35.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🗓زمان در گذر است ...
📜وعده های الهی حتمی است.....
🧨روایت کوتاهی از نابودی تاسیسات هستهای و مراکز مهم اسرائیل 🇮🇷🇵🇸در آیندهای نه چندان دور
#القدس_لنا
#فلسطین
#قدس
#طوفان_الاقصی
#دبیرستان_ارزشآفرین_برنا
(دبیرستان دوره اول دخترانه)
#مدارس_تحول_خواه_اسلامی
#توانگری_درمسیر_ارزش_آفرینی ☀️🌳
🆔 @bornai_midschool
.
موبایلم را از شارژر در می آورم و میروم روی مبل مینشینم . پاهایم را روی میز دراز میکنم و انگشتم را روی صفحه میکشم ، انگشتم کمی خیس است و سه بار این کار را تکرار می کنم تا برنامه ها روی صفحه به نمایش در می آیند. جست و جو می کنم از بین آنهایی که روی صفحه ظاهر میشود یکی را انتخاب(vpn) می کنم و گزینه ی ترن آن را میزنم. کمی طول میکشد تا وصل شود و بالاخره روی توئیتر کلیک میکنم . کمی میگردم و چند توئیت میزنم، ولی حدود پنج دقیقه بعد توئیتی روی صفحه بالا می آید . به نظر کسل کننده می آید و می خواهم ردش کنم که گوشی ام هنگ می کند ، لعنتی ! آخه الان وقت هنگ کردنه؟ از روی کسلی شروع به خواندن توئیت میکنم ، نویسنده اش یک زن فلسطینی است :
دکتر زنگ زد و گفت:
( حال بچه ات رو به بهبود است، بیا بیمارستان !)
شال و کلاه کردم و راه افتادم،
و وقتی رسیدم ،
دیدم نه بچه هست،
نه دکتر ،
و نه حتی بیمارستان !!
برایم عجیب است ، راجب مسائل فلسطین چیز زیادی نمیدانم، ولی چرا باید بیمارستانی غیب شود ؟!
به هشتک های زیرش نگاهی می اندازم :
# FREE_PALESTINE
انفجار _بیمارستان#
#رژیم_غاصب
#حقوق_بشر
#پیروزی_نزدیک
#طوفان_الاقصی
#القدس_لنا
#فلسطین_مظلوم
کنجکاو میشوم و در گوگل انفجار بیمارستان را جست و جو می کنم و انگار گوشیم به حالت عادی برگشته باشه سریع نتایج را برایم می آورد.
کمی بالا و پایین میکنم و روی یکی از عکس ها کلیک میکنم، عکس باز میشود و چند لحظه بعد چشمان من بسته !
چشمانم را محکم فشار می دهم تا تصویری که دیدم لحظه ای از ذهنم پاک شود ، اما انگار نه انگار ، همچنان منم و من و تصویری از بدن های آش و لاش و خرابه های بیمارستان !
همچنان منم و تصویر مادری که کودک بی جان خود را در میان خرابه ها و جنازه ها در اغوش گرفته!
سریع عکس را میبندم و میخواهم کلا خارج شوم که انگار ترکیبی از وجدان و کنجکاوی ام ذره ذره مرا میخورد و نمی گذارد بی خیال این داستان شوم .
میروم بعدی ،
بعدی و بعدی و بعدی ...
جنازه های تکه پاره ،
جناه های تکه پاره و خون و آتش و خرابه ...
خرابه و بدن های نیمه جان و مادر و پدرهای نگران ...
مادر و پدرهای نگران و دیدگان گریان خانواده های دست به گریبان خرابه ها ...
بعدی و بعدی و بعدی ...
دو ساعت تمام توئیتر و اینستا و تلگرام و واتس آپ را زیر و رو کردم به دنبال دلیل،
زیر و رو کردم و اشک ریختم و دل سوزاندم به دنبال دلیل،
اما نبود ، نبود که نبود !
هیچ دلیلی جز قدرت طلبی و خودخواهی و قساوت قلب نبود،
هیچ دلیلی جز قساوت قلب و بی عدالتی و قتل طلبی نبود !
نگاهم را گرفتم و هیچ نگفتم، اما هیچ نگفتن درست بود ؟ خیانت نبود ؟ آدم کشی نبود؟
چشم بستن و لال شدن ،
لال شدن و نگفتن حقیقت،
نگفتن حقیقت و نشان ندادن واقعیت ،
نگفتن از خون و جنازه و دود و بمب و خرابه ،
نگفتن از خرابه و بچه های به خود لرزیده و مادران داغ دیده،
جرم نبود ؟
جنایت نبود؟
کودک کشی نبود؟
بی عدالتی و نقض حقوق بشر روشنفکر نمایان نبود؟
دم نزدن از هزاران هزار بمب و تن ها تن مواد منفجره ای که بر سر نوزادان نگونبخت و کودکان داغ دیده میریزد خیانت به انسانیت نبود؟
خیانت به کودکانی که میان بمب و گلوله پرورش یافتند و قسمتی از برنامه ی هر روزشان دیدن پرپر شدن عزیزانشان جلوی چشمشان است ، نبود؟
یاد ویدئویی می افتم که دیده بودم ، پسر کوچکی که از صدای انفجار ترسیده بود و مثل بید می لرزید ، اما از ترس زبانش بند آمده بود و فقط آرام اشک می ریخت،
آرام آرام، انگار که آرام آرام و ذره ذره داشت آب می شد ...
با یاد آوری اش انگار ساختمان بلندی در دلم فرو میریزد و حال این اشک است که باز پشت سد پلک هایم خیمه می زند .
اگر این ظلم نیست که خواهر و برادر من راحت بخوابند و ترسی از کشته شدن نداشته باشند در حالی که کودکان فلسطینی از ترس نمی توانند بخوابند و حتی نان و آبی برای خوردن ندارند ، پس چیست ؟
انگار آتشی درونم روشن می شود ، باورم نمی شود که دو ساعت بتواند چنین کاری با من بکند، اما بلند می شوم و می گویم :
دیگه وقت سکوت کردن و لال بودن نیست ! ...
✍نیایش آذربایجانی دانش آموز پایه هشتم
#نسل_آرمانی
#دبیرستان_ارزشآفرین_برنا
(دبیرستان دوره اول دخترانه)
#مدارس_تحول_خواه_اسلامی
#توانگری_درمسیر_ارزش_آفرینی ☀️🌳
🆔 @bornai_midschool