زلنسکی که از آمریکا نا امید شد به وزیر خارجه انگلستان گفت: آقا به ایران یه چی بگو دیگه..
وزیر خارجهی انگلیس هم در اقدامی قاطع و خشن و دهشتناک گفت ارسال پهپاد ایرانی به روسیه سزاوار سرزنش است😂😂
قیافه زلنسکی: النگوهات نشکنه یه وقت
#افول_غرب
#ایران_قوی
@boshra_mohtava
#فوری
#فوری_مهم
🚨اطلاعات عربستان سعودی مدعی شد که حمله از سوی ایران ممکن است ظرف 48 ساعت آینده رخ دهد.
#تحلیل
احتمالا عربستان داره جو سازی می کنه تا چنانچه حمله ای از سوی انصارالله به او صورت بگیره، حمله را منتسب به ایران کند و مجددا به شورای امنیت ببرد
@boshra_mohtava
دستکم ۱۴ نفر شامل دو کودک و یک نوجوان در تیراندازی جشن #هالووین در شیکاگو آمریکا زخمی شدند!
آقا چرا اینقدر خوشین شماها ، این محسن تنابنده دق کرد از حسرت
#سلبربتی_دوزاری
#افول_آمریکا
@boshra_mohtava
طرح جالبی از واکنشهای متفاوت تعدادی از چهرههای هنری و رسانهای آمریکا و اروپا درباره حوادث اخیر کشور
🔺 عکس باز شود...
#جهاد_تبیین
#ایران_قوی
@boshra_mohtava
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
برادرم؛ آرمان جان
برادرِ همنسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازهی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سالها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی.
تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار، آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود.
در این روزگار که هم نسلهای ما با روحِ در اسارت رفتهشان به دنبال آزادیهای شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی.
برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنهها و آشوبها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دلهایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود.
آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظهی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی.
گلهای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینههای سیاهِشان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمهی زهرا را صدا زدی.
شاید لحظهی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود.
باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمیدانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود.
این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابانهایی میکنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشمهای مردانی میکنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شدهشان هم نیستند. جانم در درد است برای جنایتهایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام میکند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشکهای خواهرش را تماشا کند که عروسیاش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاهچراغ. برای دختر ۳سالهی مانده میانِ نردههای حرم.
دخترِ ۳ ساله! روضههاتکرار میشوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟
جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحرانهاست و با وجودِ تمام این زخمها، مردانه میایستد.
برادرم آرمان؛
تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی!
این؛ همان صحنهایست از گذشتهی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانهات را شنیدی. میدانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوبها نباید زخمهای وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عدهای از هم نسلهایت که با بیفکری و بیبصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه میریختند. حربههای دشمنان این حرم را هر روز سختتر میکردند. تو ایستادی و از همینجا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی.
این را میدانم که تو لبیکت را سالهابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظهی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسانهای پوچگرا به شهادت رسیدی.
تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان اما
تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام شهادت رسیدی ولی آنها آنقدر در کوتهفکری و نَفسِ حیوانیشان فرو رفتند که با دلهای پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی.
بدان که خونت بیانتقام نخواهد ماند.
ما کمر فتنه را میشکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است.
✍ شایسته قادری
#برای_آرمان
#طلبه_شهید_آرمان_علی_و
برادرم؛ آرمان جان
برادرِ همنسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازهی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سالها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی.
تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار، آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود.
در این روزگار که هم نسلهای ما با روحِ در اسارت رفتهشان به دنبال آزادیهای شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی.
برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنهها و آشوبها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دلهایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود.
آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظهی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی.
گلهای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینههای سیاهِشان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمهی زهرا را صدا زدی.
شاید لحظهی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود.
باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمیدانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود.
این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابانهایی میکنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشمهای مردانی میکنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شدهشان هم نیستند. جانم در درد است برای جنایتهایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام میکند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشکهای خواهرش را تماشا کند که عروسیاش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاهچراغ. برای دختر ۳سالهی مانده میانِ نردههای حرم.
دخترِ ۳ ساله! روضههاتکرار میشوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟
جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحرانهاست و با وجودِ تمام این زخمها، مردانه میایستد.
برادرم آرمان؛
تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی!
این؛ همان صحنهایست از گذشتهی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانهات را شنیدی. میدانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوبها نباید زخمهای وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عدهای از هم نسلهایت که با بیفکری و بیبصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه میریختند. حربههای دشمنان این حرم را هر روز سختتر میکردند. تو ایستادی و از همینجا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی.
این را میدانم که تو لبیکت را سالهابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظهی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسانهای پوچگرا به شهادت رسیدی.
تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان اما
تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام شهادت رسیدی ولی آنها آنقدر در کوتهفکری و نَفسِ حیوانیشان فرو رفتند که با دلهای پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی.
بدان که خونت بیانتقام نخواهد ماند.
ما کمر فتنه را میشکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است.
✍ شایسته قادری
#برای_آرمان
#طلبه_شهید_آرمان_علی_ور
بُشریٰ
📣📣📣📣📣📣📣📣 سلام دوستان عزیز شما هم اگر حس میکنید دِینی به گردن تون داره این شهید عزیز #طلبه_شهید_آرما
برادرم؛ آرمان جان
برادرِ همنسل من، ما کجای قافله بودیم و تو کجا؟ تا اینجای زندگی، ما هم اندازهی تو از خدا عمر گرفتیم. روزهای زندگی ما با تو برابر بود، ولی تو انگار در این سالها جور دیگری زندگی کردی؛ که عاشق شدی و ره صدساله را یک شبه تمام کردی و به معشوق خود پیوستی.
تو انگار جورِ دیگری جوانی کردی و انگار همین اولِ کار، آخر کار را فهمیده بودی که دیگر پایت بندِ زمین نشد، چون لیاقتت جز شهادت و پرواز در سینه آسمان نبود.
در این روزگار که هم نسلهای ما با روحِ در اسارت رفتهشان به دنبال آزادیهای شعارگونه، جامه از تن و سر و افکارشان میدَرند و چیزی جز خشم و نفرت برای نشان دادن ندارند، تو چه زیبا معنای آزادی را نشانمان دادی.
برادرم آرمان؛ ما با روحِ بلندِ تو هزار آسمان فاصله داریم. تو عاشق پر کشیدن در آسمان بودی و ما بدون آنکه از عشق چیزی بفهمیم، دنبالِ آزادانه از انسانیت دور شدن. ما هنوز زمین گیریم و دستمان از آسمان کوتاه است، تو برایمان دعا کن برادر. تو برای تمام برادران و خواهرانِ میهنت دعا کن که میان این فتنهها و آشوبها اسیر سپاهِ شیطان نشوند و دستشان از آسمان بریده نشود. قلبشان تیره و تار نگردد. دلهایشان از بغض و نفرت خودی پر نشود.
آرمانِ عزیز! برادرِ غیورم! چه آرزوها که بر دل مادر ماند از رفتن تو. چه آرزوها که در دل پدر ماند از پرکشیدن تو. اما تو به نهایت و غایت تمام آرزوهایت رسیدی، نه؟ دستِ دلت را گرفتی و عشق را نشانش دادی. عشقِ حقیقی بیتابِ آسمانت کرده بود، تو خدارا فهمیدی و دیگر بیتابِ تمامِ آسمان و آسمانیان بودی. بیتابِ آغوشِ حسین علیه السلام. بیتابِ لحظهی شهادتی شبیه او که غریبانه و تنها شهیدش کردند! در خونِ خود غلتیدی و زیر لب ذکر حسین گفتی.
گلهای ناجوانمرد و حرامی غریب گیر آوردنت و تمامِ بغض و حرصِ سینههای سیاهِشان را سرت خالی کردند. مظلومانه ولی مردانه ایستادی شاید زیر لب مادرمان فاطمهی زهرا را صدا زدی.
شاید لحظهی پر کشیدنت مادرِ سادات سرِ شکسته و خونینت را در دامنش کشید و تو نهایتِ آرزوهای خودت را دیدی. روحِ بلندت تا رسیدن به آغوشِ خدا، محوِ نورانیت تمامِ اهل آسمان شده بود.
باید چگونه برایت بنویسم که حق مطلب ادا شود؟ نمیدانم باید از کجای قصه ات بنویسم که دلم آرام شود.
این روزها جانِ ملتهبی دارم که برای تمامِ این کشور غرقِ بغض و درد است. جانم در درد است برای دخترانی که زیباییشان را حراجِ خیابانهایی میکنند که تورا در آن مظلومانه کشتند. حراجِ چشمهای مردانی میکنند که روزی اگر برسد حاضر به دفاع از حریمِ شکسته شدهشان هم نیستند. جانم در درد است برای جنایتهایی که کودک و مادر را در آغوشِ هم و پدر را کنار پسرش قتل عام میکند. جانم در درد است برای تک تکِ دخترکان و پسرکانِ کوچک وطن که تنها و بی پناه شدند و سایه سرشان را با تیر و گلوله زدند. جانم در درد است برای آرتینِ ۵ ساله که به جای آرام گرفتن در آغوشِ گرم پدر و مادر و بازی با برادر باید اشکهای خواهرش را تماشا کند که عروسیاش به عزا تبدیل شده. جانم در درد است برای زائرانِ حرمِ برادرِ امام رضامان. برای چادرهای خونیِ بی گناه. برای حاجت شهادتشان از حضرت شاهچراغ. برای دختر ۳سالهی مانده میانِ نردههای حرم.
دخترِ ۳ ساله! روضههاتکرار میشوند، روزی در کربلا، روزی افغانستان، روزی یمن و سوریه، اما اینک ایران؟
جانم در درد است برای کشوری که همیشه زخمیِ سربلند بحرانهاست و با وجودِ تمام این زخمها، مردانه میایستد.
برادرم آرمان؛
تو تمام این دردهارا با تمامِ قلبت درک کردی و فهمیدی!
این؛ همان صحنهایست از گذشتهی سرخمان، که حسینِ فاطمه ندای "هَل مِن ناصِر یَنصُرنی" سَر داد. و تو صدای حسینِ زمانهات را شنیدی. میدانستی که وقتِ درنگ نیست و این آشوبها نباید زخمهای وطنت را عمق ببخشد. بلند شدی. برخلاف عدهای از هم نسلهایت که با بیفکری و بیبصیرتیشان داشتند هیزم بر این معرکه میریختند. حربههای دشمنان این حرم را هر روز سختتر میکردند. تو ایستادی و از همینجا به امام زمانت لبیک یاری و سربازی دادی.
این را میدانم که تو لبیکت را سالهابود که گفته بودی و انگار اینجا دیگر لحظهی پروازت بود. چه عاشقانه لبیکت را در آغوش کشیدند و به دستِ منفورترین انسانهای پوچگرا به شهادت رسیدی.
تو جوان بودی و آن نااهلان هم جوان اما
تو در اوج جوانیت شهیدانه زندگی کردی که به مقام شهادت رسیدی ولی آنها آنقدر در کوتهفکری و نَفسِ حیوانیشان فرو رفتند که با دلهای پر از کینه، شبیه اربابِ بی کفنت، تو را مظلومانه شهید کردند. رکابِ انگشترت را شکستند. چه روضه سنگینی.
بدان که خونت بیانتقام نخواهد ماند.
ما کمر فتنه را میشکنیم. انتقامِ خونِ تو بر خواهرانت چادرِ باحیا و با عزت روی سرشان و بر برادرانت مبارزه با دشمنان این حرم است.
✍ شایسته قادری
#برای_آرمان
@boshra_mohtava
⭕️ گروه هکری چند روز پیش عدل علی اعلام کرد: تلگرام چندین پست کانال ما را در خصوص محتوای ایمیل های مسیح علینژاد به علت نقض قوانین پاک کرد
🔸عناوین پست های پاک شده :
🔸1 - ایمیل مسیح علینژاد برای نیکول پیشه، هماهنگکننده/مشاور حقوقی در گروه پارلمانی حقوق بشر در پارلمان انگستان و نَبیل رستانی، مشاور سیاسی در گروه Dods
🔸2 - ایمیل مسیح علینژاد به آرش سبحانی، ادمین صفحه آیت الله تناسلی
🔸3 - ارتباطات مسیح علینژاد با برایان هوک و فردی به شروین (اطلاعات شروین را به زودی منتشر خواهیم کرد)
🔸4 - ایمیل مسیح به کیارش احفاد، مشاور در وزارت امورخارجه آمریکا و لن خودورکوفسکی، مشاور ارشد عمومی وزارت امورخارجه امریکا
🔸5 - {یکی از بخش های مهم ایمیل مسیح علینژاد} درخواست کمک از موسسه NED و NDI که پیش تر گفته بودیم حاکی از حمایت سازمان CIA از کمپین های مسیح علینژاد است.
🔸6 - مجموعه ایمیل های افسون محسنی به مسیح علینژاد برای ارتباط با گلشیفته فراهانی، فیروز نادری صدف طاهریان و زهرا امیرابراهیمی!
🔸7 - متن نهایی پروژه ما شهروندان دیجیتال و توضیحات افسون محسنی پیرامون آن
🔸 این گروه هکری در ادامه نوشت: در حالی که گروه های هکری دیگر آزادانه در تلگرام فعالیت میکنند (حالا بگذریم از اینکه هک هایشان نیز در خواب اتفاق میافتد) تلگرام شروع به پاک کردن پست های عدل علی کرده است!
آنهم نه همهی پست ها! به عناوین پست های پاک شده خوب دقت کنید.
🔸در انتها گفت عدل علی را آویزه گوشتان کنید، حالا حالا ها اسم ما را خواهید شنید ...
@boshra_mohtava