند و با نفسی عمیق هوا را به ششها رسانده و آنگاه پس می‌زند. پیش خود زمزمه‌هایی سر می‌دهد. فقط حرکت لب هایش را می‌بینی و صدایی نمی شنوی. دستمال از جیبش درآورده و اشک هایش را می‌گیرد. سپس رو به خدمتکارش می‌کند و می‌گوید: - دو تا اسب را زین کنید و آماده حرکت بشویم. - باشد، همین الان! سیّد لباسش را می‌پوشد و با هم به طرف حیاط می‌آیید. چند لحظه نمی گذرد که سر و کلّه آن خدمتکار پیدا می‌شود. از خانه که بیرون می‌آیید اسب‌ها را می‌بینید که آماده برای سوار شدن هستند. سوار بر اسب شده و از قم به طرف ده جمکران میرانید. نزدیک روستا که می‌رسید جعفر چوپان را می‌بینید که در کنار جادّه گله را می‌چراند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۴۹ و ۵۰. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۱ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... نزدیک روستا که می‌رسید جعفر چوپان را می‌بینید که در کنار جادّه گله را می‌چراند. از اسب‌ها پیاده شده و به طرف جعفر می‌روید. در حال صحبت با او هستید که متوجه می‌شوید بزی از انتهای گلّه به طرف شما می‌آید. خوب که به شما نزدیک می‌شود تمام آن هفت علامتی که امام زمان علیه السلام فرموده بود در آن بز می‌بینی. رو به جعفر کاشانی (چوپان) می‌کنی و می‌گویی: - قیمت این بز چقدر است؟ - برای چه می‌خواهی؟ - می‌خواهم بخرم و ذبحش کنم. - به خدا قسم این بز را تا امروز داخل گله‌ام ندیده ام. صبح که به چشم من خورد خیلی سعی کردم تا آن را بگیرم و به صاحبش برسانم ولی نتوانستم. - بالاخره آن را چند می‌فروشی؟ - حالا که بز به پیش تو آمده است حتماً یک حکمتی دارد. آن بز را بردار و ببر تا … بز ابلق را می‌گیرید و به جمکران می‌آورید و شب چهارشنبه ذبح می‌کنید. روز چهارشنبه هم گوشتش را بین بیماران تقسیم کرده تا شفا پیدا کنند. سیّد ابوالحسن یک نفر را به دنبال حسن بن مسلم می‌فرستد. او هم به منزل سیّد می‌آید. سیّد حقّ تملک زمین‌ها را از او می‌گیرد. درآمد رهق را آورده و به آن اضافه می‌کند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۵۰ و ۵۱. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 656) قسمت ۱۲ 💐 شیخ حسن 💐 🌿 ... سیّد ابوالحسن یک نفر را به دنبال حسن بن مسلم می‌فرستد. او هم به منزل سیّد می‌آید. سیّد حقّ تملک زمین‌ها را از او می‌گیرد. درآمد رهق را آورده و به آن اضافه می‌کند. با سیّد به محل جلوس امام و یارانش می‌آیی. میخ‌ها و زنجیرهایی می‌بینید که حضرت بر روی زمین برای ساختن مسجد مشخص کرده اند. کارگران مشغول به ساختن مسجد می‌شوند. دیوارها که بالا می‌آیند سقف آن را با چوب می‌پوشانند و بدین ترتیب مسجد برپا می‌شود. سیّد ابوالحسن هم زنجیر و میخ‌هایی را که امام علیه السلام برای حدود دیوار مسجد معین کرده بود از زمین جدا می‌کند و آنها را به همراه خودش به منزل می‌برد و در صندوقی نگهداری می‌کند. از آن روز به بعد هر بیمار و دردمندی که به منزلش می‌رود و خود را به آن زنجیرها و میخ‌ها رسانده و تبرک می‌جوید خداوند متعال هم او را شفا می‌دهد. بالاخره پایان عمر سیّد ابوالحسن فرا می‌رسد و از دنیا می‌رود. مدتی می‌گذرد و یکی از فرزندان سیّد مریض می‌شود. به سراغ صندوق میخ و زنجیرها می‌روند تا به واسطه آنها شفا پیدا کند ولی تا در صندوق را باز می کنند اثری از آنها نمی بینند. [۱] گویا امام زمان علیه السلام می‌خواهد بفهماند که از این به بعد باید خود آن حضرت را در مسجد جمکران بجویید و آن میخ و زنجیرها وسیله ای بیش نبوده! 🍃ای جان جهان عیان تو را باید دید 🍃با دیده خونفشان تو را باید دید 🍃در مسجد سهله از فرج باید گفت 🍃در مسجد جمکران تو را باید دید 📖 برگرفته از کتاب «داستان‌های شگفت انگیزی از مسجد مقدّس جمکران» حیدر قنبری، ص ۲۶ تا ۳۱. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان سوم - شیخ حسن - صفحه ۵۱ و ۵۲. 📚[۱]: برکات حضرت ولی عصر، ص ۴۵؛ نجم الثاقب، ص ۲۴۷؛ بهترین داستان ها، ص ۱۰۸. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
دعای زمان غیبت اللهم عرفنی نفسک ...
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 657) قسمت ۱ 🌸 دعای پدر و مادر 🌸 ☘ - این هم زندگی شد، ای مرد! - چه کار کنم، بیشتر از این ندارم که خرج کنم. - من این حرف‌ها سَرم نمی شود، برو از دیگر مردها یاد بگیر. - آخر آنها شاید … - شاید و باید به میان نیاور که این چیزها زیاد از تو شنیده ام. - چشم خانم! چشم! یک فکری می‌کنم. در شهر قم مستأجر هستی و با زن و بچه زندگی می‌کنی. مستأجری هم که هزار جور مشکلات دارد. گاهی وقت‌ها هم بحث و مرافعه می‌شود. چاره ای هم جز صبر و تحمل سختی‌ها نیست. به یاد والدین خود می‌افتی. آنها هم آنقدر مال و منال ندارند که بتوانند تو را خانه دار کنند. به خود نهیب می‌زنی: - چرا به در خانه امام زمان نمی روی. - خوب چه کار کنم؟ - برو مسجد مقدّس جمکران و نماز امام زمان علیه السلام را بخوان اگر صلاح باشد درخواستت مستجاب می‌شود و الّا … بعضی از اطرافیان تو هم متوجه می‌شوند که به دنبال خرید خانه هستی. با این تنگ دستی و سختی تو را مسخره می‌کنند. تعجب می‌کنند که چطور با پول کمی که تهیه کرده ای می‌خواهی صاحب منزل بشوی. گاهی وقتها هم به تو اشاره کرده و با تمسخر می‌گویند: «نان نداری بخوری، ولی می‌خواهی پیاز بخوری تا اشتهایت باز شود! » و به دنبال آن خنده آنها است که مثل صدای مته آهنی فکر و ذهنت را می‌خراشد. چند ماهی می‌گذرد. همچنان دنبال خرید خانه هستی. از قضا به یک خانه مناسب بر می‌خوری که آن را برای خودتان مناسب می‌بینی. فقط ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - دعای پدر و مادر - صفحه ۵۳ و ۵۴. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 657) قسمت ۲ 🌸 دعای پدر و مادر 🌸 ☘ ... چند ماهی می‌گذرد. همچنان دنبال خرید خانه هستی. از قضا به یک خانه مناسب بر می‌خوری که آن را برای خودتان مناسب می‌بینی. فقط احتیاج به تعمیر دارد که باید زحمتش را بکشی. پس از معامله دست به کار شده و با پول قرضی که تهیه کرده ای تعمیرش می‌کنی و اسباب و اثاثیه را به خانه تان منتقل می‌کنی. همسرت هم از اینکه صاحب خانه شده است خوشحال و سرحال به نظر می‌رسد. چند روزی از نقل و انتقال تان نمی گذرد که متوجه می‌شوی آهی در بساط نداری که با آن سودا کنی. هرچه که از پول خودت و قرضی بود خرج کرده و برای مایحتاج روزانه تان دچار مشکل هستی. نمی دانی که چه کار باید بکنی! تعطیلات پیش می‌آید و ایام مسافرت است. به خانه مادرت می‌آیی. زن و بچه‌ها را هم همراه خودت آورده تا دیداری تازه کنند. مادر هم توقعات خاص خودش را دارد. وقتی در پیش او هستی توقع دارد تو همه کارها را کمکش کنی. تو هم شب و روز پروانه وار دورش میچرخی. احترام پدرت را هم حفظ می‌کنی. می‌خواهی حتی یک لیوان آب را هم اگر می‌خواهند برایشان ببری. لذا هر وقت پدر و مادر درخواستی دارند می‌گویی: - چشم! الساعة! سریع جهت برآوردن حاجات شان حرکت می‌کنی. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗: وعده دیدار - داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف مؤلف: محمود ترحمی ناشر: انتشارات مسجد مقدس جمکران 📝 داستان چهارم - دعای پدر و مادر - صفحه ۵۴ و ۵۵. گروه⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ♻️ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 ♻️ https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: ♻️ @booye_zohooremahdi ♻️ https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖