eitaa logo
داستانهای مهدوی
201 دنبال‌کننده
859 عکس
35 ویدیو
6 فایل
داستانها، ملاقات و معجزات حضرت مهدی (عجّل اللّه تعالی فرجه الشریف) ارتباط با ادمین @sh_gerami گروه بوی ظهور https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 کانال «بوی ظهور رسانه ظهور» @booye_zohoor_resane_zohoor
مشاهده در ایتا
دانلود
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 756) 🌺 طلبه‌ای که سرطان حنجره داشت🌺 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🌱 یکی از بستگان که در حوزه علمیه مشهد مشغول درس می‌باشد، گفت: با طلبه‌ای هم حجره بودم که به سرطان حنجره مبتلا بود، بسیار ناراحت بود و شب‌ها از درد سینه گریه می‌کرد و ناله می‌زد، تا صبح خواب نداشت. روزی خدمت حضرت آیت اللّه العظمی میلانی رسیده بود و شرح حالش را به عرض رسانده و از ایشان در خواست دعایی، یا ذکری، یا دارویی کرده بود. آیت اللّه فرموده بودند: ما بی صاحب نیستیم، آقا داریم. عرض کرده بود که چه کنم؟ فرمود: متوسل به امام زمان ارواحنا فداه شو. سؤال کرده بود به چه طریق؟ فرمودند: چهل نماز امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بخوان. پرسیده بود چهل شب بخوانم یا پی در پی؟ فرموده بودند: قصد این است که چهل مرتبه به آن بزرگوار متوسل شوید. او می‌گفت: چون بسیار ناراحت بودم از شب جمعه شروع کردم و تا شب جمعه بعدی چهل نماز را تمام کردم. صبح جمعه‌اش قبل از اذان از حجره خارج شدم که به نماز جماعت برسم، دیدم وسط حیاط دو نفر ایستاده‌اند و چنان جذّاب و خوش سیما بودند که مرا شیفتۀ خود کردند. نزدیک شدم، سلام کردم، جواب شنیدم، بعداً مرا با نامم صدا زدند و فرمودند: به برادرم خضر سلام کن. سلام کردم به من فرمودند: می‌خواهیم به زیارت جدّم آقا علی بن موسی الرّضا علیه‌السلام برویم، می‌آیی؟ عرض کردم بله آقا. در خدمت آنها وارد ایوان طلا شدیم یک مرتبه متوجه شدم آن دو بزرگوار مانند دو نور وارد حرم شدند و ناپدید شدند به خود آمدم که در چه وضعی هستم. دیدم هیچ ناراحتی ندارم. خدمت آیت اللّه میلانی رسیدم تا جریان را برای ایشان نقل کنم. قبل از اینکه شروع کنم آقا مرا در آغوش گرفتند و چشم‌های مرا بوسیدند و اشک ریزان فرمودند: خوشبختی است که توفیق زیارت آقا حجة بن الحسن العسکری را پیدا کرده‌ای. عرض کردم لحظه‌ای که در خدمتشان بودم و با نگاهی مرا مورد لطف قرار دادند تمام ناراحتیها از بدنم بیرون رفت. می‌گفتم و هر دو اشک می‌ریختیم. اللّهمّ عجل لولیک الفرج مسجد مقدس جمکران دارالشفای دردمندان است. 🍃 خوشا به حال هرآن کس که مبتلای رضاست 🍃 تمام دار و ندار من از رضاست 🍃 مریض بستر عشقم شفا نمی‌خواهم 🍃 که مرهم دلم از نسخۀ و دوای رضاست 🍃 خدا عنان دل ما به دست تو داده 🍃 امیر دام تو، اما ز غیر آزاده 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان دهم - طلبه‌ای که سرطان حنجره داشت - ص ۳۲ و ۳۳ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 757) قسمت ۱ 🌸 پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد🌸 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 یکی از دوستانم به نام حاج علی آقا مافی اهل قزوین بودند. ایشان هر شب چهارشنبه، کاروان به زیارت مسجد مقدس جمکران می‌آوردند. شب عیدی بود که سه روز تعطیل بود. لذا کاروان را بعد از زیارت مسجد مقدس جمکران جهت زیارت شاهچراغ به شیراز بردند، از حقیر دعوت کردند که در خدمتشان باشم. با هم به شیراز رفتیم در حرم دعای توسل توسط حاج آقا ثقفی مدّاحِ کاروان برگزار شد. پس از دعا، آقایی به نام رفیعیان ساکن شیراز آمد جلو و پرسید شما از جمکران آمده اید؟ گفتند: بله. گفت: به احترام امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دوست دارم که میزبان شما باشم. قبول کردیم و به منزل ایشان رفتیم، در جمع این مطلب را تعریف کرد، که فرزندِ اولِ پسرم به نام زهرا در سن چهار سالگی به مریضی سختی مبتلا شد. به طوری که تلاش تمام متخصصین هیچ گونه اثری نداشت. شبی دکترش گفت: احتمالاً امشب آخرین شبِ عمر او خواهد بود. پسرم با پریشانی بسیار از بیمارستان به طرف منزل حرکت کرد که در راه به یک مجلس روضه برخورد میکند. به آنجا می‌رود و روضه خوان، توسل به حضرت زهرا پیدا می‌کند، او بسیار گریه می‌کند و به حضرت عرض میکند: فرزندم دختر است و به نام شماست، اگر او شفا پیدا کند نذر می‌کنم بزرگ که شد او را به یکی از فرزندانِ شما که سربازِ فرزندتان، حجة بن الحسن العسکری هم باشد، شوهر بدهم و زندگی او اگر ضعیف باشد مُرفّه کنم. فردا صبح که به بیمارستان می‌رود می‌بیند دکترها و پرستاران دور تخت دخترش ایستاده اند و با او صحبت می‌کنند و عدّه ای از آنها گریه می‌کنند. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان یازدهم - پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد - ص ۳۳ و ۳۴ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 757) قسمت ۱ 🌸 پدر
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 757) قسمت ۲ 🌸 پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد🌸 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 ... فردا صبح که به بیمارستان می‌رود می‌بیند دکترها و پرستاران دور تخت دخترش ایستاده‌اند و با او صحبت می‌کنند و عدّه‌ای از آنها گریه می‌کنند. سؤال می‌کند که چه شده؟ می‌گویند یک مرتبه بچه که فقط ناله می‌کرد با صدای بلند صدا می‌زند بابا، «خانم دکتر رفت، بیا از او تشکر کن. » پیشِ او آمدیم و گفتیم که چه می‌خواهی؟ گفت: خانم دکتر آمد و بر روی سرم دست کشید و دستم را گرفت و گفت: تو خوب شدی، به بابا بگو نذر ما را فراموش نکنی، او خوب شده بود، طوری که همان ساعت او را مرخص کردند. پسرم به تهران رفت و کارخانه‌ای تأسیس کرد و آنجا مشغول کار شد، دختر بچه‌اش بزرگ شد و به دانشگاه رفت، پدرش نذرش را به دخترش گفت ولی او قبول نکرد و گفت: من می‌خواهم با مردی زندگی کنم که تحصیل کرده باشد، دکتر یا مهندس باشد غیر از روحانیون. هرچه که پدرش و دیگران با او صحبت کردند قبول نکرد. لذا مسئله را با یکی از علماء مطرح کردند. او این راه را به آنها گفت که او را به عقد یک سیّد روحانی در آورید با قید اینکه بعداً طلاق گیرد، و به هر کس که می‌خواهد ازدواج کند. دختر می‌پذیرد. روزی پسرم از تهران که بر می‌گشت و در حال عبور از قُم بود، به مغازه‌ای رفت تا چیزی بخرد، همانجا طلبۀ سیدی را می‌بیند که او هم قصد خرید داشت و به فروشنده گفت: حساب را بنویسید تا آخر برج که شهریه گرفتم، پرداخت می‌کنم. طلبۀ سید را صدا می‌زند و می‌گوید من حاجتی دارم که به تصمیم شما بسته است، اگر پیشنهاد مرا قبول کنی من هم، هر حاجتی داشته باشی و هر مقدار پول لازم داشته باشی نیاز شما را برطرف می‌کنم. طلبۀ سید می‌پذیرد. باهم به تهران می‌روند و با خانواده و دخترش در میان می‌گذارد، همگی قبول می‌کنند. دختر را به عقد سید طلبه در می‌آورند، اطاقی در اختیارش قرار می‌دهند، ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان یازدهم - پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد - ص ۳۴ و ۳۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 757) قسمت ۲ 🌸 پدر
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 757) قسمت ۳ 🌸 پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد🌸 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 ... دختر را به عقد سید طلبه در می‌آورند، اطاقی در اختیارش قرار می‌دهند، او سجاده‌اش را پهن کرده و از اول شب به نماز و گریۀ شدید می‌پردازد. حتی شام و میوه برای او می‌برند و در کنار سجاده‌اش می‌گذارند ولی او لب نمی‌زند و بعد از یکی دو ساعت همچنان در همان حالت قرار داشت. زهرا خانم وارد اُطاق می‌شود از او سؤال می‌کند شما چه مشکلی داری که اینگونه گریه می‌کنی؟ پدرم که به شما گفته هر چه می‌خواهی و هر مشکلی داشته باشی برطرف می‌کند، پدرم گفته اگر خانه بخواهید برای شما میخرد و مخارج ازدواج تان را هم میدهد، اگر چیز دیگری می‌خواهید بگویید تا فراهم کند. سید طلبه می‌گوید: ۴۰ شبِ چهارشنبه به مسجد مقدس جمکران رفتم و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف همین‌ها را درخواست کردم و او پدر شما را برای من فرستاده تا خانه و زندگی برایم فراهم کند، زهرا خانم می‌گوید: پس دیگر چرا گریه می‌کنی؟ سید می‌گوید: دیشب چیز دیگری به خواسته‌ام اضافه شده، و برای آن درِ خانۀ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف متوسل شده‌ام و گریه می‌کنم، زهرا خانم می‌گوید: آن چیست. حرفی نمی‌زند و می‌گوید همان کسی که پدر شما را فرستاده از این حاجت من هم خبر دارد و اگر صلاح بداند آن را هم حل خواهد کرد. زهرا خانم باز می‌پرسد: از امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف میخواهی من همسر همیشگی شما باشم؟ می‌گوید: بله. و زهرا خانم با گریه قبول می‌کند و میگوید: همسری را که امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف برایم بفرستد معلوم است که عاقبتش بخیر است و فرزندانش صالح و سالم و از مروّجین دین و خدمتگزار مردم خواهد بود. به نزد پدرش می‌رود و می‌گوید: من همین مَرد که عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف است را می‌خواهم، و معلوم است که او فرستادۀ آن حضرت است. پدر پیشنهاد می‌کند که سِمَتی در کارخانه به دامادش بدهد ولی او قبول نمی‌کند و می‌گوید: آقا مرا به این زندگی رسانده است و من می‌خواهم درس طلبگی را ادامه دهم و مُبلِّغ اسلام و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشم. پدر قبول میکند و زندگی بسیار عالی و ماهیانه مبلغ قابل توجهی برای مخارجشان به آنها می‌دهد. در همان لحظه ۲ پسر بچه حدود ۱۰ ساله را صدا زد و گفت اینها فرزندان آقا سید می‌باشند. او درسش را ادامه داده و فعلاً در حوزۀ قم یکی از استادهای برجستۀ حوزه می‌باشد. 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان یازدهم - پدری که نذر می‌کند دخترش را به طلبه سیّد شوهر دهد - ص ۳۵ و ۳۶ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌠(داستان 758) 🌻 مرحوم کافی فرموده شب اول قبر چه گفتم🌻 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🌿 یکی از دوستانم به نام حاج اصغر عبد یزدان که علاقۀ خاصی به حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا الفداه، و همینطور علاقه به حجة الاسلام کافی داشت و از منبر و نوارهای ایشان بهره مند می‌شد. پس از شهادت مرحوم کافی، یک شب در عالم خواب خدمت ایشان شرفیاب می‌شود و با اینکه می‌دانسته شهید شده، سؤال میکند: که شب اول قبر چگونه است؟ ایشان توضیح می‌دهد. دوباره از پُل صراط سؤال می‌کند، می‌فرماید: خیلی سخت است و با سختی زیاد باید از آن عبور کرد. سؤال می‌کند شما چطور رد شدی؟ فرموده بود به راحتی. دوباره پرسید: با این مشکلات چطور به راحتی رد شدید؟ آیا دعایی یا ذکری را گفتید؟ فرموده بود: بله. سؤال کرده بود: لطفاً بفرمایید چگونه و با چه ذکری توانستید به راحتی عبور کنید؟ فرموده بود: ذکر همیشگی را که در دنیا مدام می‌گفتم و آن ذکر یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی است. آنجا هم همین ذکر را گفتم و به راحتی عبور کردم. 🍃 خستگان عشق را ایام درمان خواهد آمد 🍃 غم مخور آخر طبیب دردمندان خواهد آمد 🍃 بلبل شوریده دل را از خزان بر گو نناله 🍃 می شود دنیا گلستان، غنچه خندان خواهد آمد 🍃🌼🍃🌼🍃🌼🍃 🍃 ای چارۀ درخواستگان ادرکنی 🍃 ای مونس و یار بی کسان ادرکنی 🍃 من بی کسم و خسته و مهجور و ضعیف 🍃 یا حضرت صاحب الزمان ادرکنی 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان دوازدهم - مرحوم کافی فرموده شب اول قبر چه گفتم - ص ۳۷ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌏موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 759) 💐 ماشین در راه خاموش کرد و ماشینی رسید💐 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍀 در سال ۱۳۷۰ روز سه شنبه ای در کاروان خادم المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف عازم مسجد مقدس جمکران شدیم. در بین راه قرار شد مشرّف شویم امام زاده مشهد اردهال و بعداً به جمکران برویم. چون بعضی از هفته‌ها چنین می‌کردیم. نماز مغرب و عشا را آنجا بودیم و شام همانجا صرف شد سپس برگشتیم و در بین راه ماشین، موتور جام کرد و خاموش شد، وسط بیابان دسترسی به هیچ کجا نبود. هوا هم بسیار سرد بود و شب‌ها هیچ وسیله ای از آنجا عبور نمی کرد. لذا داخل ماشین شدیم و دعای توسل خواندیم و دست توسل به وجود مقدس آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بُردیم. به طوری که صدای یا بقیة اللّهِ زن و مرد، ماشین را به لرزه در آورده بود و می‌گفتیم: آقا میهمانهای شب‌های چهارشنبه ات، گرفتار شده اند، آنها را دریاب. ساعتی گذشت از دور دیدیم روشنی چراغ ماشینی دیده می‌شود. نزدیک تر شد، یک اتوبوس خالی ایستاد در حالیکه راننده اش گریه می‌کرد، نامش سید عباس هاشمی بود. ماجرا را از او پرسیدیم، او در حالی که گریه می‌کرد گفت: کارم سرویس فلان کارخانه، در کاشان است، منزلم در ۲۰ کیلومتری اینجاست، خوابیده بودم که در عالم خواب به من فرمودند بیدار شو و به فلان مسیر برو، عده ای آنجا از میهمانهای ما در بیابان منتظرند، آنها را به جمکران ببر، مردان را می‌بوسید و می‌گفت شما از میهمانهای آقا امام زمان ارواحنا فداه هستید. آن شب یک شبِ کم نظیر بود. در تمام طول مسیر همه ناله می‌زدند و ذکر یا صاحب الزّمان بر لب داشتند. چرا که عنایت آقا را دیده بودند. سید عباس ما را به مسجد مقدس جمکران و سپس به زیارت حضرت معصومه سلام الله علیها و از آنجا به اصفهان بُرد بدون گرفتن هیچ گونه وجهی و می‌گفت: شما سفارش شدۀ آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف هستید. آقا بقیة اللّه چارۀ بیچارگان و درماندگان است، لذا هر کجا درمانده شدید، به وجود مقدس و بابرکت بقیة اللّه الاعظم متوسل شوید تا از غم نجات یابید. 🍃 صد قافله دل به جمکران آوردیم 🍃 رو جانب صاحب الزمان آوردیم 🍃 دیدیم که در بساط ما آهی نیست 🍃 با دست تهی، اشک روان آوردیم 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان سیزدهم - ماشین در راه خاموش کرد و ماشینی رسید - ص ۳۸ و ۳۹ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 760) قسمت ۱ 🌼 چطور ما به شما محل نمی‌گذاریم🌼 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 یکی از دوستان که حاضر نشد نام او را ببرم، می‌فرمود: سالهایی است که توفیق و سعادت نصیبم شده به مسجد مقدس جمکران بروم یک حاجتی داشتم از محضر آن عزیز، و چند هفته‌ای بود که برای حاجتم اصرار و دعا می‌کردم. به حاجتم نرسیدم خیلی ناراحت شدم، در دلم و با خودم گفتم حضرت به من نگاهی نمی‌کند و به من لطف و مرحمتی ندارند. از این جهت برای رفتن به جمکران کمی سُست شدم. شب جمعه‌ای از من و خانواده‌ام در ۱۰۰ کیومتری اصفهان به نام هرند، جهت عروسی دعوت کردند. ما رفتیم و شب را آنجا گذراندیم و فردا صبح برگشتیم. در بین راه در حالیکه سرعت ماشین بیش از حدّ مجاز بود مانع کوچکی پیش رو بود، خواستم سرعت را کم کنم که نشد، متوجه شدم ترمز ماشین بُریده در حالیکه سرعت زیادی داشتم آقا را صدا زدم. امدادهای غیبی آقا و برنامه‌ایی که در چنین حالاتی راننده انجام می‌دهد تا ماشین کم کم از سرعتش کاسته شود تا توقف کند، انجام دادم، بدون هیچ مشکلی ماشین توقف کرد کنار جاده و ایستاد. از ماشین بیرون آمدیم و بدون اینکه آثار ناراحتی داشته باشیم ایستاده و در فکر بودیم که چه کنیم، دیدیم آنطرف خیابان تریلی توقف کرده و راننده آن آمد پیش ما و سؤال کرد که کاری دارید؟ آیا مشکلی هست؟ با اینکه تعجب کرده بودم که از کجا فهمیده ما مشکل داریم گفتم: بله. او ماشین را امتحان کرد و رفت جعبه آچار و لوازمات را از داخل ماشین خودش آورد و حدود یک ساعت زیر ماشین بود تا کاملاً درست کرد و تحویل داد. من خیلی خوشحال شدم از او تشکر کردم و هر چه خواستم به او مبلغی پرداخت کنم، قبول نکرد. هفتۀ بعد شب چهارشنبه که به قم مشرّف شدم ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان چهاردهم - چطور ما به شما محل نمی‌گذاریم - ص ۴۰ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 760) قسمت ۱ 🌼 چطو
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌳(داستان 760) قسمت ۲ 🌼 چطور ما به شما محل نمی‌گذاریم🌼 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍃 ... من خیلی خوشحال شدم از او تشکر کردم و هر چه خواستم به او مبلغی پرداخت کنم، قبول نکرد. هفتۀ بعد شب چهارشنبه که به قم مشرّف شدم قبل از آنکه به جمکران بروم به مناسبتی منزل یکی از مراجع رفتم، یکی از آقایانی که در آنجا کار می‌کرد به من فرمود: می‌خواستم به شما تلفن کنم ولی خوشبختانه شما را دیدم. شب قبل در عالم خواب، بزرگی را دیدم که به من فرمودند: به فلانی بگو چطور ما به شما محل نمی گذاریم و به شما لطف نداریم، ماشین را در برگشت از هرند، با آن سرعت حادثه آفرین، ما آن را متوقف کردیم، رانندۀ تریلی را ما فرستادیم، مگر می‌شود کسی به ما متوسل شود یا شب‌های چهارشنبه به خانۀ ما بیاید، موقع نیاز، به او و گرفتاریهایش، بی تفاوت باشیم. لذا آقا خود را بدهکار کسی نمی‌گذارد، هر کس یک قدم به طرف آن عزیز بردارد آن بزرگوار چندین قدم بطرف آن شخص می‌آیند. و به یاد این جمله حضرت افتادم که می‌فرمایند: ما در مراعات حال شما اهمال و سستی نمی‌کنیم و یاد شما را فراموش نمی‌کنیم، لذا با اشتیاق بیشتر از قبل، به امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف، هر هفته، ساعت شمار هستم که شب چهارشنبه فرا رسد و راهی مسجد مقدس جمکران شوم، آن مکان مقدسی که رابطه است بین عاشقان و گرفتاران با امام زمان ارواحنا فداه 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان چهاردهم - چطور ما به شما محل نمی‌گذاریم - ص ۴۰ و ۴۱ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🔮موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 761) 🌷 جوانی که از راه رسید و زائران را از مرگ نجات داد🌷 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 ☘ یک شب چهارشنبه در جمع زائرین بودم و همه منتظر ماشین بودیم همینکه از راه رسید همه سوار شدند. رانندۀ ماشین یک شخص حدود پنجاه ساله و قامتی رنجور و ناتوان داشت. حرکت کردیم و از میمه رد شدیم و ماشین پنچر شد، راننده در پارکینگ جاده توقف کرد و خواست لاستیک ماشین را عوض کند ولی نمی توانست. جوانی آنجا بود، جلو آمد و گفت: اجازه می‌دهید شما را کمک کنم؟ گفت: بله. در عرض چند دقیقه لاستیک ماشین را به تنهایی تعویض کرد و آمادۀ حرکت شدیم. آن جوان گفت: ممکن است مرا با خود ببرید؟ قبول کردیم، او آمد جلو و کنار راننده نشست، کمی که جلوتر رفتیم راننده خیلی خسته و پریشان به نظر می‌رسید آن جوان به او گفت: من می‌توانم رانندگی کنم، می‌خواهید کمک کنم؟ او قبول کرد، جایش را عوض کرد و گفت: من به بوفه می‌روم و کمی استراحت می‌کنم، به پلیس راه دلیجان که رسیدیم مرا صدا بزن تا بروم و دفترچه را ساعت بزنم. به دلیجان رسیدیم، آن جوان که رانندگی می‌کرد به یک نفر از مسافران گفت برو و راننده را صدا بزن. وقتی که او رفت صدای یاعلی او بلند شد همه برگشتند، صدا زد او مُرده. پلیس را خبر کردند، آمد وارد صحنه شد سراغ آن جوان را گرفت هر چه گشتیم، او نبود. در آن لحظه دیدیم که پلیس گریه می‌کند. از او پرسیدیم چه شده است؟ آیا راننده از اقوام شما هستند؟ گفت: نه، آن جوان که رانندگی می‌کرد فرستاده آقا می‌باشد، مدتی قبل هم مشابه این اتفاق را داشتیم که ماشین جمکران و زائران آن از مرگ حتمی نجات یافتند. آمبولانس خبر کردند و او را بُردند و پس از ساعتی از طرف آن شرکت راننده‌ای آمد و ما را به جمکران رساند. اگر امدادهای غیبی آن حضرت نبود آن راننده در حال رانندگی از دنیا می‌رفت و چه بر سرِ مسافران و دیگران می‌آمد خدا می‌داند. 🍃 اینجا تجلّی گاه صاحب الزمان است 🍃 اینجا پذیرای همان جان جهان است 🍃 چشمان عشاق از فراقش اشکبار است 🍃 از عشق مولا ناله بر پا و فغان است 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان پانزدهم - جوانی که از راه رسید و زائران را از مرگ نجات داد - ص ۴۱ و ۴۲ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌄(داستان 762) قسمت ۱ 🌺 با لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زائرین از غذای فاسد استفاده نکردند🌺 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍀 یک هفته آقای حاج اکبر قاسمی یکی از مدیران، که سالهاست خدمتگزار زائرین مسجد مقدس جمکران می‌باشد. از حقیر دعوت کرد که این هفته با ایشان باشم، رفتم در مغازۀ ایشان، در جمع زائرین بودم، ماشین نبود، معمولاً ساعت ۲ بعدازظهر کاروانها حرکت می‌کنند، ساعت ۲/۵ شد که راننده تلفن کرد که ماشین خراب شده، و هر چه که تلاش کردم نتوانستم آن را آماده کنم و نمی توانم بیایم. حاج اکبر به دیگری تلفن کرد، او گفت در خارج از شهر هستم تا نیم ساعت دیگر می‌رسم. به دیگری تلفن زدند او قبول کرد و گفت: حرکت کردم ولی هیچ کدام تا ساعت ۳/۵ نیامدند. عده‌ای از مسافران رفتند آن تعداد هم که ماندند به خاطر اینکه ماشین نصف بود و مشکل ایجاد می‌شد، حاج اکبر گفتند شما هم بروید و پنجشنبه می‌رویم که شبِ جمعه را آنجا باشیم. وقتی همه رفتند در همان لحظه هر دو ماشین رسیدند. از طرف دیگر شام زائران را مردم بانی می‌شوند، آن هفته هم یک نفر بانی بود که دو روز قبل مقداری مرغ و برنج و روغن، پیشِ حاج اکبر می‌آورد و می‌گوید اینها را برای زائران جمکران غذا تهیه کنید. ایشان هم قبول میکنند و پیش آشپز می‌برند، آشپز می‌گوید این مرغها کمی بو می‌دهند و کمی رُب و ادویه جات بیشتر مصرف میکنم تا رفع شود و همین کار را می‌کنند. نهار را آماده کرده و آورده بودند در مغازه تا ببرند جمکران. ... (ادامه دارد) ... ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان شانزدهم - با لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زائرین از غذای فاسد استفاده نکردند - ص ۴۲ و ۴۳ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ استفاده_نکردند
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌄(داستان 762) قسمت ۱ 🌺 با
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌅موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌄(داستان 762) قسمت ۲ 🌺 با لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زائرین از غذای فاسد استفاده نکردند🌺 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🍀 ... آشپز می‌گوید این مرغها کمی بو می‌دهند و کمی رُب و ادویه جات بیشتر مصرف میکنم تا رفع شود و همین کار را می‌کنند. نهار را آماده کرده و آورده بودند در مغازه تا ببرند جمکران. سه نفر از پرسنل شهرداری که نظافت آن خیابان را به عهده دارند، روزهای سه شنبه از حاج اکبر نهار میگیرند، آن روز هم طبق همیشه آمدند و غذایشان را گرفتند و رفتند. بعد از قضیۀ لغو شدن سفر، حاج اکبر غذاها را به آشپزخانه بُردند تا پنجشنبه از آنها نگهداری شود. روز پنجشنبه صبح یکی از آن سه نفر پرسنل شهرداری آمد پیش حاج اکبر و گفت: این چه غذایی بود که به ما دادی و آن روز بعد از خوردن غذاها هر سه نفر مسموم شدیم و فوق العاده حالمان بَد شد، به طوری که مَردُم اورژانس خبر کرده و ما را به بیمارستان بُردند. بعد از دو روز من کمی بهتر و مرخّص شدم ولی آن دو نفر هنوز در بیمارستان هستند، و یکی از آنها حال بسیار بدی دارد که ممکن است تلف شود. آنجا بود که متوجه شدیم در خراب شدن و دیر کردن ماشینهای حمل مسافر چه حکمتی وجود داشت و اگر تنها یکی از آن ماشینها رسیده بود و سفر به جمکران انجام می‌شد، چه تعداد (حدود ۵۰ نفر) از مسافران از آن غذاهای فاسد مصرف می‌کردند. و در بیابان مسموم می‌شدند خدا می‌داند چه فاجعه‌ای پیش می‌آمد. هیچ چیز در این کار حاکم نبود مگر لطف و مهماندوستی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف. بعد از آن غذاها را داخل چاه ریختند و برای شب جمعه غذا تهیه کردند، و این بود معجزه‌ای دیگر که همه آن را لمس کردیم. 🍃 اینجا تسلّی بخش جان‌ها و پناه است 🍃 اینجا گدایش به ز شاهنشهان است 🍃 اینجا گمانم کعبه و بیت الحرام است 🍃 اینجا عبادتگاه پیغمبران است 🍃 اینجا دروس عشق و ایثار و محبت 🍃 اینجا این هدیه از مهدی صاحب الزمان است 🍃 این درگه از درهای جنّت انشعاب است 🍃 این سرزمین نامش همانا جمکران است 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان شانزدهم - با لطف امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف زائرین از غذای فاسد استفاده نکردند - ص ۴۳ و ۴۴ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ استفاده_نکردند
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 👑موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 763) 🌼 زائری که برای خرید خانه‌اش مبلغ ۲۰ میلیون کم داشت🌼 🤲 یا صاحب الزّمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) ادرکنی🤲 🌾 یکی از هفته‌ها در ماشین، آقایی که نجّار است و بیشتر درهای ساختمانی می‌سازد با ما همسفر شد. او از زائرین همیشگی جمکران بود، و از ابتدای سفر حال خوشی داشت، با کسی هم تکلّم نمی‌کرد و در حال ذکر گفتن بود. تا برگشتن در همین حالت بود. یک هفته بعد، شامِ زائران را تقبّل کرد. و من چون حالِ هفتۀ گذشتۀ او را دیده بودم متوجه شدم که علتی دارد، از او علت را جویا شدم، او گفت: منزل از خود نداشتیم، منزل پدر مرحومم را فروختیم و مبلغی از آن، ارث به من رسید. بعد از کمی گشتن، خانه‌ای پیدا کردم که از هر نظر مناسب بود ولی برای خرید آن ۲۰ میلیون کم داشتم. مدتی هر چه فعالیت کردم و به هر کسی که رو زدم، نشد. خودم و خانواده‌ام خیلی ناراحت بودیم، چرا که اگر خانه را از دست می‌دادیم دیگر چنین جایی پیدا نخواهیم کرد. به خانواده‌ام گفتم ما بی صاحب نیستیم، آقا و مولایمان صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را درِ خانه خدا واسطه قرار می‌دهیم و از او مدد می‌خواهیم. هفتۀ گذشته آقا را به خرابه نشینی عمّه جانشان قسم دادم که می‌خواهم خانواده‌ام را از پریشانی و مستأجری نجات دهم، و از او کمک خواستم. چند روز بعد، آقایی که مجتمع‌های بزرگی را می‌سازد، نزد من آمد و گفت: می‌خواهم درب‌های این ساختمان را شما برایم بسازید. قبول کردم و بعد از توافق قرار داد بستیم. او مبلغ ۲۰ میلیون چِک به من داد و گفت کار را شروع کن و هر وقت هم پول لازم داشتی خبر بده. همان‌روز رفتم و خانه را خریدم و امروز هم در خانه مستقر شدیم. این هفته آمده‌ام از آقا و مولایم تشکر کنم و هفتۀ آینده شامِ میهمانهای امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را بانی باشم. 🍃 در مسیر جمکران عطر دل انگیز بهشت 🍃 از نفس‌های تو بوییدم ولی نشناختم 🍃 غفلت من را ببین یک عمر رخسار تو را 🍃 در همه آیینه‌ها دیدم ولی نشناختم 💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠 ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 📗 در حریم مسجد مقدس جمکران - کرامات حضرت مهدی عجل اللّه تعالی فرجه الشریف ✍ مؤلف: سید محمد متین پور 📖 ناشر: مرکز تحقیقات یارانه‌ای قائمیه اصفهان 📝 داستان هفدهم - زائری که برای خرید خانه‌اش مبلغ ۲۰ میلیون کم داشت - ص ۴۴ و ۴۵ گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅ ➖➖➖➖➖➖➖➖➖ https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983 https://eitaa.com/booye_zohooremahdi داستانهای مهدوی: @booye_zohooremahdi https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor ➖➖➖➖➖➖➖➖➖