eitaa logo
🇮🇷غواص‌ها بوی نعنا می‌دهند🇮🇷
109 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
سردار شهید علی شفیعی در 18 آبان سال 45 در شهر کرمان به دنیا آمد و بعد از گذراندن فراز و نشیب های بسیار زندگی، با شروع جنگ تحمیلی همراه با هدایای مردمی که به جبهه ها فرستاده می شد، پا به جهاد گذاشت
وی در سال 62 وارد سپاه شد و علاوه بر حضور در عرصه جنگ، در فعالیت های سیاسی – مذهبی از جمله شرکت در گروه امر به معروف و نهی از منکر شهر کرمان نیز شرکت داشت. علی شفیعی با آن سن کم و بروز خصلت های بارزی چون مدیریت، تدبیر، اخلاص، نفوذ کلام و ... توانست خیلی زود جزو فرماندهان فعال جبهه و جنگ شود و در عملیات های بدر، والفجر هشت و کربلای چهار شرکتی فعال و نقش آفرین داشت.
وی سرانجام در عملیات کربلای چهار دی ماه سال 65 در حالی که 20 سال بیشتر نداشت و چهار ماه از ازدواجش می گذشت، در محور عملیاتی ام الرصاص بر اثر برخورد ترکش خمپاره، به شهادت رسید.
راوی: مادر شهید *اوایل ازدواجمان بود. یک شب از صدای دلنشین قرآن بیدار شدم . نور کم سویی به چشمم خورد. از خودم پرسیدم : این نور از کجاست ؟ بعد از مدتی متوجه شدم از چراغ قوه ای است که علی روشن کرده بود تا نماز شب بخواند، چراغ بزرگتری را روشن نکرده بود که مبادا من از خواب بیدار شوم . علی خیلی به من احترام می گذاشت.
راوی: همسر شهید  *هیچ گاه جنگ و جبهه را رها نکرد و سختیهای آن را با جان و دل پذیرفت . در عملیات والفجر 8 در کارخانه نمک فاو آنقدر مانده بود که یک لایه نمک بر پوستش نشسته بود و با شوخی به بچه ها می گفت "اگر نمک می خواهید من دارم "دستی بر موها و صورتش می کشید و نمک می ریخت  ، از بس با آب شور کارخانه وضو گرفته بود ، تمام دست و صورتش شوره بسته بود . او با این وضع مشکل هم حاضر نبود وظیفه خود را زیر پا بگذارد و برای آسایش خودش کار جبهه و جنگ را رها کند
راوی: علی اکبر خوشی همرزم شهید *پدر یکی از بچه بسیجی هایی که تازه به جبهه آمده بود و دیپلم هم داشت و اتفاقا دانشگاه هم قبول شده بود به اهواز آمده بود که پسرش را به خانه برگرداند . عصبانی بود اتفاقا علی متوجه شد ، به سراغ پدرش رفت، او را متقاعد کرد که یک شب آنجا بماند تا پسرش را برای برگشتن راضی کند . آن شب علی با پدر آن بسیجی ساعت ها حرف زد به طوری که روز بعد نه تنها او مایل به برگرداندن پسرش نبود ، بلکه خودش هم تقاضا کرد در جبهه بماند .
پیام تسلیت خانواده حاج قاسم به مناسبت درگذشت مادر شهید علی شفیعی
"بسم الله الرحمن الرحیم إِنَّا لله و إِنّا إِلَیهِ رَاجِعُون با اندوه و تأسف فراوان خبر درگذشت والده معزز شهید علی شفیعی را دریافت نمودیم. بی‌بی سکینه شخصیت وارسته‌ ای که حاج قاسم سلیمانی در بیانات خود از وی یاد کردند و فرمودند: "ما افتخار می کنیم بی‌بی سکینه از ماست. مادری که در این عالم فقط یک فرزند داشت و هیچ قوم و اقوامی نداشت و ندارد. زن زحمت کشیده‌ی سیه‌ چرده‌ی پُر از معنویتی که امروز افتخار شهر ماست. او مادر شهید ماست که با کار در کوره‌ های خشت مالی او را بزرگ کرد. کتاب مثل علی، مثل فاطمه را بخوانید تا ببینید این مادر چگونه او را بزرگ کرد." این ویژگی‌ ها بود که باعث شده بود اوقاتی که شهید سلیمانی به کرمان سفر می کردند یا در منطقه بودند، از یاد مادر شهید علی شفیعی غافل نمی شدند. خانواده شهید سلیمانی ضمن عرض تسلیت، برای آن مرحومه رحمت و رضوان الهی مسألت می نماید
ای دوستان؛ جنگ را فراموش نکنید و پیرو خط رهبر عظیم الشأن انقلاب اسلامی باشید و حرکت کنید دنبال این رهبر عزیز مساجد را که سنگرهای این انقلاب هستند حفظ کنید.
وصیت نامه شهید علی شفیعی: خدایا در این ساعت آخر که تا شهادتم چیزی نمانده اینطور عرض می کنم شهادت می دهم که خدا یکی است ، محمد رسول و بنده خداست و علی (ع) ولی و رهبر تمام شیعیان.
خدایا شاهد باش به ظاهر در تنهایی زیستم و تو را بهترین دوستها و عشقها و اعمالها یافتم پس مرا به سوی خودت فرا خوان و بدان که از تمامی مظاهر جاری بردیم تا به تو بپیوندم، خدایا من خواهان شهادت هستم ولی نه به این معنا که از زندگی فرار کنم خدایا عمریست پیشانی را بر در گاهت بر روی خاک گذارده ام پس در حقم لطفی بفرما خدایا این دستها
عمری در خانه تو را زده است . خدایا این چشمها بهانه تو را میگیرد و بی اختیار اشک می ریزد ، خدایا این خون که در رگهای من می چرخد همه اش به شوق توست، خدایا این زبان همچون لایه های ترک خورده زلالی باران تو را له له می زند پس خدایا با من آن کن که مرحمت و لطف وجود توست ای مهربانترین مهربان ،