پهلوی گردید ودر کنار مقام معظم رهبری به تبلیغ علیه دستگاه مشغول شد تا جائیکه بارها از
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
وبا رتبه بسیار خوب وبالایی وارد دانشگاه پزشکی اصفهان شد .پس از پیروزی انقلاب
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
اسلامی وتعطیلی دانشگاه ها حضور فعال وچشمگیر داشت و این در حالی بود که ارتباط تنگا
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
تنگ خود را با مقام معظم رهبری حفظ کرده بود پس از بازگشایی دانشگاه ها مجددا جهت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
ادامه تحصیل به اصفهان رفت و درجهت سالم سازی جو دانشگاه زحمات فراوانی را متحمل
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
گردید وبا شروع جنگ تحمیلی بارها به جبهه شتافت ورشادت های زیادی در میان
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
همرزمانش از خود به یادگار نهاد.چهل روز قبل از شهادتش در تهران در بیت مقام رهبری
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
توسط معظم له صیغه عقد ازدواجش با یکی از دانشجویان همفکر وهم مرامش جاری
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
گردید .سپس برای آخرین بار جهت وداع با اقوام وخویشان به شهرستان ایرانشهر مراجعت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
نمود و پس از آن جهت شرکت در عملیات والفجر عازم میدان نبرد گردید وبه عنوان فرمانده
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
پدافند دشت فکه منصوب شد وسرانجام این مجاهدت خستگی ناپذیر فی سبیل الله در ظهر
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
روز 20بهمن 1361پس از مجاهدت وتلاش و خدمت به اسلام پس از ادای وضو جهت اقامه
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
نماز ظهر به همراه همرزمش شهید مجید شجاعی روانه بودند که سینه های پاکشان مورد
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
اماج سربهای داغ دشمن بعثی صهیونیستی قرار گرفت وبدینسان یار صدیق مقام معظم
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
رهبری به خون خود در غلتید ووضو ساخته عروس خونین جامه شهادت را در حجله دشت
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
فکه به آغوش کسید وروح پاکش به سوی عرش به پرواز درآمد وبه آرزو دیرینه اش که شهادتدر راه خدا بود رسید
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
دوش، یاران خـبر سوختنش را آوردند
صبح، خاکسـتر خونین تنش را آوردند
یارب این کشته عریانِ کدامین عرصه است
که ز بازار تجــرّد، کفـنش را آوردند...
🌷معرفی #شهید_غلامرضا_پروانه
💠 ارائه : جناب جامانده از شهدا
📆سه شنبه ۹۹.۱۲.۱۲
⏰ ساعت ۲۱:۳۰
🕊گروه به یاد شهدا
http://eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84
کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃
eitaa.com/booyenaena
۱-فرار از پادگان
آخرین روز آموزشی در پادگان بیرجند بود و همه ی سربازها خوشحال بودند. یکی از سربازها جلو آمد و پرسید: «تو کجا افتادی رضا؟»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
از بیرجند تا تهران فکری ذهنش را مشغول کرده بود. دلش نمی خواست که جلوی فرماندهان شاه پا بکوبد و احترام بگذارد. منتظر یک جرقه بود تا این که امام خمینی فرمان داد که سربازها پادگان ها را ترک کنند. رضا شبانه از تهران فرار کرد و به سبزوار برگشت. حالا به جای کوبیدن پا در پادگان تهران، روی خیابان های سبزوار پا می کوبید و علیه شاه شعار می داد.
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
۲-از کمیته انقلاب تا کردستان
تازه انقلاب پیروز شده بود ولی هنوز باقی مانده های رژیم و ضدانقلاب وجود داشتند و امنیت کشور را به هم می ریختند. کشور نیاز به محافظت داشت، برای همین کمیته های انقلاب تشکیل شد.یکی از شهرهایی هم که در آن کمیته انقلاب تشکیل شد، سبزوار بود. رضاپیراهن نیروهای کمیته انقلاب را به تن کرد. حالا احساس خوبی داشت. در زمان شاه وقتی در پادگان اسلحه به دست می گرفت، برایش یک شی غریبه بود ولی حالا می دانست که اسلحه ای که در دست گرفته برای حفاظت از انقلاب و امنیت مردم است.۶ ماه بدون این که حتی یک ریال حقوق بگیرد، در کمیته انقلاب ماند. سپاه پاسداران سبزوار تازه شکل گرفته بود و رضا تصمیمش را گرفت که پیراهن سبز پاسداری را بپوشد. غائله ی ضدانقلاب در کردستان شروع شده بود که خودش را به کردستان رساند. ۶ ماه در کردستان بود تا نگذارد گروهک ها به انقلاب ضربه بزنند. رضا می دانست که گروهک های ضدانقلاب از طرف استکبار تحریک می شوند. در فروردین سال ۶۱ یادداشتی در مریوان نوشته بود: «ای آمریکای جنایتکار و شوروی ذلیل و اسرائیل غاصب! چنان تودهنی از دست این مظلومان تاریخ خواهید خورد که دیگر اثری از شما روی زمین نخواهد ماند. گروهک های ضداسلام تا دیر نشده از سر راه انقلاب دور شوید وگرنه سیل خروشان و حزب الله، شما گنداب های متعفن را از سر راه خواهد برداشت.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
۳-خستگی ناپذیر
در کردستان بیکار که می شد، به پیشمرگه های کرد مسائل شرعی و اعتقادی را آموزش می داد. تازه به منطقه سومار رفته بود و زیاد با منطقه آشنایی نداشت. یک شب برای شناسایی رفته بود که با ماشین به ته دره سقوط کرد. بعد از چند ساعت جست و جو رزمنده ها، رضا را از ته دره پیدا می کنند. بدنش زخمی شده بود ولی باز هم می خواست که خط و جاده را شناسایی کند. بسیاری از دوستانش در کردستان به دست گروهک های ضدانقلاب به شهادت رسیدند، احساس تنهایی می کرد ولی از تلاش و مبارزه دست نمی کشید. در یکی از یادداشت هایش نوشته بود: «دوستان زیادی از ما رفتند و شمع وجودشان سوخت و من پروانه ام که به دور آن ها خواهم چرخید تا از توان بیافتم.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم
۴-از راه خدا باز نمی گردم
وقتی که رضا از کردستان به سبزوار برگشت، برای خودش فرمانده ای شده بود. جنگ شروع شد و نیروهای بسیجی برای اعزام به جبهه آموزش می دیدند.مدتی در سبزوار فرمانده ی آموزش بسیجی ها شد. رضا تجربه ی خودش از جنگ کردستان را به بسیجی ها آموزش می داد. خودش هم چهار بار به جبهه رفته بود. وقتی برای پنجمین بار قصد داشت که به جبهه برود، حوادث تلخی در سبزوار اتفاق افتاد که به اخراج او و شهید فرومندی از سپاه منجر شد. با تمام تلخی ها و سختی هایی که کشیده بود، از انقلاب دست نکشید و به جبهه رفت. وقتی مادرش گفته بود که از جبهه برگرد، جواب داد: «نگوئید از جبهه بیا، مرا از سپاه اخراج کردند از اسلام که اخراج نکرده اند و این باعث بازگشت من از راه خدا نخواهد بود.»
#دفاع_مقدس
#زمینه_ساز_ظهور
#گردان_153_حضرت_قاسم