eitaa logo
بُشریٰ
104 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
1.9هزار ویدیو
43 فایل
تحلیل مسائل روز ایران و جهان توسط دانش‌آموخته‌ های طلاب سطح ۲ و۳ حوزه‌ علمیه 📩ارتباط با ادمین‌ها @STF523 @Yasahebzamano313yar @Fatemeh_Dorrabchi
مشاهده در ایتا
دانلود
بُشریٰ
ولی خوشبحالشونا . . تو این بمیر بمیر ، شهید شدن :)))) #برای_آرمان #طلبه_شهید_آرمان_علی_وردی #مماش
دلنوشته ای برای برادر شهیدم آرمان علی وردی تو رفتی و از داغِ تو مادرت گریه کرد ، دوستانت گریه کردند ، برادر کوچکت هم ما هم برایت گریه کردیم آه کشیدیم حسرت خوردیم... تو چیکار کرده بودی که اینقدر وقت رفتنت عزیز بودی و برای ما هم عزیز تر ...😭 برادرم ، تو آرمان همه جوان‌هایی هستی که خودت رو فدای مردمت کردی😭 من که تورا نه دیده بودم و نه می‌شناختم، اما با رفتنت چه کردی با دل ما عزیزِ خواهر😭 به رسم طلبه بودنت، بسیجی بودنت، خالص بودنت تو را الگو قرار می دهم و عهد میبندم که پای آرمان های دین مبین اسلام و انقلابم بایستم همچون تو که پای آرمان هایت ایستادی آرمان... وقت رفتنت چقدر مظلوم بودی درست شبیه برادرمان شهید محسن حججی 😭 تو را که دیدم یاد او افتادم😭 و انگشترت را ، انگشتر شکسته ات مرا یاد حاج قاسم انداخت😭 یا حسین😭😭😭😭 برای این خواهرت و تمام خواهرها و برادرهایت دعا کن برادرم آرمان بزرگ زندگی مان 💔 خداحافظ ای داغ بر دل نشسته💔😭😭 ✍ ف . درّاب چی @boshra_mohtava
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز می تونید در پویش شرکت کنید 😊 دلنوشته هاتون رو برامون بفرستید تا با نام خودتون در کانال ثبت بشه 😍 پس منتظریم🌺 به این آیدی دلنوشته هاتون رو بفرستید👇 @Fatemiyon135
بُشریٰ
دلنوشته ای برای برادر شهیدم آرمان علی وردی تو رفتی و از داغِ تو مادرت گریه کرد ، دوستانت گریه کردن
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز می تونید در پویش شرکت کنید 😊 دلنوشته هاتون رو برامون بفرستید تا با نام خودتون در کانال ثبت بشه 😍 پس منتظریم🌺 به این آیدی دلنوشته هاتون رو بفرستید👇 @Fatemiyon135
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
سلام همه ی امید مادرت برای پسرمان عزیز مینویسم از وقتی تصاویر نیمه جان، چشمان خسته و کم فروغت را دیدم قلبم آتش گرفت...😭😭 به کدامین گناه دوره ات کرده بودند عزیز مادر😭😭 اما میدانم شجاعانه در مقابل داعشی های مزدور ایستادی که اینچنین غرق به خونت کرده بودند و چقدرتصویر انگشتر غرق به خونت برای ما آشنا بود ما سالهاست با روضه انگشت و انگشتر گریه کردیم😭😭 خوشا به سعادتت خوب زندگی کردی که شهادتت نصیبت شد خوشا به غیرتت ایستادی و لب به توهین به اسلام و ولایت باز نکردی... آرمان عزیز به آرمانت که شهادت بود رسیدی🖤🌹 شهادتت مبارک فرمانده دهه هفتادی😭😭 ✍ ن. بیابی @boshra_mohtava
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
اولین بار که دیدمت،غرق در خون بودی و من از پشت صفحه ای به تو نگاه کردم و باران شدم... .اگر راستش را بخواهی دلم ریخت...نا گاه روضه ها برایم مجسم شد،گودی و زخم و سنگ و خون و خواهری که نگاه میکرد.....من با چشمان مادر وخواهرت تو را دیدم،از پس پرده های اشک خیره شدم به تو،به برادر رشید و مومن و محکمم.... به برادری که داشتم و نمیشناختمش تا حالا.... میدانی سخت است،فکر کردن به خیمه های بی دفاع در نبودن برادران غیور....این روزها معنای مدافع حریم را بهتر میدانم . من اینجاهستم ، همین حوالی.در میان شهر ،چادرم بر سر با عزت راه میروم و دعا میکنم برای برادر هایی که نمیشناسمشان ولی در حصار غیرتشان در امنیتم.... به تو فکر میکنم و به لحظه های اخرتو  به نگاهای خواهرت به قلب مادرت و صدای در سرم میپیچد"بُنَیَّ"....😭😭😭😭 ✍ رستمی @boshra_mohtava
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
این انگشترها عجب داستان عجیبی دارند از انگشتر سرور و سالار شهیدان تا انگشتر حاج قاسم وحالا انگشتر این شهید مظلوم هر سه انگشتر شاهد مظلومیت عجیبی بودند شاید اگر این انگشترها جان داشتندو می توانستند مظلومیتها را روایت کنند از اربا اربای صاحبانشان چه حکایتها می کردند آجرک الله یا صاحب الزمان😭😭😭😭 ✍ گل نرگس @boshra_mohtava
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
سلام بر آرمان‌های مقدسِ آرمانِ ایران؛ که جانش را برای آن‌ها در کف گذاشت و به قول سردارعزیزِ ما، چه زیبا در خون خود رقصان شد! سلام بر لبیکش، بر مهدی فاطمه و سلام بر زخم‌های تنِ مطهرش! سلام بر دو بالِ پروازش به سمت معشوقِ آسمانیش خداوندِ سبحان! سلام بر پاکیِ جوانیِ پر فضیلتش! سلام بر روحِ بلندِ آرمانِ زمانه‌ی ما! سلام بر غیرتِ برادرِ ما که با تمامِ وجودش وطن را به دفاع ایستاد! سلام بر بوی قطره‌های خونت که مشام تمام تاریخ را پر خواهد کرد! سلام بر غریبی و مظلومیت عاشورایی تو. سلام بر فرشتگانی که همرهانِ روحِ والای تو تا رسیدن به آغوشِ پروردگار هستند. سلام بر جایِ خالی خنده‌هایت میان کلاسِ درسِ دین. سلام بر قلبِ داغدیده مادرت که با روضه‌ی علی اکبر حسین آرام می‌شود. سلام بر برادرم ✨آرمان✨ از آهِ مظلومانه‌ی تو هزار آرمانِ مقدس بلند خواهد شد. همگی به ندای امام زمان لبیک خواهیم گفت و آن وجودِ نورانی را تنها نخواهیم گذاشت. با وحدت و یکپارچگی پرچمِ این حرم را به دستشان می‌‌رسانیم. برادرم آرمان؛‌ آرمانِ امام تو بودی که معنای انقلابِ آن بزرگ مردِ تاریخ را معنا کردی. شجاعِ پر شهامت، دعایمان کن تا شبیه تو آزاده باشیم. آزادگی شبیه تو، خودِ عاقبت به خیری است انشاءالله ✍ شایسته قادری @boshra_mohtava
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
برادرم؛ آرمان جان برادرِ هم‌نسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازه‌ی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سال‌ها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی. تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار،‌ آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود. در این روزگار که هم نسل‌های ما با روحِ در اسارت رفته‌شان به دنبال آزادی‌های شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی. برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنه‌ها و  آشوب‌ها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دل‌هایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود. آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظه‌ی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی. گله‌ای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینه‌های سیاهِ‌شان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمه‌ی زهرا را صدا زدی. شاید لحظه‌ی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود. باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمی‌دانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود. این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابان‌هایی می‌کنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشم‌های مردانی می‌کنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شده‌شان هم نیستند‌‌. جانم در درد است برای جنایت‌هایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام می‌کند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در  آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشک‌های خواهرش را تماشا کند که عروسی‌اش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاه‌چراغ. برای دختر ۳ساله‌ی مانده میانِ نرده‌های حرم. دخترِ ۳ ساله! روضه‌هاتکرار می‌شوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟ جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحران‌هاست و با وجودِ تمام این زخم‌ها، مردانه می‌ایستد. برادرم آرمان؛ تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی! این؛ همان صحنه‌ایست از گذشته‌ی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانه‌ات را شنیدی. می‌دانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوب‌ها نباید زخم‌های وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عده‌ای از هم نسل‌هایت که با بی‌فکری و بی‌بصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه می‌ریختند. حربه‌های دشمنان این حرم را هر روز سخت‌تر می‌کردند. تو ایستادی و از همین‌جا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی. این را می‌دانم که تو لبیکت را سال‌هابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظه‌ی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسان‌های پوچ‌گرا به شهادت رسیدی. تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان‌‌ اما تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام  شهادت رسیدی ولی آن‌ها آنقدر در کوته‌فکری و نَفسِ حیوانی‌شان فرو رفتند که با دل‌های پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی. بدان که خونت بی‌انتقام نخواهد ماند. ما کمر فتنه را می‌شکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است. ✍ شایسته قادری
برادرم؛ آرمان جان برادرِ هم‌نسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازه‌ی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سال‌ها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی. تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار،‌ آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود. در این روزگار که هم نسل‌های ما با روحِ در اسارت رفته‌شان به دنبال آزادی‌های شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی. برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنه‌ها و  آشوب‌ها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دل‌هایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود. آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظه‌ی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی. گله‌ای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینه‌های سیاهِ‌شان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمه‌ی زهرا را صدا زدی. شاید لحظه‌ی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود. باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمی‌دانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود. این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابان‌هایی می‌کنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشم‌های مردانی می‌کنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شده‌شان هم نیستند‌‌. جانم در درد است برای جنایت‌هایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام می‌کند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در  آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشک‌های خواهرش را تماشا کند که عروسی‌اش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاه‌چراغ. برای دختر ۳ساله‌ی مانده میانِ نرده‌های حرم. دخترِ ۳ ساله! روضه‌هاتکرار می‌شوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟ جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحران‌هاست و با وجودِ تمام این زخم‌ها، مردانه می‌ایستد. برادرم آرمان؛ تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی! این؛ همان صحنه‌ایست از گذشته‌ی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانه‌ات را شنیدی. می‌دانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوب‌ها نباید زخم‌های وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عده‌ای از هم نسل‌هایت که با بی‌فکری و بی‌بصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه می‌ریختند. حربه‌های دشمنان این حرم را هر روز سخت‌تر می‌کردند. تو ایستادی و از همین‌جا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی. این را می‌دانم که تو لبیکت را سال‌هابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظه‌ی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسان‌های پوچ‌گرا به شهادت رسیدی. تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان‌‌ اما تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام  شهادت رسیدی ولی آن‌ها آنقدر در کوته‌فکری و نَفسِ حیوانی‌شان فرو رفتند که با دل‌های پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی. بدان که خونت بی‌انتقام نخواهد ماند. ما کمر فتنه را می‌شکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است. ✍ شایسته قادری
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
برادرم؛ آرمان جان برادرِ هم‌نسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازه‌ی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سال‌ها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی. تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار،‌ آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود. در این روزگار که هم نسل‌های ما با روحِ در اسارت رفته‌شان به دنبال آزادی‌های شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی. برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنه‌ها و  آشوب‌ها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دل‌هایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود. آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظه‌ی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی. گله‌ای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینه‌های سیاهِ‌شان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمه‌ی زهرا را صدا زدی. شاید لحظه‌ی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود. باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمی‌دانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود. این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابان‌هایی می‌کنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشم‌های مردانی می‌کنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شده‌شان هم نیستند‌‌. جانم در درد است برای جنایت‌هایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام می‌کند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در  آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشک‌های خواهرش را تماشا کند که عروسی‌اش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاه‌چراغ. برای دختر ۳ساله‌ی مانده میانِ نرده‌های حرم. دخترِ ۳ ساله! روضه‌هاتکرار می‌شوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟ جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحران‌هاست و با وجودِ تمام این زخم‌ها، مردانه می‌ایستد. برادرم آرمان؛ تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی! این؛ همان صحنه‌ایست از گذشته‌ی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانه‌ات را شنیدی. می‌دانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوب‌ها نباید زخم‌های وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عده‌ای از هم نسل‌هایت که با بی‌فکری و بی‌بصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه می‌ریختند. حربه‌های دشمنان این حرم را هر روز سخت‌تر می‌کردند. تو ایستادی و از همین‌جا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی. این را می‌دانم که تو لبیکت را سال‌هابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظه‌ی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسان‌های پوچ‌گرا به شهادت رسیدی. تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان‌‌ اما تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام  شهادت رسیدی ولی آن‌ها آنقدر در کوته‌فکری و نَفسِ حیوانی‌شان فرو رفتند که با دل‌های پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی. بدان که خونت بی‌انتقام نخواهد ماند. ما کمر فتنه را می‌شکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است. ✍ شایسته قادری @boshra_mohtava
3.65M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
آرمان ها نمی میرند... 🔶 پیشکش به شهید امنیت طلبه شهید آرمان علی‌وردی 💪 @boshra_mohtava