وی با بیان اینکه حجتالاسلام قاسمی یک روحانی محجوب، خوشبرخورد و آرام بود گفت: این شهید بزرگوار امام جماعت مسجد حاج کربعلی بود و چندی پیش هم در حوزه علمیه دامغانی به عنوان مسؤول کتابخانه فعالیت میکرد.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
حجتالاسلام مهدی ارتقایی امروز با تبریک شهادت حجتالاسلام مصطفی قاسمی طی روز گذشته توسط یکی از اشرار سابقهدار اظهار کرد: توفیق شهادت نصیب هر کسی نمیشود
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
معاون تبلیغ حوزه علمیه همدان با بیان اینکه روحانی شهید حجتالاسلام مصطفی قاسمی، یک روحانی متواضع بود گفت: منزل ایشان در قاسمآباد یکی از مناطق حاشیه همدان است ضمن اینکه زندگی ایشان نیز بسیار ساده بود.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
وی با بیان اینکه حجتالاسلام قاسمی یک روحانی محجوب، خوشبرخورد و آرام بود گفت: این شهید بزرگوار امام جماعت مسجد حاج کربعلی بود و چندی پیش هم در حوزه علمیه دامغانی به عنوان مسؤول کتابخانه فعالیت میکرد.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
ماجرای حمله به طلبه همدانی از کجا شروع شد؟
جزئیات دستگیری قاتل روحانی همدانی
قتل طلبه همدانی و فلش بک به تیراندازی در نیوزلند +عکس
فیلم / قاتل طلبه همدانی به هلاکت رسید
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
معاون تبلیغ حوزه علمیه همدان با اشاره به اینکه ایشان مسوول کتابخانه دامغانی هم بود افزود: وقتی به کتابخانه مراجعه میکردیم یا در حال مطالعه بود یا کمک به مراجعهکنندگان.
وی از سادهزیستی این روحانی شهید سخن گفت و ادامه داد: منزل ایشان در قاسمآباد، یکی از مناطق حاشیه شهر همدان است ضمن اینکه زندگی ایشان نیز بسیار ساده و بیتکلف بود.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
ارتقایی با بیان اینکه شهیدقاسمی سه فرزند دارد افزود: دختر بزرگ ایشان سه ماهی است که ازدواج کرده و داماد ایشان هم یکی از طلبههای مدرسه علمیه رسول اکرم مریانج است.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
معاون تبلیغ حوزه علمیه همدان با اشاره به اینکه بنده ایشان را یک روحانی موقر و باادب و متواضع میشناختم گفت: امیدوارم ایشان با سید و سالار شهیدان محشور شوند.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
وی با بیان اینکه از ایشان یک دختر ۹ ساله و یک پسر کوچک به یادگار مانده است گفت: ایشان آن قدر آرام و محجوب بودند که به قول معروف آزارشان به یک مورچه هم نرسیده بود
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
وی در پایان از مجموعه نیروی انتظامی به خاطر شناسایی و هلاکت قاتل این روحانی شهید قدردانی کرد.
#شهید_مصطفی_قاسمی_آبادی
#شهید_همدانی
شهید نظام دانشور می گفت: اگر خدا بخواهد به خودش بنازه, همین یک نفر آدم بس است, اگه بخواد به دسته ما لطفی کند بخاطر همین یه نفره چون با تمام وجود بنده خداست نه اهل غیبت نه اهل دروغ و نه هزار گناه که توسط همین زبان وگوش می شه!
زمانی که نوبت خادمالحسینی اش باشه تمام چادر رو زیر ورو می کنه و تمام وسایل و پتو رو خانه تکانی می کنه سفر ه منظم و رسیدگی به بچه ها, مثل یه مادر انجام میده وقتی نوبت عبدالمطلب باشه همه لذت میبرن خدا حقشو گردن ما حلال کنه
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
شهيد زيبايی نژاد بارها به من می گفت که من به عبدالمطلب حسادت می کنم!
با خنده به او می گفتم عبدالمطلب چه چيزی داره که نسبت به او حسادت می کنی؟
گفت او همه چيز داره همين قدر کافی که نمی تواند بدی ها را بگويد وبشنود!
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
عملیات کربلای ۴ یکی ازدوستاش به نام یوسفی که هم محلی هم بودند از ناحیه شکم مجروح شده بود وموقع عقب نشینی بود. رودهاش بیرون بود, اونها رو جمع کردم تو شکمش. گفتم دستت رو بگذار روش محکم بگیر برو عقب. به عبدالمطلب هم گفتم مواظبش باش و ماموری اینو ببری عقب
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
بعد از کلی بوس و سفارش که مواظب خودم باشم چفیفه خودش رو باز کرد, شکم یوسفی رو بست و نشست و گفت بیا کولم!
گفتم :نمیشه خودش راه یباد بهتره!
اشاره کرد سپردی بمن دیگه با من اون رو کول کرد تا عقب.
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
اشاره کرد تا تو نیایی نمی رم!
گفتم من حالا باید باشم اینو ببر و گرنه شهید میشه!
بعد از مجروحیت در کربلای ۵، عبدالمطلب را ندیدم. شب عملیات کربلای ۸ بود. پشت خاکریزی که قراربود گردان عملیات رو شروع کنه ایستاده بودیم. بچه ها پشت خاکریز به ستون نشست و منتظر دستور. با حاج منوچهر رد میشدیم, یک مرتبه یه منور عراقی بالا سرمون زد. عبدالمطلب توی ستون من رو دید, با سرعت خودش رو رساند. بالا و پایین می پرید و من را می می بوسید. حاج منوچهر هی میگفت ساکت. هیس!
اونم کار خودش رو می کرد تا که سلمان(شهید بذرافشان) فرمانده گروهانش اومد گرفتش.
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
شب کربلای ۸ بود. با اينکه سابقه عمليات داشتم ولی آتش به اين سنگينی نديده بودم به خوبی گرمای تيرهايی که از جلوی صورتم رد می شد حس می کردم. با حاج محسن شجاعی خودمان را به بالای خاکريز و درون کانال ميثم جا داديم. درگيری شديدی بين بچه ها و عراقی ها بالا گرفته بود در اين حالت بودم که چشمم افتاد به عبدالمطلب. در حال شليک کردن آر پی جی بود. خيلی برايم عجيب بود خستگی برايش مفهومی نداشت و بدون هيچ واهمه ای در حال نبرد بود. يادم به عمليات کربلای۵ افتاد که تانک عراقی در حال سوختن بود و فرياد بچه ها بلند بود, عبدالمطلب تانک رو زد و من بين نخلستان او را در حال شليک می ديدم!
به تازگی عبدالمطلب صاحب فرذند دختری شده بود و قبل از عمليات در مقر نويد پدر شدنش را به بچه ها می داد. در آن عمليات چند پاتک شديد از طرف عراقی ها برای باز پس گرفتن منطقه انجام شد که در هر پاتک عبدالمطلب مردانه با رشادت تمام جلوی پاتک عراقی ها مقاومت می کرد. در پاتک سوم که نزديکی های عصر بود عراقی ها با نفرات بيشتری برای باز پس گرفتن منطقه آمدند خاکريز کوچکی در مسير آنها بود عبدالمطلب با چند گلوله آر پی جی به پشت آن خاکريز رفته بود و آماده نبرد بود و اين اخرين باری بود که او را ديدم و در همان درگيری به شهادت رسيد!
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
فردایش هم رفت جبهه. ۱۰ روز بعد جنازه عبدالمطلب رو آوردند و دقیقاً توی همین جایی که با انگشت کشیده بود خاکش کردند.»
نوشته بود:
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
سر قبر پسرعموی شهیدش نشسته بود. با زبون کر و لالی خودش با ما حرف میزد، محلش نذاشتیم!
وقتی دید ما نمیفهمیم، بغل دست قبر این شهید با انگشتش یه دونه چارچوب قبر کشید و رویش نوشت: شهید عبدالمطلب اکبری. بعد به ما نگاه کرد و گفت: نگاه کنید! خندید، ما هم خندیدیم.
دید همه ما داریم میخندیم، طفلک هیچی نگفت؛ یه نگاهی به سنگ قبر کرد و با دست، نوشتهاش را پاک کرد. سرش را پائین انداخت و آروم رفت…
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت
بسم الله الرحمن الرحیم ”
یک عمر هرچی گفتم به من میخندیدند، یک عمر هرچی میخواستم به مردم محبت کنم فکر کردند من آدم نیستم و مسخرهام کردند، یک عمر هرچی جدی گفتم شوخی گرفتند، یک عمر کسی رو نداشتم باهاش حرف بزنم ، خیلی تنها بودم.
اما مردم! حالا که ما رفتیم بدونید، هر روز با آقام حرف میزدم و آقا بهم گفت: “تو شهید میشی. جای قبرم رو هم بهم نشون داد. این را هم گفتم اما باور نکردید! ”
هدیه به شهید عبدالمطلب اکبری باصری صلوات,, شهدای فارس
تولد:۱۳۴۳/۳/۳-شیراز
شهادت:۱۳۶۶/۱/۱۹-شلمچه, عملیات کربلای ۸
#شهید_عبدالمطلب_اکبری_باصری
#شهیدکر_ولال_شیرازی
#شهید_شهادت