🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌸موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 664) قسمت ۱
🌼 « تا کی...؟ » 🌼
🌤 وقت پنجم 🌤
🌾 پسران، بر خلاف پدر، از دوستداران «صاحب» بودند. پدر میگفت: من به راه شما قدم نمی گذارم، مگر این که صاحب شما بیاید و مرا از این بیماریام رهایی بخشد. کلامی که بارها و بارها از او شنیده شد.
پسران و پدر به قصد سفری عازم شده اند. نزدیک غروب است و کاروان در پیش.
تاریکی شب که همه جا را فرا میگیرد، در جایی جمع میشوند برای استراحت و نماز. برادران کنار یکدیگر به گفتگو مشغولند. صدای فریاد و صیحه ای میآید! گویا صدای پدر آن هاست؛ در این تاریکی و بیابان. حتماً در تنهایی اش راهزنی از فرصت استفاده کرده و به قصد سرقت مال و اشیای قیمتی همراهش به او حمله کرده... بدنش رعشه ای گرفته. در حالی که حیرت از چشمانِ بازِ او نمی رود، به فرزندانش استغاثه و التماس میکند!
پسران سرعت بیشتری میگیرند تا خود را به پدر برسانند. چون آنها را دید، گفت: «بروید به صاحب خود برسید که الآن نزد من بود و رفت! »
سخن پدر تمام نشده بود که به اطراف دویدند. هر طرفی را که رفتند، اثری از او نبود. ...
(ادامه دارد ...)
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: تا کی ... ؟ - داستان اضطرار به حجت (علیهالسلام)
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مصطفی رضایی
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)
📝 وقت پنجم - صفحه ۳۷ و ۳۸.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#تا_کی ...؟
#داستان_اضطرار_به_حجت (عج)
#مهدویت_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مصطفی_رضایی
#انتشارات_بنیاد_فرهنگی_حضرت_مهدی_موعود (عج)
#وقت_پنجم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌸موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 664) قسمت ۲
🌼 « تا کی...؟ » 🌼
🌤 وقت پنجم 🌤
🌾 ... پسران سرعت بیشتری میگیرند تا خود را به پدر برسانند. چون آنها را دید، گفت: «بروید به صاحب خود برسید که الآن نزد من بود و رفت! »
سخن پدر تمام نشده بود که به اطراف دویدند. هر طرفی را که رفتند، اثری از او نبود.
خسته و ناامید، با قدمهای آرام، به سمت پدر آمدند و شرح واقعه را از او جویا شدند.
پدر گفت: «من در این جا تنها بودم که ناگاه شخصی نزد من آمد و مرا صدا زد. گفتم: تو کیستی؟
با لحنی مطمئن به رویم نگریست و گفت: «من صاحب و امام پسرانِ تو هستم. آمدهام تو را از این درد و بیماری شفا دهم. »
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: تا کی ... ؟ - داستان اضطرار به حجت (علیهالسلام)
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مصطفی رضایی
ناشر: انتشارات بنیاد فرهنگی حضرت مهدی موعود (عج)
📝 وقت پنجم - صفحه ۳۸ و ۳۹.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#تا_کی ...؟
#داستان_اضطرار_به_حجت (عج)
#مهدویت_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مصطفی_رضایی
#انتشارات_بنیاد_فرهنگی_حضرت_مهدی_موعود (عج)
#وقت_پنجم
☘☘☘
☘☘
☘
📕 #معرفی_کتاب
🔰 موضوع : مهدویت - انتظار
کرامات و معجزات حضرت مهدی🌹
(عجل اللّه تعالی فرجه الشریف)
📚 برگرفته از کتاب نجم الثاقب
─┅─═इई•°¤°•ईइ═─┅─
عنوان: پایان انتظار
کرامتی از امام زمان عجِّلاللهتعالیفرجهالشریف
مؤلف: مسلم پوروهاب
ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران
#پایان_انتظار
#مسلم_پور_وهاب
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
─┅─═इई•°¤°•ईइ═─┅─
التماس دعا
#منتظران_ظهور 🌱
https://t.me/+qRAtsegCh0JjMmVk
#گروه_در_ایتا
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
#کانال_در_ایتا
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
💎(داستان 665) قسمت ۱
💐 پـایـان انـتـظـار 💐
🌟بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم🌟
🍀 آرام آرام پيكر نحيفش را از ميان تخت بيرون كشيد و نگاهش را به اطراف دوخت. دست دراز كرد و ردايش را از قلاّبي كه به سينه ديوار آويزان بود، برداشت و روي شانه اش انداخت و به سمت ايوان به راه افتاد. در، نعره كنان روي پاشنه اش چرخيد و از هم باز شد و نسيم صبحگاهي به داخل اطاق هجوم آورد. از روي شكافي كه در ابتداي ايوان بود، نعلينش را برداشت و پوشيد سپس نگاهش را به سوي ستارههايي دوخت كه در انوار كمرنگ سحر جان ميباختند؛ لبخندي بر لبانش نشست و دستانش را به سوي آسمان دراز كرد و گفت: خدايا، به اميد تو.
پا به داخل حياط گذاشت؛ درِ چوبي حياط را گشود و وارد كوچه اي باريك و دراز گرديد و طبق عادت هر روز، تسبيح بلندي را از جيب پيراهنش بيرون كشيد و دانههاي درشتش را به روي هم غلطاند و ذكر گويان راه افتاد. از چند كوچه تو در تو گذشت و به محل كارش رسيد. از پلههاي سنگي عبور كرد و وارد سرداب تاريكي شد و پس از روشن كردن تنوري كه در زير مخزن آب قرار داشت، دوباره به بالاي پلهها برگشت. از داخل كوچه درِ ديگري را گشود و وارد فضاي گنبدي شكل حمام گرديد و به سمت حوضي كه در وسط صحن حمام بود، راه افتاد. آستينهاي پيراهنش را بالا زد و وضو گرفت.
صداي اذان از گلدستههاي مسجد به گوشش رسيد؛ ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: پایان انتظار ، صفحه ۹ و ۱۰.
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مسلم پوروهاب
ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پایان_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مهدویت_انتظار
#مسلم_پور_وهاب
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
💎(داستان 665) قسمت ۲
💐 پـایـان انـتـظـار 💐
🍀 ... صداي اذان از گلدستههاي مسجد به گوشش رسيد؛ مطابق هر روز پس از شنيدن «اشهد ان محمداً رسول اللَّه» دوبار «اشهد ان عليٌ ولي اللَّه» را تكرار كرد و سجاده كوچكي را رو به قبله گشود و به نماز ايستاد. سپس دلو سياهي را پر از آب كرد و به سمت اطاقكهايي كه در انتهاي حمام قرار داشتند، راه افتاد و كف آنها را شستشو داد.
در اين هنگام صداي سم اسباني در ميان كوچه پيچيد و در مقابل درِ حمام قطع شد و لحظه اي بعد قيافه داروغه، مقابل چشمان ابوراجح ظاهر شد.
ابوراجح كه ميانه خوبي با اين دسته از آدمها نداشت، خود را مشغول انجام كاري كرد و گوشه چشمي هم به داروغه، كه دستانش را به كمرش زده و لبخند تمسخر آميزي بر لب داشت، انداخت. ديري نپاييد كه سكوت بين آن دو نفر، با صداي پاي كسي كه به حمام مي آمد، شكست. داروغه نگاهي به تازه وارد كرد و با صداي بلندي گفت: امروز حمام قرق حاكم است و كسي حقّ ورود به حمام را ندارد.
آن مرد لحظه اي مردّد بر جاي ايستاد؛ سپس با تعجّب شانه هايش را بالا انداخت و قصد كرد كه برگردد كه صداي لرزان ابوراجح به گوشش رسيده: بيا داخل ابو عمّار! آب خزينه گرم است.
داروغه با شنيدن سخن ابوراجح، ابروهاي خود را درهم كشيد و با رويي برافروخته به سوي او حركت كرد و با صداي بلندتري كه در فضاي خالي حمام طنين ميانداخت، گفت: ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📚: پایان انتظار ، صفحه ۱۰ الی ۱۲.
داستانهایی از کرامات امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
مؤلف: مسلم پوروهاب
ناشر: انتشارات قم: مسجد مقدس جمکران
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#پایان_انتظار
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#مهدویت_انتظار
#مسلم_پور_وهاب
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران