eitaa logo
🇮🇷غواص ها بوی نعنا می ده🇮🇷
111 دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
44 ویدیو
4 فایل
مرد غسال به جسم و سر من خرده مگیر چند سالیست که از داغ حسین لطمه زنم سر قبرم چو بخوانند دمی روضه‌ی شام سر خود با لبه‌ی سنگ لحد می شکنم ملا شدن چه اسان آدم شدن محال است...
مشاهده در ایتا
دانلود
هنوز هم چشمان پدر و مادر منتظر رسیدن خبری از رضاست. می‌گویند: پیکر یعقوب که رجعت کرد، قدری از بی قراری‌هایمان کاسته شد اما هنوز هم منتظریم و این انتظار عجیب همواره در چشمانمان جاری است؛ گویی که چیزی را گم کرده‌ایم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌷شهیدی از عملیات بدر نگاهی به زندگی ، معاون گردان حر 💠 ارائه : جناب جامانده از شهدا 📆 چهارشنبه ۱۴۰۰.۰۶.۱۰ ⏰ ساعت ۲۱:۰۰ 🕊گروه جامانده از شهدا eitaa.com/joinchat/2098397195C755e168b84 کانال غواص ها بوی نعنا می دهند👇🍃 eitaa.com/booyenaena
شهیدی از عملیات بدر؛ نگاهی به زندگی شهید رضا زلفخانی؛ معاون گردان حر
شهید رضا زلفخانی بیست و چهارم اسفند ماه 1363در عملیات بدر به شهادت رسید
شهید رضا زلفخانی سال 1338 ه ش در خانواده اي کشاورز در روستاي ينگجه در زنجان به دنيا آمد . مادرش ، افسانه اسماعيلي در باره دوران بچگي او مي گويد : رضا خيلي شلوغ و پر جنب و جوش بود . پنج ساله دوره ابتدايي را در روستايمان با موفقيت پشت سر گذاشت ولي به دلايلي از ادامه تحصيل به مدت دو سال جا ماند . بعد به زنجان آمد و دوران راهنمايي را در مدرسه انوري واقع در خيابان امير کبير گذراند و بعد از آن دوره دبيرستان را به صورت شبانه آغاز کرد اما مجبور به ترک تحصيل شد و در کارخانه مينو به کارگري مشغول شد .
در اين دوران بود که با افکار انقلاب اسلامي آشنا شد . روزي در يکي از سفر ها به تهران در اتوبوس با يک روحاني همسفر بود و آن روحاني چند جلد کتاب امام خميني و آيت الله مطهري را به او داد . آشنايي با انديشه هاي امام آينده او را دستخوش تغيير کرد و به فعاليتهاي انقلابي روي آورد .مسئولين کارخانه متوجه فعاليت او شدند و او را به جرم ضد يت بارژيم پهلوي اخراج کردند .
در سال 1357 به خدمت سربازي رفت و به شيراز اعزام شد اما با صدور فرمان امام خميني مبني بر ترک ارتش ، از پادگان گريخت و به عرصه مبارزاتي مردم پيوست . با پيروزي انقلاب اسلامي و تاسيس سپاه پاسداران انقلاب اسلامي به عضويت سپاه در آمد . همزمان دوباره به تحصيل رو آورد و با وجود مشغله شبانه مشغول درس شد .
به اين ترتيب ، دوران دبيرستان را به صورت جهشي و شبانه طي کرد و ديپلم را در جبهه گرفت . در عين حال کتب ديني و سياسي را نيز مطالعه مي کرد ، عشق و علاقه به کسب معارف اسلامي او را به محضر امام جماعت مسجد اسلاميه ، آقاي منتظري کشاند و مقدمات علوم حوزوي را نزد ايشان آموخت . پايبندي به انجام فرائض ديني و اصرار در بر گزاري مراسم مذهبي ، شرکت منظم در نماز جمعه و حضور در دعاي کميل از برنامه هاي دائمي رضا زلفخاني بود . به ديداراقوام ودوستان مي رفت و در بين خانواده و آشنايان به تبليغ افکار اسلامي و انقلاب مي پرداخت .
در سن 22 سالگي ازدواج کرد و در اين امر هم به نوعي سنت شکني کرد . خود شخصا با لباس فرم سپاه به خواستگاري رفت و به خانواده دختر گفت : من با لباس پاسداري آمده ام و اين لباس کفنم خواهد بود .تا زنده انم پاسدار خواهم ماند. رضا حدود دو ساعت با دختر حرف زد و آنها را با حرفهايش بسيار تحت تاثير قرار داد . چند روز بعد پدر و مادرش به خواستگاري رسمي به خانه دختر رفتند و خانواده عروس جواب مثبت دادند .آنها بعد از ازدواج ، خانه اي در زنجان اجاره کرده و با مختصر لوازم موجود زندگي خود را آغاز کردند . رضا به همسر خود که 5 سال از او کوچکتر بود مي گفت که بايد از زندگي گذشتگان درس بياموزيم .
همه تلاشها يش در عرصه هاي اجتماعي وفرهنگي با مبارزه عليه ضد انقلاب همراه بود . د ر پاييز 1358 به منطقه جوانرود رفت و سه ماه در آنجا ماندگار شد وبعد از مراجعت ، با شروع جنگ تحميلي بدون معطلي به جبهه رفت . وقتي به او مي گويند که : تازه از غرب آمده اي براي چه چيزي مي روي ؟ در پاسخ گفت
صدام به ايران حمله کرده است اگر از الان در مقابلش بايستيم حدود چهل روز کار دارد و بعد از چهل روز به راحتي به عقب بر مي گرديم . در ابتداي جنگ ، رضا به عنوان فرمانده دسته در گردان بدر به انجام وظيفه مي پرداخت . همزمان در جبهه به تحصيل ادامه داد و مقطع دبيرستان را با موفقيت پشت سر گذاشت و موفق به اخذ ديپلم شد . پس از مدتي از فرماندهي دسته به فرماندهي گروهان ارتقايافت و سپس به معاون فرمانده گردان حر منصوب شد . در 3 بهمن 1363 صاحب فرزندي پسر شد و نام او را ميثم گذاشت .
بيشتر از 10 روز در کنار فرزند نو رسيده اش دوام نياورد و به جبهه ها باز گشت ؛ ولي براي اينکه همسرش را رنجيده خاطر نکند به مادرش گفت : براي انجام ماموريت به تهران مي روم . بعد از سه روز به خانواده اش خبر مي دهند که در اهواز است و بعد از 40 روز باز خواهد گشت . تلاش مداوم و خستگي ناپذير رضا در جبهه زبانزد بود . نقل است که در عمليات رمضان به همراه عده اي شب هنگام به سنگري رسيدند و در اوج خستگي در گوشه اي از سنگر به خواب رفتند . صبح وقتي از خواب بيدار شدند ، متوجه شدند که سر بر جسد يک عراقي گذاشته اند .
هميشه به ديگران توصيه مي کرد امام را دعا کنيد . سه با ر موفق به زيارت امام شد و هر بار مي گفت : وقتي امام را مي بينم راضي نمي شوم از ايشان خداحافظي کنم .
به همسرش توصيه مي کرد که فرزندش ميثم را خوب تربيت کند و خود زينب گونه باشد و در مجالس دعا و نمازهاي جماعت شرکت نمايد . به منظور ايجاد آمادگي روحي در همسر و خانواده به آنها مي گفت : شما مرا به عنوان يک فرد زنده و همسر در اين دنيا به حساب نياوريد . رضا زلفخاني در زمينه فعاليتهاي هنري نيز استعدا خاصي داشت ؛ به شعر علاقمند بود و اکثر اوقات مطالعه و نقاشي مي کرد . در سفر هايي که به تهران داشت براي ملاقات جانبازان و مجروحين جنگ به بيمارستانها مي رفت . شهادت هر يک از دوستانش تاثير زيادي براو مي گذاشت و ناله مي کرد که ياران رفتند و او هنوز باقي مانده است .
او وصيت نامه خود را در ساعت 30/ 22 شب 15 اسفند 1363 نوشت . در شرايطي که به همسرش قول داده بود ايام عيد را نزد آنها باشد در 24 اسفند 1363 در عمليات بدر به شهادت رسيد
رضا زلفخاني هميشه خود را پيرو ولايت فقيه مي دانست و معتقد بود که جنگ با يد تا پيروزي نهايي ادامه يابد . او در طول مدت حضور در مناطق جنگي در سومار ، دارخوين ، کردستان ، بوکان ، و جبهه هاي جنوب به انجام وظيفه پرداخت . با اولين اعزام سپاه در سال 1359 به جبهه رفت و در عمليات فتح المبين ، بيت المقدس ، خيبر و بدر شرکت کرد . رضا از روحيه بسيار بالايي بر خوردار بود و در موقع اعزام به جبهه ها شور و شوق عجيبي داشت .
همسرش مي گويد : در عمليات بدر بعد از اينکه نيروهاي رزمنده با نيروهاي دشمن در گير شدند ؛ پس از مدتي درگيري شديد مهمات نيروهاي ايراني تمام شد و جنگ تن به تن در گرفت . در همين حال ، ترکشي به پشت رضا اصابت کرد ، خودش زخم را با پارچه اي بست و به جنگيدن ادامه داد اين بار ترکشي به کتف راستش اصابت کرد . همرزمان و دوستانش از او خواستند ، چون متاهل است به عقب بر گردد ولي رضا با دو زخم عميق بر بدن مي گويد : از محالات است و هر گز بر نمي گردم و نيروها را بدون فرمانده رها نمي کنم . باز دلاورانه به نبرد ادامه داد تا اينکه ترکشي به قسمت راست سرش اصابت کرد و دچار ضربه مغزي شد و به فيض شهادت نايل آمد .
دوستانش تعريف مي کنند : قبل از شروع حمله وقتي که براي تذکر نکاتي به ميان نيروها آمد به قدري چهره اش نوراني شده بود که دوستانش همگي گفتند اين بار رضا شهيد مي شود .شهادت رضا زلفخاني باعث شد تا 20 نفر از جوانان روستا ي ينگجه به جبهه هاي جنگ اعزام شوند تا سلاح او و ديگر شهدا بر زمين نماند . شهادت او تنها بر عاشقان امام و اسلام تاثير نگذاشت بلکه دزدي را که درغيبت او به خانه اش زده و مقداري از طلاهاي همسرش را بوده بود ، بيدار کرد. دزد با شنيدن خبر شهادت رضا با پاي خود به محبس رفت و پشيمان و نادم خود را تحويل قانون داد . او گفت : وقتي از شهادت رضا مطلع شدم به قدري از اين عمل خود ناراحت شدم و بر خود نفرين کردم که چگونه فردي هستم که خانه چنين فردي را سرقت کرده ام .مزار شهيد رضا زلفخاني در گلزار شهداي زنجان واقع است .
وصيت نامه به نام الله پاسدار حرمت خون شهيدان . حمد و ستايش خداوندي را که زبان اوليا و دوستان خويش را از زشتيها پاک ساخت و قلبشان را سر شار از علم و معرفت نمود . سلام و صلوات خداوند بر خاتم پيامبران و خاندان مطهرش که خورشيد هدايتند و اسوه هاي راستين بندگي .
و درود خداوند بر مهدي موعود و نايب بر حقش امام عزيز و صلوات خداوند بر شهداي حسين و کربلاي ايران . و درود خداوند بر خانواده هاي محترم شهدا و سلام بر ملت پيرو خط امام . خدايا من تو را گواه مي گيرم و بس است گواهي تو و گواه مي گيرم فرشتگان و پيامبران و رسولان و حاملان عرشت و ساکنان آسمانهايت و زمينت و همه خلقت را به اينکه تو خدايي هستي که معبود بر حقي جز تو نيست .
يگانه اي و شريک نداري و بر اينکه محمد صل الله عليه و آله بنده و رسول تو است و تو بر هر چيز توانايي . زنده کني و بميراني و بميراني و زنده کني و گواهم که بهشت حق است و دوزح حق است و رستاخيز حق است و قيامت حق است. گواهم علي بن ابيطالب (ع) امير المومنين بر حق است و امامان از فرزندانش همان امامان رهبر و رهياب و نه گمراهند و نه گمراه کننده و آنان اولياي بر گزيده تو اند .
معبودا به حق آنکه رازت گويد و به حق آنکه تو را خواند و جويد در صحرا و دريا تفضل کن بر گناهانم . معبودا بر آنچه کرده ام در خلوتها و آشکارا از بد کاري و بد کرداري و تقصير و ناداني ، به خون شهيدان ببخش اين بنده حقير و سر تا پا تقصير را .
برادران و خواهران ، من کسي نيستم که به شما پيام بدهم ، عزيزان اگر توجه کنيد به فرمايشات امام امت و ديگر مسئولين و پيام شهدا هم همين است و بس . عزيزان توجه کنيد . اين دنيا براي مومنين جهنم است و براي مشرکين بهشت و کوشش کنيد اين دنيا ي خيلي زود گذر را براي خود جهنم سازيد که تا خداوند بهشت ابدي را به شما ها ارزاني کند. اي عزيزان اين انقلاب براي ملت ايران يک رحمت است، يک لطف الهي و گذشته از آن يک امتحان الهي بوده و هست ، مواظب باشيد از اين امتحان الهي پيروز مند به در آييد . شهدا به تکليف خود عمل کردند و در امتحان قبول شدند و براي ما عزت و شرف به ازرمغان آوردند .اکنون ما وارثان خون شهداييم و هر شهيدي ک بر اين کاروان افزوده گردد . مسئوليتها زياد تر خواهد شد . ما وظيفه داريم پاسدار آرمان شهيدان باشيم و آرمان شهيدان
چيزي به جز اسلام نيست که بايد پيرو خط امام و روحانيت مبارز در خط ولايت باشيم . عزيزان و اي مومنين ! کوشش کنيد تا در جهاد با نفس يعني جهاد اکبر پيروز شويد و در اين امر از خداوند ياري بخواهيد چون که تمام گرفتاريهاي بشريت از نفس خويش مي باشد .برادران و خواهران ! از امام خالصانه پيروي کنيد .فرمان خداست که اطيعو ا الله و اطيعو الرسول و اولي الامر منکم. مبادا از بيعت حضرتش سر باز زنيد و به ياد آوريد سر نوشت مردم کوفه را و به ياد آوريد وضع مردم ايران خودمان را قبل از انقلاب که چقدر در مقابل دنيا ذليل بوديم . همه چيزمان در اختيار بيگانه بود . خداي ناکرده اگر قدر اين انقلاب و قدر اين رهبريت و مسئولين را ندانيد و از اين همه نعمتها شکر گذاري نکنيد به عذاب الهي گرفتار مي شويد