آقا رضا خیلی چایخوره و بساط چایی او همیشه رو به راه....
از این جهت بود که به جای اینکه اولین چایی رو عروس برای داماد بیاره،داماد برای عروس آورده بود آخه توی نانوایی پدرش، مشغول کار بود که آقای ربیعی (همون فرد واسطه در ازدواج) با خانمش و زهرا خانم( عروس آینده) رفتند نانوایی جناب داماد هم بعد از سلام و تعارفات، پرسید چایی می خورین؟
بدون اینکه جواب بگیره سه تا چایی تازه دم کهنه جوش تقدیم مهمونا کرد البته پسندیده هم شد و قول و قرار خواستگاری گذاشته شد البته داستان اینجا هم تمام نشد بعد از عقد اولین باری که می خواست به دیدار زهرا خانوم برود آدرس را گم کرده بود و همین سؤال بی جواب در ذهن زهرا خانم مانده بود که چرا خانه را گم کرده بودین؟
و با خنده های آقا رضا روبرو میشد.
امیدوارم شما هم بخندید.اما نه مثل آقا رضا از روی شرم و خجالت....
نویسنده:مریم رمضان قاسم
#خاطره_ازدواج
@booyebaran313