eitaa logo
✿ بوستان امامت ✿
669 دنبال‌کننده
2.4هزار عکس
399 ویدیو
48 فایل
🌸 کاش این جمعه بگویند به تبریک حضورش صلوات 🌸 @Azizi00Z ♡ ارتباط با ما
مشاهده در ایتا
دانلود
😂🤣 🌸مجروحیت بار اولم بود که مجروح می شدم و زیاد بی تابی می کردم . یکی از برادران امدادگر بالاخره آمد بالای سرم و با خونسردی گفت : چیه ، چه خبره ؟ تو که چیزیت نشده بابا !!! تو الان باید به بچه های دیگه هم روحیه بدهی آن وقت داری گریه می کنی ؟! تو فقط یک پایت قطع شده ! ببین بغل دستی ات سر نداره هیچی هم نمیگه ، این را گفت بی اختیار برگشتم و چشمم افتاد به یه بنده خدایی که شهید شده بود !!! بعد توی همان حال که درد مجال نفس کشیدن هم نمی داد کلی خندیدم و با خودم گفتم عجب عتیقه هایی هستن این امدادگرا !!!😂 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
😂🤣 🌸 شیرین کاری یه بار تو پادگان شهید مصطفی خمینی تا پادگان وحدتی مسابقه دو🏃 استقامت برگزار شده بود و وسط راه خسته🚶 شدم. هم خودم خسته شده بودم هم قیافه جدی بچه ها خیلی می زد تو ذوقم. مونده بودم چه کار کنم که هم رفع خستگی باشه و هم ایجاد خنده کنه بین بچه ها و برادران بهداری که بی کار نگامون می کردن. یه لحظه خودم رو به حالت بی حالی🤕 رو زمین انداختم و مثل غش کرده ها در آوردم. همه بچه ها داد می زدن بهداری 😱 بهداری!😱 برادران بهداری جلو چشم همه برا کمک بدو بدو اومدن. شاید از اینکه یه کاری براشون بوجود اومده خوشحالم شده بودن. همین‌که بدو بدو و با یه برانکارد نزدیکم رسیدن ، در یه لحظه بلند شدم و پا بفرار گذاشتم! 😂😂 صدای خنده😄😄 بچه ها در اومده بود و بچه های بهداری هاج و واج دنبالم میومدن. 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat
🌸 😂🤣🌸 🌸مورچه‌ها 🌸 یکی از کوچکترین نیروی اطلاعات عملیات لشکر 27بودم وافتخار داشتم در کنار بزرگان عرفان و معرفت نفس بکشم. بعد از عملیات والفجر یک بصورت محرمانه و مخفیانه به منطقه سرپل ذهاب منتقل شدیم ، و قرار شد در ان منطقه شناسایی کنیم . بعضی روزها برای در نظر گرفتن تحرکات و... دشمن به دیدبانی ارتش و بعضی شب ها برای شناسایی میرفتیم. در اواخر اردیبهشت ماه هوا انجا خیلی گرم و خشک شده بود بصورتی که هر کسی دو قمقمه می بست ولی بازهم گرما و تشنگی امان ما را می برید. در یکی از شب های شناسایی به این نتیجه رسیدیم یک کلمن یخ کنیم و همراه ببریم . قرار بود شب خود را به دشمن نزدیک کنیم و در یک غار که زیر پای دشمن بود بمانیم و بصورت مخفیانه فردا صبح از پهلو دشمن را شناسایی کنیم و باید بیش از 24 ساعت در ان هوای گرم در جبهه دشمن می ماندیم و نمی توانستیم به اب و غذا دسترسی داشته باشیم. در راه بازگشت قرار شد در محلی بشینیم و اب بخوریم. که از شانس بد ، روی لانه مورچه های بزرگی نشستم که انسان را گاز میگرفتند و در چند لحظه برای دفاع از لانه خود به من حمله کردند و مجبور شدم مقابل دشمن پیراهنم را در بیاورم و تا مورچه ها را از بدنم جدا کنم. در مواردی کله مورچه بر بدن می ماند و تنش جدا می شد ولی دست از گاز گرفتن بر می داشتند. به هر حال با کمک دوستان از شر مورچه ها خلاص شدیم و راه افتادیم. به ارامی حرکت میکردیم تا در کمین دشمن نیافتیم. گوش و چشم ما مراقب هر صدا و حرکتی بود که ناگهان صدای حرکت یک ماشین را شنیدیم و هر کدام با فاصله بین علف ها و بوته ها دراز کشیدیم که اگر خودروی دشمن بود متوجه ما نشود. ولی چشمتان روز بد نبیند و من دوباره به روی یک لانه مورچه دیگر خوابیدم و دوباره روز از نو و روزی از نو. بعد از نزدیک شدن خودرو متوجه شدیم ماشین اطلاعات یکی از یگان هاست. در حالی که دوستان با هم سلام و علیک میکردند من مجبور شدم دوباره لباسهایم را در بیاورم و با مورچه ها بجنگم. برادر رزمنده عباسعلی فلاح جهت شادی ارواح شهدا صلوات 💎 بوستان امامت 💎 @bostanemamat