داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۳ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۴
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... - نه... نتوانستم ببینم که تو تنها در میان جمع مانده ای.
پسر خواست حرفی بزند، اما نتوانست.
صدای نفسهای سنگین مادر و پسر تنها صدایی بود که به گوش میرسید و به سرعت در فضای اتاق گم میشد. زن بیش از اینکه به چشم هایش فکر کند، به پسر فکر میکرد. به این که بعد از آن همه خون دل، که برای تربیت طفل یتیم اش خورده بود، از او، غلامی به نتیجه رسیده بود با اعتقادات ناپایدار. اعتقاداتی نادرست و سُست. عمری برای پا گرفتن و بزرگ شدن پسر زحمت کشیده و در برابر مصائب تلخ و تنهاییهای پایان ناپذیر مقاومت کرده بود؛ امّا امروز پاره جگرش را در لبه پرتگاهی میدید که مقصّر آن خود زن بود و به یاد آورد که در هیاهوی امروز، پسر در مجادله با آن مرد شیعه، نتوانسته بود ایمان خود را ثابت نگه دارد و این یعنی برباد رفتن یک عمر تلاش.
پسر، مبهوت از این واقعه، بیش از سستی اش در دین، به راهی فکر میکرد که تا به امروز گمراهی بوده است.
اگر راه او محکم و درست بود، پس چرا امروز رسوا شده بود؟
چرا وقتی ابن الخطیب خواسته بود تا به مباهله برخیزد، حتّی نتوانسته بود فکرش را بکند؟ این بار پسر با دقّت تمام روز سپری شده را مرور کرد. درست در تلّ نمرود، آنجا که ابراهیم خلیل اللَّه را به آتش کشیدند، هنگامه آزمایش او برپا شده بود.
مثل همیشه بین او و مقام بالاترش ابن الخطیب بر سر حق و ناحق بودن راه هر کدام مجادله شده بود. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۱ الی ۲۳
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۴ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۵
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... مثل همیشه بین او و مقام بالاترش ابن الخطیب بر سر حق و ناحق بودن راه هر کدام مجادله شده بود. ابن الخطیب به پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام افتخار کرده بود و عثمان به خلفاء. سرانجام مرد شیعه پیشنهاد تازه ای داده بود. پیشنهادی جدّی که تا به آن روز بی سابقه بود. او را به مباهله دعوت کرده بود. در اعماق ذهن عثمان زنگی به صدا در آمده و دیواری در قلبش فرو ریخته بود. مرد شیعه پیشنهاد کرده بود آتشی در همین تلّ برپا کنند، هر کدام از این دو نام اولیاءشان را روی دست بنویسند و در آتش فرو ببرند. دست هر کسی که نسوخت، او بر حق است. عثمان نتوانسته بود؛ حتی به این پیشنهاد فکر کند. آنقدر ترسیده بود که صدای اطرافیانی هم که کم کم بر تعداد آنها افزوده میشد، نمی توانست او را بر این کار برانگیزد. هرگز دستش را در آتش فرو نمی برد. اگر دستش میسوخت؟! اگر آتش به آستین لباس میرسید و یک باره گُر میگرفت؟!
اگر دستش را فرو نمی برد چه میشد؟...
آتش به چشم بر هم زدنی برپا شده؛ آتشی تا کمر طرفین. هیزمهایی که به مراتب قطورتر از بازوهای هر دو نفر آنها بود، به سرعت خاکستر میشدند. نگاهی به رقیب انداخت.
ابن الخطیب آرام و مطمئن ایستاده بود. آنقدر مطمئن که انگار در ورای شعلهها همان گلستانی را میدید که خداوند برای ابراهیم برپا کرده بود.
صدای مردم چون تازیانههای آتشین برجان عثمان مینشست. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۳ و ۲۴
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۵ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۶
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... ابن الخطیب آرام و مطمئن ایستاده بود. آنقدر مطمئن که انگار در ورای شعلهها همان گلستانی را میدید که خداوند برای ابراهیم برپا کرده بود.
صدای مردم چون تازیانههای آتشین بر جان عثمان مینشست.
- اگر راست میگویی، دستت را در آتش فرو ببر.
- چرا ترسیدی؟ اگر به خودت شک نداری، امتحان کن.
- پسرجان کوتاه بیا. با آل علی هر که در افتاد، ور افتاد.
- بگو اشتباه کردی و قائله را ختم کن. تو هنوز خیلی جوانی و این دستها را احتیاج داری...
ناگهان در آن معرکه صدایی آشنا، آبی شد بر هُرْم [۱] درونی و بیرونی پسر.
- پسرم را چه کار دارید؟ مگر با شما چه کرده؟ خدا لعنتتان کند... خدا...
صدای شکسته اما بی پروای مادر از میان جمعیت بلند شده بود. پیرزن وقتی دیده بود اعتقادات پسر به میدان آزمایش کشیده شده، وقتی دیده بود پاره جگرش هدف شماتتهای مردم قرار گرفته، نتوانسته بود ساکت بنشیند.
خود را به آتش نفرینهای بی حد و مرز انداخته بود تا پسرش سرافراز از میدان بیرون بیاید. آنقدر نفرین کرده و به سینه کوبیده بود که سرانجام خسته شده و آرام گرفته بود. وقتی زنهای اطراف گفته بودند خیلی زیاده روی کردی، گفته بود: لیاقتتان همین است برای پسر من معرکه گرفته اید؟
صدای وای بر تو، خسر الدّنیا و الاخره شدی، بلند شده بود. زن باز هم آمده بود، ناسزایی نثار مردم کند که ناگهان همه چیز در چشم هایش دود و خاکستر شده و به آسمان رفته بود. زن به گمان این که از شدّت عصبانیت به این روز افتاده، رویش را برگردانده، اما باز هم چیزی ندیده بود.
انگار تمام هیزمهای آتش، یک باره در چشم هایش فرو رفته بود. دردی سراپای وجودش را فرا گرفته و بر زمین افتاده بود. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۴ و ۲۵
📚[۱] گرمی آتش، شعله آتش.
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۶ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۷
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... انگار تمام هیزمهای آتش، یک باره در چشم هایش فرو رفته بود. دردی سراپای وجودش را فرا گرفته و بر زمین افتاده بود.
در تمام مدّتی که پزشکان مختلف بر بالین پیر زن آمده بودند، تنها حرف آخر، یک جمله بود: شفای این بیمار تنها به دست خداست.
غروب یکی از روزها، زنهای همسایه به عیادت پیر زن آمده و رفتند. وقتی شب سیاهی اش را بر گستره ده، پراکَند، باز هم پسر ماند و مادر.
بعد از سکوتی طولانی مادر گفت: زنهای همسایه میگویند اگر تو از عقیده ات باز گردی و شیعه شوی، ما ضامن باز گرداندن بینایی ات میشویم.
پسر با خود فکر کرد: شیعیان چقدر به راه خود مطمئن هستند!
زن ادامه داد: مادر جان حق با آنهاست. اگر راه ما درست بود که این بلا سر من نمی آمد.
و بعد برای آنکه پسر را از آن کسالت بیرون بیاورد گفت: یقین بدان خدا من و تو را دوست دارد که این راه را پیش رویمان گذاشته است.
زن لحظه ای سکوت کرد. در چشمهایش موجی از اشک، نشست و به سرعت طغیان کرده و روی صورت جاری شد.
- من که امروز از سوختن گوشه انگشت تو دیوانه شدم، ببین خدا چقدر از سوختن تو در آتش جهنم بیزار است. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۵ و ۲۶
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۷ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۸
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... - من که امروز از سوختن گوشه انگشت تو دیوانه شدم، ببین خدا چقدر از سوختن تو در آتش جهنم بیزار است.
پیر زن دستهایش را بالا برد و در لایههای هوا صورت پسر را جستجو کرد. پسر سرش را در میان دستهای مادر گذاشت. زن ادامه داد: به خاطر این همه محبتی که به من داری، رستگار خواهی شد.
پسر بی اختیار سرش را روی زانوی مادر گذاشت. آرزو کرد: کاش هنوز کودک بود و میتوانست بلند بلند هق هق بزند. تنها توانست بگوید: مادر چقدر ما تنهائیم.
- ما خدا را داریم پسرم.
قطرههای اشک بی محابا از چشمان پسر روی دامن مادر میغلطید. انگار دریچه ای در عمیق ترین زاویههای قلبش گشوده شده و بار سنگینی از گناه از دوشش برداشته شده بود. آرام آرام دنیای پشت اشک، در برابرش محو شد و همانجا روی زانوی مادر به خواب رفت.
مدّتی بود که شب فرا رسیده بود. زیر سقف چهار دیواری معروف به مقام امام زمان (عج) غُلغله بود. صدای قرآن و مناجات به گوش میرسید. زنهای روستا در دل شب در آن سرا جمع شده بودند تا به وعده شان عمل کنند؛ همان زنهایی که قرار بود، ضامن چشمهای پیر زن باشند. پسر مدتی بود مادر را به دست زنها سپرده و خود بیرون ایستاده بود. از داخل گنبد کور، سویِ کمرنگ چراغی بیرون میزد. پسر همانجا ایستاده و لب هایش آرام آرام زمزمه گر نوایی محزون شده بود: خدایا آیا ممکن است مرا ببخشی؟ ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۶ و ۲۷
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۸ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۹
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... پسر همانجا ایستاده و لب هایش آرام آرام زمزمه گر نوایی محزون شده بود: خدایا آیا ممکن است مرا ببخشی؟
هوا سرد بود. باد، لای شاخهها میپیچید و در عمیق ترین سلولهای پسر نفوذ میکرد.
- ای کاش میتوانستم داخل بشوم.
این را پسر گفت اما به خود نهیب زد. من هنوز اجازه ورود ندارم.
و باز ایستاد. اگر با خدایش قرار نگذاشته بود که اجازه ورودش به این گنبد متبرکه، شفای چشمهای مادر باشد، خیلی زودتر از آن وقت وارد آن حریم شده بود.
همانجا به دیوار تکیه زد. کمی خم شد و دستها را زیر بغل فشرد: الهی العفو
سرما تا مغز استخوان نفوذ میکرد. کم کم سر را بین دو زانو گرفت و نشست: الهی العفو ...
باد، امان نمی داد. هرزگاه تازیانه محکمی بر شانه اش میزد اینبار پسر سر به خاک گذاشت: الهی بفاطمة و ابیها و...
ناگهان به خود آمد. در دل آن شب تیره، چیزی نداشت که در برابر خدایش به معرض تماشا بگذارد. تنها و بی پناه پشت دیوار سر بر خاک نهاده بود. گذشته، با تمام خوبیها و بدی هایش از مقابل چشمهایش میگذشت. صدای هق هق خود را میشنید که در هیاهوی باد بالا میرفت و به افلاک میرسید. زمزمه هایش گاه آرام و گاه به فریاد مبدّل میشد: و با مناجات و گریه زنها در میآمیخت: خدا خدا ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۷ و ۲۸
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور ☘(داستان 780) قسمت ۹ 🌺 فرز
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
🌈موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
☘(داستان 780) قسمت ۱۰
🌺 فرزندان آدم 🌺
🌿 ... صدای هق هق خود را میشنید که در هیاهوی باد بالا میرفت و به افلاک میرسید. زمزمه هایش گاه آرام و گاه به فریاد مبدّل میشد: و با مناجات و گریه زنها در میآمیخت: خدا خدا ...
ناگهان همه صداها قطع شد. پسر بدون تلاش در گوشه ای آرام گرفت و لبهایش از حرکت ایستاد.
بادِ تندی وزید: آنچنان تند که از پنجرههای مشبک گنبد گذشت و چراغ خاموش شد. زمان از حرکت بازماند و انگار زمین هم ایستاد. هر کس به هر کاری مشغول بود، معلّق میان زمین و آسمان ماند. نفسها در سینه حبس شد و انگار نیرویی عظیم زمین و زمان را احاطه کرد. ناگهان صدایی خفه از گلویی برخاست و سکوت را شکست:
- من میبینم
لحظه ای بعد صدا تبدیل به فریاد شد: شفا گرفتم. او مرا شفا داد.
باد، پشت گردن هستی خزید. هستی از خواب پرید. پسر برخاست و مُدّتی متحیّر به اطراف نگریست.
صدای شادی و شکر از گنبد میآمد. ناگهان جرقه ای در ذهنش زده شد. بلند شد و به سوی گنبد امام زمانش دوید.[۱]
#پایان
💠اَللّهُمَّ عَجِّل لِّوَلِیِّک الْفَرَج💠
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان دوم - فرزندان آدم - ص ۲۸ و ۲۹
📚[۱] نجم الثاقب، حکایت ۴۲، ص ۵۴۶
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#فرزندان_آدم
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 781) قسمت ۱
🌸 دل آرام من 🌸
🌱 تو داشتی نگاهم میکردی.
آن روز که کوچه پس کوچههای شهر را با سرعت پشت سر میگذاشتم. به جرأت میتوانم بگویم پیش از آن هم تو مرا نگاه کرده بودی؛ آن روزها که کودکی را با پای برهنه میدویدم و یا پیش از آن. شاید، شاید با نگاه تو جان گرفته بودم. شاید به خاطر تو به دنیا آمده بودم.
آه که من چقدر از تو غافل بوده ام! همیشه از تو غفلت کرده ام. حتی، حتی آن غروب که تو آمدی.
تو هنوز هم داری نگاهم میکنی. این را با تمام وجود میگویم. وگرنه که دیگر پس از آن روز نمی بایستی زنده میماندم.
حالا که به دور دستهای آسمان - این آبی بیکران - این شاهد ماندگار چشم میدوزم و به پهنای صورت اشک میریزم، باز هم تو داری نگاهم میکنی.
راستی چه شد؟
تقدیر من انگار همین بود.
دیدن یکباره و یک آن تو.
تنها همین و بس!
نخستین بار کی دیدمت؟ آخرین بار کی بود، شب بود یا روز؟
غروب بود که برای اولین بار و آخرین بار تو را دیدم و انگار تا به آن روز تمامی شبها و روزهایم تیره و تار بوده اند. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم - دل آرام من - ص ۳۰ و ۳۱
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#دل_آرام_من
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 781) قسمت ۱ 🌸 دل
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 781) قسمت ۲
🌸 دل آرام من 🌸
🌱 ... غروب بود که برای اولین بار و آخرین بار تو را دیدم و انگار تا به آن روز تمامی شبها و روزهایم تیره و تار بوده اند. سوگند میخورم در خاطرم هیچ غروبی روشن تر از آن غروب به یاد نمانده است.
کوچه پس کوچههای شهر را پشت سر گذاشته و یک نفس میتاختم. وقتی به خود آمدم که تا چشم کار میکرد بیابان بود و بیابان. پهندشت کویر بود و خار. خار بود و سوز گرمای باد کولی کُش صحرا. هُرم گرما بود و قامت بی رمق من که آب میطلبید و بس.
جریان آب بر تن خستهام چون جاری شدن روح بر کالبد نیمه جانی بود رو به مرگ. نفسهای گرم اسب، تمنّای آب بود و رفع تشنگی. مشک را به دهانش رساندم و بعد از سیراب شدن، به تاخت، بیابان را پشت سر گذاشتم. رسم صحرا همین است. روزهای بی رحمی دارد. کویر چون دهانه دروازه آتش میماند که هر چه به درون آن میروی، بیشتر تو را میبلعد. تو را مسخ میکند. عنان از کَفت میرباید و عظمت خود را به رُخت میکشد.
صحرا تمامی نداشت. انگار در یکجا ایستاده باشی و در خیال خود برانی. هیچ چیز تغییر نمی کرد. بیابان بود و خار و گرما. خیال به موقع نرسیدن آزارم میداد. گرمای موذی و راه بی پایان خسته ترم میکرد. امّا تنها امید انسان، این دو پای سر کش را در این لحظات زنده میدارد. اندیشیدن به مقصد، راه را هموارتر میکرد و تاب و تحمّل را بیشتر.
با گذشت زمان کم کم رنگ و روی صحرا تغییر میکرد. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم - دل آرام من - ص ۳۱ و ۳۲
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#دل_آرام_من
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 781) قسمت ۲ 🌸 دل
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 781) قسمت ۳
🌸 دل آرام من 🌸
🌱 ... تنها امید انسان، این دو پای سر کش را در این لحظات زنده میدارد. اندیشیدن به مقصد، راه را هموارتر میکرد و تاب و تحمّل را بیشتر.
با گذشت زمان کم کم رنگ و روی صحرا تغییر میکرد. طبیعت در بیابان جلوه نمایی میکند و انسان در برابر این عظمت بسیار، احساس کوچکی میکند. روز، ابتدا در گوشه ای از پهنه آسمان چنبره زد و بعد پا از ورطه خاک کشید. نیلی آرام بخشی صحرا را فرا گرفت و شب آمد. از دور شهری پیدا بود که متواضعانه گرد حریم علوی زانو زده بود. نور گنبد بلند و مناره هایش در تمام شهر تراویده بود. بی درنگ به آغوش آن پر کشیدم تا، رها از دنیا در هوای روح بخش حرم امام علی علیهالسلام جانی تازه بگیرم.
راه آمده را باید باز میگشتم. عبور از دوزخ بیابان گریز ناپذیر بود. بازگشت من نباید به تعویق میافتاد. خمس مالم را داده و تنها مقدار کمی مانده بود که وعده آن را به بعد از فروش برخی از اجناس محوّل کرده بودم. تنها دغدغه باقی مانده، مزد هفتگی کارگران کارخانه ریسندگی بود و سپس، گرفتن دست نوشته ای که هیچ کس از آن چیزی نمی دانست. به رسم همیشگی غروب پنجشنبه مزد هفتگی کارگران را دادم و حالا صبح بود. تا چشم کار میکرد خاکستر بیابان بود که کم کم زیر سیطره آفتاب به سرخی میگرایید و آبی آسمان که داشت در برابر حکومت آفتاب رنگ میباخت. به تاخت میرفتم. سیاهی سواری از دور پیدا بود. رو به من و پشت به مقصد. وقتی نزدیک شد، تو را دیدم سلام کردی. دست هایت را از هم گشودی و مرا در آغوش فشرده و بوسیدی. عطر پیراهنت در من پیچید.
نشناختمت. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم - دل آرام من - ص ۳۲ و ۳۳
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#دل_آرام_من
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 781) قسمت ۳ 🌸 دل
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 781) قسمت ۴
🌸 دل آرام من 🌸
🌱 ... سلام کردی. دست هایت را از هم گشودی و مرا در آغوش فشرده و بوسیدی. عطر پیراهنت در من پیچید.
نشناختمت. سلامت را جواب دادم و خوب نگاهت کردم تا شاید به یاد بیاورمت. خال سیاهی روی گونه راستت بود و عمّامه سبزی بر سر داشتی. نگاهت روایت گر حدیثی بود که نمی توانستم بخوانمش. در اعماق چشم هایت زمین و زمان چرخ میزد. چقدر آشنا بودی! انگار هزار سال پیش تو را در جایی دیده بودم. من هم تو را در آغوش گرفته و بوسیدم.
گفتی: خوش آمدی.
منظورت را نفهمیدم. با خود گفتم: به کجا خوش آمدم؟ به این برهوت نفرت انگیز؟
ایستادی. اسبت شیهه کشید.
گفتی: خیر باشد حاج علی کجا میروی؟
- بغداد.
حدسم به یقین تبدیل شد. با خود گفتم: پس او مرا میشناسد.
خواستم نامت را بپرسم که گفتی: برگرد، امشب شب جمعه است.
تحکّمی دلسوزانه در صدایت موج میزد، انگار چیز با ارزشی را وعده میدادی و از گفتن آن خودداری میکردی؛ اما نمی توانستم بمانم، تا آنجا را هم با عجله آمده بودم.
گفتم: نمی توانم، باید بروم.
- مگر نمی خواهی من و شیخ شهادت دهیم که تو از پیروان جدّم و خودم هستی؟ ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم - دل آرام من - ص ۳۳ و ۳۴
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#دل_آرام_من
داستانهای مهدوی
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦 💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج) 🌹کاری از گروه بوی ظهور 🌴(داستان 781) قسمت ۴ 🌸 دل
🌦حضرت ولی عصر(عج)🌦
💎موضوع : معجزات حضرت مهدی(عج)
🌹کاری از گروه بوی ظهور
🌴(داستان 781) قسمت ۵
🌸 دل آرام من 🌸
🌱 ... گفتم: نمی توانم، باید بروم.
- مگر نمی خواهی من و شیخ شهادت دهیم که تو از پیروان جدّم و خودم هستی؟
از خیالم گذشت که هنوز هیچ کس حتی شیخ محمّد حسن هم نمی داند که من تصمیم دارم چنین دست نوشته ای بگیرم و در کفنم بگذارم.
پرسیدم: مگر شما مرا میشناسید که میخواهید شاهد من باشید؟
- مگر میشود رساننده حقّم را نشناسم؟
کسی از درونم گفت: تو که او را نمیشناسی تا به گردنت حقی داشته باشد و تو آن را ادا هم کرده باشی.
گفتم: چه حقی؟
لبخندی زدی. لبخندت معصومیت صورتت را چندین برابر میکرد.
- همان که به وکیلم دادی.
کدام وکیل؟
- شیخ محمّد حسن.
مگر او وکیل تو است؟
- بله وکیل من است.
مطمئن شدم که تو را در جایی دیده ام. شاید در منزل شیخ. با خود فکر کردم این جوان زیبا آنجا مرا دیده و چیزی از من میخواهد. بهتر است چیزی از سهم امام به او بدهم. نیتام را به زبان آوردم، تو لبخند زدی.
پلک هایت باز و بسته شد، جهانی که در چشم هایت جا داده بودی، با پلک بر هم زدنی چرخید.
گفتی: تو قسمتی از حق مرا در نجف اشرف به وکلایم رسانده ای.
نمی دانم چرا پرسیدم: آنچه ادا کردم قبول است؟
- بله قبول است. ...
(ادامه دارد) ...
➖➖➖➖➖➖➖➖➖
📗 دل آرام _ کراماتی از امام زمان عجل اللّه تعالی فرجه الشریف
✍ مؤلف: زهرا قزلقاشی
📖 ناشر: انتشارات قم - مسجد مقدس جمکران
📝 داستان سوم - دل آرام من - ص ۳۴ الی ۳۶
گروه ⛅🌹بوی ظهور🌹⛅
➖➖➖➖➖➖➖➖
https://eitaa.com/joinchat/3689283792Cf33172c983
https://eitaa.com/booye_zohooremahdi
داستانهای مهدوی:
@booye_zohooremahdi
https://eitaa.com/booye_zohoor_resane_zohoor
➖➖➖➖➖➖➖➖
#دل_آرام
#کراماتی_از_امام_زمان_علیهالسلام
#داستانهایی_از_کرامات_امام_زمان_عجلاللهتعالیفرجهالشریف
#زهرا_قزلقاشی
#انتشارات_قم_مسجد_مقدس_جمکران
#دل_آرام_من